پارت صد و بیست و یکم

زمان ارسال : ۱۱۶ روز پیش

رفتم خانه هنگامه دنبال نیلوفر و گفتم نیلورا صدا کند بیاید.
هنگامه اخم کرد و دستم را کشید:
ـ بیا تو ببینم... غریبه شده واس من!
ـ خسته‌‌ام هنگامه.
ـ بیا اینجا خستگی در کن!
نیلوفر را دیدم که هیجان زده وسط اسباب بازی‌‌های بچه هنگامه نشسته و اصلاً متوجه حضور من نشده. رو به هنگامه گفتم:
ـ نمی‌‌خواد اینارو بدی بهش. داغونشون می‌‌کنه.
ـ دوباره برا بچه‌‌م می‌‌خرم.

1190
264,494 تعداد بازدید
913 تعداد نظر
134 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

مرضیه نعمتی : ۳ هفته پیش

عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.

توجه کنید :

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۱ ساله 10

    عالیه مرسی مرضیه جونم ❤️💋عاشق نیلوفرم خیلی خوب و باهوشه😍❤️

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    نمک داستانمونه🙂❤

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید