حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و نوزده
زمان ارسال : ۱۱۸ روز پیش
فصل 56
نیلو سؤال بارانم کرده بود و من میل نداشتم حتی یکی از سؤالاتش را جواب بدهم.
ـ مامان من تو بغل عمو مجید چی کار میکردم؟!... ای مامان بد! برای چی وقتی خواب بودم منو دادی بغل اون؟... یعنی من انقدر سنگینم؟!
ـ نیلو بسه کلافهم کردی.
به حالت قهر به اتاق دوید و در را بست. موهایم به طور آشفتهای دورم ریخته بود و کش سرم را پیدا نمیکردم که ببندمشان. تلفن زنگ میخورد ام
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
Zarnaz
۲۰ ساله 00چه باحال یه شباهت بینشون😍😍هر دوشون کاکائو دوست دارن😍کاشکی بهم برسن حتی اگه شده از شکوه جدا بشه🙈❤️عالی بود مرسی مرضیه جونم 💋❤️