حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و هجده
زمان ارسال : ۱۱۸ روز پیش
در ماشینش را باز کرد و بیرون آمد. سعی کردم اعتنایی نکنم اما قلبم داشت از سینه بیرون میآمد. خدایا! صدای قدمهایش که نزدیک میشود دیوانه میشوم. نکند نیلوفر از دستم پایین بیفتد؟! صدایم زد. با همان صدای دلنشین همیشگی:
ـ الهام!
بی اختیار ایستادم و به کفشهای سیاه شیکش نگاه کردم. روبه رویم قامتی کشیده ایستاده بود و چشمانم توان نگاه به چشمانش را نداشت. یک روزی مردی که جلوی
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.