پارت نوزده :

چند لحظه از عقب به او خیره شد و دید که چند بار برگشت و نگاهش کرد و هر دفعه سرعتش را بیش‌تر از قبل کرد. تا جایی که داخل خیابانی پیچید و دیگر او را ندید.
مردد نگاهی به آسفالت خیابان که آب دهانش را بر آن ریخته بود انداخت. از داخل جیبش چند دستمالی که همراهش بود را درآورد و به سمت آسفالت رفت. یکی از دستمال‌ها را ثانیه‌ای روی آن گذاشت و بعد برش داشت و لای چند دستمال دیگر گذاشت.
خیلی به این

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    00

    به همایون بیشتر میخوره پلیس باشه تا دکتر😁مرسی نویسنده عزیز

    ۱ ماه پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    😅❤️ خواهش می‌کنم ممنون از حضورتون

    ۱ ماه پیش
  • اسرا

    00

    به داریوش باپدرآذرکه آشنا درآمدبیچاره اونی که دربازکردمادرش معلوم نیست درچه وضعیتی دید🙏

    ۱ ماه پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    نه نه، بازپرس با پلیس فرق داره🤍

    ۱ ماه پیش
  • اسرا

    00

    آره ولی مگه داریوش بازپرس پرونده نیس یاکارآگاه 🤔

    ۱ ماه پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    داریوش کارآگاه

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.