حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و هفده :
فصل 55
هنگامه جعبه شیرینی را از دستم گرفت و گفت:
ـ چرا زحمت کشیدی الهام؟ این کارا چیه؟
دستم را روی شکمش گذاشتم و به شوخی گفتم:
ـ برای تو نیست. برای این کوچولوئه.
ـ ای مامان بد جنس!
به پایین نگاه کردم و نیلوفر ا اخمو دیدم. به طرف هنگامه رفت و جعبه شیرینی را از دستش گرفت و بازش کرد و یک شیرینی از جعبه بیرون آورد و دست هنگامه داد و گفت:
ـ برای توام هست خاله.
م
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۵۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ریحانه
00به قول معین ؛ یکم صبر کن یکم طاقت بیار شاید درست شه