اشتباه صحرا به قلم سعیده براز
پارت هجده :
حمید به کنارم آمد... هیچ صدایی نبود غیر از صدای نفسهای حمید و صدای شانه زدن من روی گره های فـــرش.
ـ صحرا تو به خاطر من اومدی اینجا؟! به خاطر من؟!!
جوابش را ندادم.
ـ چرا به من نگفتی؟ چرا بهم پیام ندادی؟!
نیشخندی زدم.... سریع یادش آمد که بلاکم کرده بود.
ـ خوب زنگ می زدی. چرا بهم چیزی نگفتی؟!
وحید به حرف آمد و گفت:
ـ تو دیگه اونور آب بودی؛ مامان و بابا و سعید ازش خواستن کار
عالی
00عالی