پارت نوزده :

ـ کم بهونه بیار، من نمی تونم به آدمی مثل تو دیگه اعتماد کنم.
خواستم از کنارش رد بشم که دستش رو روی دیوار گذاشت و مانع رفتنم شد.
حالت نگاهش جدی شد و عصبانی به نظر می رسید.
ـ آخرش که چی؟ بلاخره که باید منو ببخشی، نمیشه که هر روز راست راست جلوم بری بیای، من نمی تونم این جوری تحمل کنم.
منظورش این بود که برای اینجا ماندن باید تن به ازدواج با او بدهم؟!
داشت از بی کسی و بی پناهی ام

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.