پارت هجده :

حمید به کنارم آمد... هیچ صدایی نبود غیر از صدای نفسهای حمید و صدای شانه زدن من روی گره های فـــرش.

ـ صحرا تو به خاطر من اومدی اینجا؟! به خاطر من؟!!

جوابش را ندادم.

ـ چرا به من نگفتی؟ چرا بهم پیام ندادی؟!

نیشخندی زدم.... سر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.