پارت صد و چهارده

زمان ارسال : ۲۲۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

سرم خیلی درد می‌‌کرد. نیلوفر را از مهد تحویل گرفتم و بردمش خانه. نیلوفر که خوابید، بغضم ترکید و زار زار گریه کردم. دیدن مجید و فریماه در کنار هم بدترین لحظه زندگی‌‌ام بود که هیچ‌‌وقت فراموشش نمی‌‌‌‌کردم. مجید برگشته بود ولی به خاطر من نه! به طرف کمدم رفتم و از کشو نامه‌‌‌‌اش را برداشتم. با صدای لرزان و گریانی گفتم:
ـ تو بهم گفتی یه روزی بر می‌‌گردی. بهم گفتی تو این خونه زندگی ک

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    حالا مجیدبخت برگشته ازدواج کرده یانه؟🙏💋💞

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به زودی مشخص میشه❤

    ۳ ماه پیش
  • سودا

    10

    سلام عزیزم بعضی شبا یه پارت هدیه بگذار مثل دیشب ک تو خماری موندم 🥺

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    سلام عزیزم برنامه هر شب فقط یک پارت برای خوانندگان وی آی پی ارسال می‌کنه مگر اینکه پارت‌گذاری تموم شده باشه خواننده یکجا همه پارتهارو داشته باشه💖

    ۷ ماه پیش
  • اوا

    10

    کاش نیلو میرفت خونه مهشید و ...

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به اونجاام می‌رسیم🙂🧡

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.