پارت صد و چهارده

زمان ارسال : ۱۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

سرم خیلی درد می‌‌کرد. نیلوفر را از مهد تحویل گرفتم و بردمش خانه. نیلوفر که خوابید، بغضم ترکید و زار زار گریه کردم. دیدن مجید و فریماه در کنار هم بدترین لحظه زندگی‌‌ام بود که هیچ‌‌وقت فراموشش نمی‌‌‌‌کردم. مجید برگشته بود ولی به خاطر من نه! به طرف کمدم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.