پارت صد و سیزده

زمان ارسال : ۲۲۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه


فصل 54
در حال تایپ مطلب روی صفحه کامپیوتر بودم. چقدر دلم می‌‌خواست زیر پتوی گرم و نرم خانه‌‌‌‌ام کنار دخترک نازم بخوابم و کسی بهم نگوید چه کار کنم و چه کار نکنم. به یاد نیلوفر افتادم. چه کار می‌‌کرد توی مهد؟ معلم مهدش بهم گفته بود خیلی خونگرم و شیرین زبان است و کلی برای خودش دوست پیدا کرده. در دل گفتم: «الهی مامان قربون شیرین زبونیت بره! چقدر دلم برات تنگ شده عزیز دلم! داری اونجا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zoha

    10

    خیلی دلم میخواد واکنش مجید رو وقتی که نیلو رو میبینه، ببینم

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به زودی می‌بینی عزیزم🥰

    ۳ ماه پیش
  • پرنیا

    10

    وای مجید اومد کاش اونم الهامو میدید چقد خوبه بگه شکوه مرده 😁😁

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    😄❤

    ۳ ماه پیش
  • آمنه

    00

    سلام مثل همیشه عالی عالی بودامیدوارم همه گره ها رو خدا حل کنه بخصوص جنگ که شروع شده وآزمایش معلوم نیست

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    تشکر از لطفتون💖 آمین🙏🤲

    ۳ ماه پیش
  • اسرا

    00

    چرامیگه خونه حامدچرانمیگه خونم🤔🙏💋💞

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    متوجه نشده بودم عزیزم. اصلاحش می‌کنم. ممنون گفتی🙏💞

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    😥😥مجید چرا*** اصلا چرا آمده ایران🤦 ♀️عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    گره داره داستان باید بره جلو♥️

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.