پارت صد و چهارده :

سرم خیلی درد می‌‌کرد. نیلوفر را از مهد تحویل گرفتم و بردمش خانه. نیلوفر که خوابید، بغضم ترکید و زار زار گریه کردم. دیدن مجید و فریماه در کنار هم بدترین لحظه زندگی‌‌ام بود که هیچ‌‌وقت فراموشش نمی‌‌‌‌کردم. مجید برگشته بود ولی به خاطر من نه! به طرف کمدم رفتم و از کشو نامه‌‌‌‌اش را برداشتم. با صدای لرزان و گریانی گفتم:
ـ تو بهم گفتی یه روزی بر می‌‌گردی. بهم گفتی تو این خونه زندگی ک

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    حالا مجیدبخت برگشته ازدواج کرده یانه؟🙏💋💞

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به زودی مشخص میشه❤

    ۴ ماه پیش
  • سودا

    10

    سلام عزیزم بعضی شبا یه پارت هدیه بگذار مثل دیشب ک تو خماری موندم 🥺

    ۹ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    سلام عزیزم برنامه هر شب فقط یک پارت برای خوانندگان وی آی پی ارسال می‌کنه مگر اینکه پارت‌گذاری تموم شده باشه خواننده یکجا همه پارتهارو داشته باشه💖

    ۹ ماه پیش
  • اوا

    10

    کاش نیلو میرفت خونه مهشید و ...

    ۹ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به اونجاام می‌رسیم🙂🧡

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.