پارت یکم :

با لرزش گوشی درون جیبم از فکر کردن دست کشیدم؛ با دیدن اسمش لبخند روی لبم نشست... زیر لب زمزمه کردم:

ـ چیزی نمونده عزیزم.... الان همدیگه رو می بینیم.

دسته ی چمدان را به دست دیگرم دادم و به دنبال پلاک خانه شان گشتم؛ همان طور که با یک دست ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.