حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و دوازده
زمان ارسال : ۲۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
فصل 53
تمام فکرم شده بود مهشید. شاید اگر از خانه مجید میرفتم حساسیت مهشید به من و حامدکم میشد اما آخر چطور میتوانستم از این خانه دل ببرم؟! سرم را که درد میکرد گرفتم و بلند شدم که بروم حمام. نیلوفر داشت بازی میکرد. به طرف حمام رفتم و با صدای بلند گفتم:
ـ نیلوفر من حمومم!
صدایش را شنیدم:
ـ باشه.
در حمام را باز کردم و زیر لب گفتم:
ـ خدا کنه دلش برای حامد
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
سلام عزیزم. الهام زمانی که باردار بود طلاق نگرفت. مجید به مانی فرهی وکالت انجام طلاق رو داد. الهام هم بعد از به دنیا اومدن دخترش اقدام به طلاق کرد. جزئیاتش رو در داستان مطرح نکردم.
۳ ماه پیشپرنیا
00چقد طفلیا گناه دارن 😢😢
۳ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
❤
۳ ماه پیشاسرا
00نمیشه به مهشیدبگه کیه ولی حامدنفهمه 🙏💋💞
۳ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
راز سنگینیه و الهام نمیتونه به مهشید اعتماد کنه💞
۳ ماه پیشآمنه
00سلام مرسی نویسنده جون عالی عالی من حس نیلوفر رو درک میکنم چون من پیش زن عمو بزرگ شدم ومادرم رو حتی به اسم صدا میکردم بعد ۱۹ سال سن که میشه اولین روزهای بعد ازدواج به مادر مادر گفتم
۳ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
سلام عزیز. تشکر. بله دقیقا همینطوره. بچه با هر زنی بزرگ شه بهش انس پیدا میکنه و اون زن رو مثل مادر خودش میبینه مثل رابطه شما با زنعمتون و رابطه نیلوفر با مهشید💞
۳ ماه پیش
فاطمه
00سلام نویسنده عزیز ۱موضوع مهم شما می خواستم بگم کسی که باردار باشه یا عادت***طلاق خونده بشه واسشون باطله یعنی بازم زن و شوهر هستن