حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و ده
زمان ارسال : ۱۱۴ روز پیش
فصل 52
نیلوفر جیغ زد و گریه کرد:
ـ من مهد کودک نمی رم... میخوام برم پیش خاله مهشید.
ـ گفتم که رفته مسافرت!
ـ پس چرا به من نگفت میره؟
ـ یدفعهای شد مامان جون.
نیلوفر دوباره جیغ و فریاد کرد. عصبی شدم و سعی کردم به زور لباسش را تنش کنم. با حرص گفتم:
ـ حالا دیگه مهشید شده مادرت؟ اگه من جای اون میرفتم مسافرت، اینطوری میکردی؟
صدایش از زیر لباس که
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.