پارت صد و نهم

زمان ارسال : ۲۲۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

به راه افتاد و سکوت عجیبی ماشین را فرا گرفت. پخش را روشن کرد و موسیقی سنتی فضای ماشین را از حالت سکوت مطلق بیرون آورد. با کنجکاوی از آینه به چهره خونسردش نگاه کردم. در پس چهره خونسردش انگار طوفانی بر پا بود. چشمم به تابلوی مهد کودک افتاد. شاید بهتر بود این مسئله را با حامد در میان بگذارم. گفتم:
ـ ببخشید آقا حامد!
خودش را مشتاق شنیدن نشان داد. گوشه لبم را گزیدم و گفتم:
ـ نیلوفر دیگه

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    لایک ها۱۲هزارتاشدن که باعث خوشحالی واینکه مهشیدحتمی میخادالهام باحامدمزدوج بشه 🙏💞💋

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ممنونم اسرا جان💖🙏بله حدستون درسته👌🌹

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    عالی بود مرسی مرضیه جونم 💋❤️کاشکی مجید بیاد دلم براش تنگ شده ❤️😥حامد خیلی مغروره دوستش ندارم🤦 ♀️🥺دلم برای مهربونی مجید تنگ شد❤️😥

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    الهی♥️

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    هوراااا 😍💃

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.