پارت صد و هشتم

زمان ارسال : ۱۲۵ روز پیش





فصل 51
سجاده‌‌‌‌ام را جمع کردم و بلند شدم و از نماز خانه بیمارستان بیرون رفتم. چشمم به هنگامه افتاد که در حال صحبت با دکتر شهریار بود و پشتش به من. دلم برایش تنگ شده بود. امروز اصلاً نتوانسته بودیم همدیگر را ببینیم. از بس که کار داشتیم. روی دکتر به طرفم بود. داشت با چشمان نگرانی به هنگامه نگاه می‌‌کرد:
ـ مسموم که نشدی؟!
نگران شدم و با قدم‌‌هایی تند به طرفشان

1179
260,255 تعداد بازدید
908 تعداد نظر
134 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

مرضیه نعمتی : ۲ هفته پیش

عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.

توجه کنید :

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی مرضیه جونم 😍💋

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💖🌹

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید