بازگرد و مرا به خانه برسان به قلم لیلا مردانی
پارت نهم :
چشم باز مىکنم. قلبم دارد تند مىزند. این وحشت همیشه توى چند لحظهى اول بیدار شدن با من است؛ فکر اینکه جدایىام از امیرمحمد فقط یک خواب بوده باشد و توى اتاقخوابمان در خانهى او چشم باز کنم؛ اما بعد این واقعیت که توى خانهى خودم در برج نسترن هستم، ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما