
دنیای رمانپروفایل نویسنده
آخرین خبرها :
فعلا خبر جدیدی نیست.
لیلامردانی
-
تاریخ تولد ۹تیر۱۳۶۲
-
سال شروع به کار پاییز۸۸
-
تحصیلات دیپلم
-
زمینه فعالیت نویسندگی
لیست آثار نویسنده
-
فراموشت خواهم کرد ژانر : عاشقانه | رایگان
-
بگذارعاشقت باشم ژانر : عاشقانه | فروشی
-
نارین ژانر : عاشقانه | فروشی
-
باغچه: گل سرخ ژانر : عاشقانه | فروشی
-
باید یکی باشد ژانر : عاشقانه اجتماعی خانوادگی | فروشی
-
یک نقطه و تمام ژانر : عاشقانه خانوادگی_فروشی |
-
یک نقطه و تمام: نشر شادان
بیوگرافیلیلامردانی
آخرین کتاب چاپی من با عنوان باغچهگل سرخ به تازگی از نشر علی منتشر شده
و رمان بازگرد و مرا به خانه برسان تازهترین اثرم، در این سایت به صورت آنلاین بارگذاری میشود.
بازگرد و مرا به خانه برسان (بخش آنلاین)
بازگرد و مرا به خانه برسان قصهی خسروست قصهی عشق پرشوری که در نهایت به بیزاری رسیده و برای او و همسرِ اینفلوئنسرش راهی جز جدایی نگذاشته. اما تصمیم به طلاق بعد از به دنیا آمدن فرزندشان، با مرگ گیسو در روز زایمان، همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد. بعد از گذراندن روزهای سوگواری، سختیهای زندگی یک پدر مجرد با وجود شرایط خاص و سفرهای کاری خسرو و دور ماندنش از پسرکش' نیکان بیشتر خود را به رخ میکشد و او را ناچار به بازگشت به خانهی پدری میکند. اما این شرایطی نیست که خسرو با آن کنار بیاید بهخصوص که داشتن حریمخصوصی به دلیل شغل امنیتیاش' در طی سالها در او نهادینه شده. ولی با یادآوری زندگی مشترکی که داشته، نمیخواهد بیگدار به آب بزند؛ برای همین با وجودیکه خانوادهاش بیشتر از مذهب، پایبند عرف هستند، تصمیم به ازدواجموقت میگیرد. بازگرد و مرا به خانه برسان قصهی نگار است؛ نگار که در هفت سالگی پدرش را از دست داده. با ازدواج مادر و تاکید همسر جدیدش به دور نگهداشتن نگار از زندگیشان، او پیش خالهی مادرش' بزرگ میشود. باوجودیکه مادرش نویسنده و استاد دانشگاه است و تاکیدش به تحصیلات عالیه، این اتفاق در مورد نگار نمیافتد و با ازدواجی که مادرش مخالف آن است رابطهی تیرهیشان کاملا قطع میشود. حالا نگار در روزهایی که از همسرش جدا شده در خانهی کوچک اجارهای که نه به لحاظ مالی، بلکه به لحاظ روحی انگیزهای حتی برای پُر کردن آن ندارد، شبیه به کسی که درون چاهی سقوط کرده، حتی تلاشی برای نجات خودش نمیکند تا روزی که حضور نیکان چون بارقهی امیدی به سیاهی این چاه میتابد...