پارت پنجم :

باربارا سرش را پایین می‌اندازد. لحظه‌ای همگی سکوت را می‌بلعند و انگار که سوگند می‌خورند کلمه‌ای بر زبان نیاورند. ناتاش عصبی شده و پارچه‌ی سفید رنگی که رویش است را کنار می‌زند. بیخیال دردهایش شده و می‌خواهد از تخت چایین بیاید که باربارا محکم بازویش را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.