پارت سوم :

با یه حرکت کتمو از تن خارج کردم و انداختم رو کاناپه راحتی.

آئینه میز توالت شلوغم تو اون سکوت باهام حرف می‌زد.

شاید مثل بقیه می‌گفت بدک نیست واسه اولین‌بار تو طول عمرم یه لبخند تحویلش بدم؟

کامل برگشتم سمتش و از حرکت ایستادم.
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.