حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و هشتم
زمان ارسال : ۱۲۷ روز پیش
فصل 51
سجادهام را جمع کردم و بلند شدم و از نماز خانه بیمارستان بیرون رفتم. چشمم به هنگامه افتاد که در حال صحبت با دکتر شهریار بود و پشتش به من. دلم برایش تنگ شده بود. امروز اصلاً نتوانسته بودیم همدیگر را ببینیم. از بس که کار داشتیم. روی دکتر به طرفم بود. داشت با چشمان نگرانی به هنگامه نگاه میکرد:
ـ مسموم که نشدی؟!
نگران شدم و با قدمهایی تند به طرفشان
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
Zarnaz
۲۰ ساله 00عالی بود مرسی مرضیه جونم 😍💋