آفاب به قلم مهتاب جهان فر
پارت دوم :
جلوتر از او در راستای پیادهرو، شروع به حرکت کرد. چند ثانیه طول کشید تا چکاوک به خودش آمد و دوان دوان مسیر او را بست. سروین بیحرف ایستاد و سوالی به چشمان تیلهای و گرد رفیق کودکیها و همدم این روزهایش خیره شد.
_ میخوای چیکار کنی سروین؟ عجله ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عسل
00خیلی عالی بود مرسی بابت رمان هاتون