پارت صد و پنجم :



فصل49
داخل ناهارخوری بیمارستان با هنگامه حرف می‌‌زدم:
ـ دیشب چطور راضی شدی بری؟
هنگامه قاشق را داخل برنجش فرو برد و لبخند زد:
ـ حرفت خیلی اثر گذار بود.
ـ کدوم حرفم؟
ـ همین که فرید آدم منظور داری نیست و از نظر شخصیتی آدم خونگرمیه. دارم سعی می‌‌کنم خودم رو با این موضوع سازگار کنم و کمتر بهش گیر بدم.
ـ آفرین! بهترین کارو کردی! حتماً دکتر خیلی خوشحال شد که ب

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    عکس مجیداگه هست الان می بینه

    ۴ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    عالی بود مرسی مرضیه جونم 💋❤️

    ۸ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💖😘

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.