حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و چهارم
زمان ارسال : ۱۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
ـ بهش بگو بیاد.
از در اتاق بیرون رفتم و چشمم به نیلو افتاد که داشت با لحن کودکانهاش به دکتر میگفت:
ـ آره! خودش گفت ازش بدم میاد. تازه گفت به عموتم بگو!
دکتر شهریار لب گزید و گفت:
ـ تو نگفتی عمو خیلی خوبه؟
از گ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
10🙏💞💋