پارت صد و چهارم

زمان ارسال : ۱۳۲ روز پیش

ـ بهش بگو بیاد.

از در اتاق بیرون رفتم و چشمم به نیلو افتاد که داشت با لحن کودکانه‌‌‌‌اش به دکتر می‌‌گفت:

ـ آره! خودش گفت ازش بدم میاد. تازه گفت به عموتم بگو!

دکتر شهریار لب گزید و گفت:

ـ تو نگفتی عمو خیلی خوبه؟

از گ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید