پارت صد و سوم :

صدای محبت آمیز نیلو فررا شنیدیم:
ـ بفرمایین!
نیلوفر را دیدیم که دامن کوتاه قرمز پوشیده و یک کاسه پر از سیب و نارنگی دستش است و بهمان تعارف می‌‌کند. هنگامه با کف دستش به سینه‌‌‌‌اش کوبید و گفت:
ـ الهی خاله فدات بشه با این دامن خوشگل! چرا زحمت کشیدی؟
یک سیب و یک نارنگی از کاسه چینی برداشت و این بار نیلو به طرف من آمد. چون کاسه سنگین بود کمرش درد گرفته بود. گفتم:
ـ مامان ج

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    10

    واقعاخیلی چیزهابرای بزرگترهاعادی ولی به بچه برسه بدمیشه واین اشتباه🙏💞💋

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    👌❤

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.