پارت صد و یکم :

با رفتن هنگامه دکتر شهریار جرأتی به خودش داد و به طرفم آمد و آرام گفت:
ـ سلام.
لبخند کمرنگی زدم:
ـ سلام.
ـ شماام بله؟!
به دکتر نگاه کردم و معترض گفتم:
ـ برای چی انقدر دوست منو اذیت می‌‌کنید؟
خندید. اخم کردم و گفتم:
ـ کجاش خنده داشت؟
ـ مثل دختر بچه‌‌هایی که از بزرگترشون طلبکارن حرف می‌‌زنی... از تو دیگه توقع ندارم خانم برومند... خوبه که تو یکی می‌‌دونی چه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    20

    آی شکوه هر۲پسرت دچارمشکل کردی🙏💋💞

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    😑❤

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.