پارت صد و یکم

زمان ارسال : ۱۳۵ روز پیش

با رفتن هنگامه دکتر شهریار جرأتی به خودش داد و به طرفم آمد و آرام گفت:

ـ سلام.

لبخند کمرنگی زدم:

ـ سلام.

ـ شماام بله؟!

به دکتر نگاه کردم و معترض گفتم:

ـ برای چی انقدر دوست منو اذیت می‌‌کنید؟

خندید. اخ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید