حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و یکم
زمان ارسال : ۱۳۶ روز پیش
با رفتن هنگامه دکتر شهریار جرأتی به خودش داد و به طرفم آمد و آرام گفت:
ـ سلام.
لبخند کمرنگی زدم:
ـ سلام.
ـ شماام بله؟!
به دکتر نگاه کردم و معترض گفتم:
ـ برای چی انقدر دوست منو اذیت میکنید؟
خندید. اخ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
20آی شکوه هر۲پسرت دچارمشکل کردی🙏💋💞