حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت نود و هشتم
زمان ارسال : ۱۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
از هردویشان خواستم روی مبل بنشینند و خودم رفتم آب بیاورم. وقتی برگشتم هر دو روی مبل دو نفره نشسته بودند و حامد خم شده بود و به مهشید که سرش پایین بود، میگفت:
ـ بهتری؟
مهشید سرش را تکان داد:
ـ آره. بهترم.
ـ مطمئنی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پرنیا
00مطمئنا بامجید ارتباط داشته و داره حالا هم رفت از خودش بپرسه ک خونتو چیکار کردی اونم میگه بخشیدم ب زنم 💔❤️ 🔥