پارت نود و هشتم

زمان ارسال : ۱۳۹ روز پیش


از هردویشان خواستم روی مبل بنشینند و خودم رفتم آب بیاورم. وقتی برگشتم هر دو روی مبل دو نفره نشسته بودند و حامد خم شده بود و به مهشید که سرش پایین بود، می‌‌گفت:

ـ بهتری؟

مهشید سرش را تکان داد:

ـ آره. بهترم.

ـ مطمئنی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید