پارت سوم :

مغزم داشت از چیزهایی که می‌دیدم می‌سوخت؛ اگر می‌شد جای اسید معده مغزم را بالا می‌آوردم؛ یا نه تمام وجودم که از علیرضا پر بود. هنوز حس می‌کردم همه این‌ها واقعیت نداشتند!

- علیرضا...داداش؟!

صدای پر از لرزم از گلویم بیرون نزده بغضم ترکید و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.