پارت نود و پنجم

زمان ارسال : ۱۴۲ روز پیش

***

به تابلوی مهد کودک نگاه کردم و از در داخل رفتم. نیلوفر خواب بود. نگاهش کردم و گفتم:

ـ دخترم! منو ببخش که می‌‌ذارمت اینجا! چاره‌‌ای ندارم!

از در داخل رفتم و وارد دفتر مدیر شدم. مدیر زن چاق و مهربانی بود که خیلی صبور به نظر می‌ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید