حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت نود و پنجم
زمان ارسال : ۱۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
***
به تابلوی مهد کودک نگاه کردم و از در داخل رفتم. نیلوفر خواب بود. نگاهش کردم و گفتم:
ـ دخترم! منو ببخش که میذارمت اینجا! چارهای ندارم!
از در داخل رفتم و وارد دفتر مدیر شدم. مدیر زن چاق و مهربانی بود که خیلی صبور به نظر می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00عجب سخت شدکارش ولی بچه۲ماه هیچ ری کشن اینچنین انجام نمیده 🙏❤⚘