حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت نود و چهارم
زمان ارسال : ۱۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
فصل45
روز عروسی هنگامه و دکتر شهریار فرا رسید. بچه بغل وارد تالار شدم. هنگامه خیلی زیبا شده بود. با مادر هنگامه روبوسی کردم و خودم را برومند معرفی کردم. با مهربانی گفت:
ـ خوش اومدی عزیزم!
نیلوفر را بوسید و گفت: ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آمنه
00واقعا عالی نوشتی سختی یک مادر عالی بیان میکنی که هم مادری میکنه هم دست از عشق برنداشته گرچه طلاق گرفتن واز هم دورن