اولویت اول به قلم سعیده براز
پارت پنجاه و هفتم :
طاها در حالی که چشمانش برق می زند و هیچ نشانه ای از غم در صورتش نمایان نیست، می گوید:
ـ حدس بزن چی شده که این قدر خوشحالم؟؟
ذهنم مدام پی کشتی می رود اما مگردفتر قضیه ی کشتی بسته نشد؟؟!
گیج و سوالی نگاهش می کنم.
ـ نمی دونم والا خودت بگو.
طاها در جایش جابه جا می شود و با هیجان می گوید:
ـ البته من اصلا دلم نمی خواست همچین اتفاقی بیوفته ولی خب حالا که اتفاق افتاده، نمی تونم
حنانه
00اخه (مرد جنگجوی من )؟🤣😂 مردجنگجوی ۱۶ ساله😂 برفین بااینکه سنش پایینه ولی چون رفتارش خیلی بزرگونس به چشم نمیاد ولی طاها واقعا بچست ولی درکل تلاشش برای موفقیت و هدفش ستودنیه کاش برفینم یه هدفی داشت