پارت پنجاه و هشتم :

ـ شانس آوردی که ورزش می کنی. با این یبوستی که تو داری و ماشالله با اون اشتهات، اگه ورزشو شروع نمی کردی سریع وزنت می رفت بالا.....
تقریبا به جلوی در باشگاه رسیده ایم. ساعت ده شب است و باشگاه تعطیل شده، به زحمت از دایی و زن دایی اجازه گرفتیم تا در این ساعت از خانه بیرون بیاییم.
طاها شماره ی امین را می گیرد و به او اطلاع می دهد که جلوی در هستیم و بعد می گوید:
ـ می دونی من و تو چند مرحله ا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.