پارت پنجاه و یکم :

زن دایی که نفس عمیقی می کشد. می ترسم حرفی بزند و مشاجره ای بینشان رخ دهد، بنابراین سریع مانتویم را تن می زنم و می گویم:
ـ هیچ کس، کسی رو برای کسی لقمه نگرفته، شما که طاقت و تحمل نه شنیدن نداری، پس اصلا خواستگاری هم نرو تا بعدش واسه مردم حرف و حدیث درنیاری.
فکر می کنم با خارج شدنم از آرایشگاه از دست فهمیه خلاص شده ام اما وقتی او همراهم از آرایشگاه خارج می شود، باور هایم بهم می ریزد.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • mlih

    20

    سلام لطفا یکم پارت هارو طولانی تر کنید، واقعا تو دو دقیقه هر پارت خونده میشه و خوب این واقعا حوصله آدمو سر میبره، لطفااا

    ۲ ماه پیش
  • سعیده براز | نویسنده رمان

    اگر درحدتوانم باشه حتما

    ۲ ماه پیش
  • Mahrokh

    30

    من فکر میکنم در نهایت به جای طاها با امین ازدواج می کنه . طاها احساساتش از سر غریزه است بیشتر

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.