اولویت اول به قلم سعیده براز
پارت پنجاه و یکم :
زن دایی که نفس عمیقی می کشد. می ترسم حرفی بزند و مشاجره ای بینشان رخ دهد، بنابراین سریع مانتویم را تن می زنم و می گویم:
ـ هیچ کس، کسی رو برای کسی لقمه نگرفته، شما که طاقت و تحمل نه شنیدن نداری، پس اصلا خواستگاری هم نرو تا بعدش واسه مردم حرف و حدیث درنیاری.
فکر می کنم با خارج شدنم از آرایشگاه از دست فهمیه خلاص شده ام اما وقتی او همراهم از آرایشگاه خارج می شود، باور هایم بهم می ریزد.
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
mlih
20سلام لطفا یکم پارت هارو طولانی تر کنید، واقعا تو دو دقیقه هر پارت خونده میشه و خوب این واقعا حوصله آدمو سر میبره، لطفااا