پارت پنجاه :

طاها کمی فکر می کند و کنار ابروی شکسته اش را می خاراند و بعد با کف دستش به سینه اش می زند و می گوید:
ـ مَنِت که نمرده، خودم میام غیبتتو موجه می کنم.
ـ می خوای چی بگی؟
ـ میگم یکی از اقواممون فوت کرده و اینکه داداشتم، اگه زیاد راهت به دفتر نخورده باشه، گیر نمیدن ته توی قضیه رو در بیارن و ماجرا ختم به خیر میشه.
ـ اون وقت کی بیاد غیبت خودتو موجه کنه؟
طاها در حالی که می خندد و سرش

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلا

    30

    عالیه

    ۲ ماه پیش
  • لیلا

    30

    تا اینجا که خیلی لذت بردم

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.