پارت چهل و ششم :

سفره را که می چینم و ظرف کتلت تزیین شده را وسط سفره می گذارم، امین ابرویی بالا می اندازد و در حالی که چهار زانو سر سفره نشسته است، می گوید:
ـ بچه چه بویی راه انداختی؟ آشپزی هم بلدی؟
تار مویی که جلوی دیدم را گرفته است، پشت گوشم می اندازم و با افتخار بله ای می گویم.
طاها سریع یکی از کتلت ها را برمی دارد و داخل دهانش می گذارد.
ـ بابا این دختر از هر انگشتش یه هنر می باره، آشپزی عال

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • جانان

    00

    تا اینجا خوبه

    ۲ هفته پیش
  • رقیه

    30

    قلمت بی نظیره

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.