حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت نود و یکم
زمان ارسال : ۲۰۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
فصل 42
داخل اتاقم نشسته بودم که یکدفعه صدای باز و بسته شدن در را شنیدم. امین در حال صحبت تلفنی با کسی بود:
ـ باشه... بهش میگم... توام به من حق بده... خواهرمه...
و بعد قطع صحبتهایش. صدایش را شنیدم:
ـ الهام!
دراز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۲۰ ساله 00آخییییی چقدر تنها شد😭😭کاشکی بچشونو حداقل نگه داره نندازتش😪🥺😭عالی بود مرسی مرضیه جونم 💋❤️