پارت نود و یکم

زمان ارسال : ۲۰۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

فصل 42

داخل اتاقم نشسته بودم که یکدفعه صدای باز و بسته شدن در را شنیدم. امین در حال صحبت تلفنی با کسی بود:

ـ باشه... بهش می‌‌گم... توام به من حق بده... خواهرمه...

و بعد قطع صحبت‌‌هایش. صدایش را شنیدم:

ـ الهام!

دراز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.