رمان سيب سرخ حوا به قلم سپیده طهرانی
تعداد صفحات : 592
ژانر : /عاشقانه /اجتماعي/
خلاصه رمان :
حوا كه سالها پيش والدين خود را در سانحه رانندگي از دست داده و كنار مادر بزرگ و پدر بزرگش زندگي آروم بي دغدغه اي داره اما با برگشت اميرسام ايرانمهر به همراه همسر نازايش درياي زندگي آرامش طوفاني ميشود
ساعت بند كيفم را روي دوشم جا به جا كردم و ساك دستي ام را محكمتر گرفتم و در چوبي خانه را گشودم كه صداي زيبا آرام خانوم جان به گوشم رسيد :مادر تروخدا مراقب خودتون باشيد حواستون به رانندگيتون باشه به اون محمد ورپريده ام بگو مبادا تند برونه هابرگشتم راه رفته را....خود را به آغوش گرمش سپردم در چشمانش ني ني اشك بود و سرخ سرخ قيافه ي معترض به خود گرفتم
-خانم جون!گريه؟! آخه چرا فدات شم به خدا اينطوري كني نميرما ميدوني كه دلم به اين سفر رضا نيست
سريع اشكهايش را زدود:نه نه قربونت برم برو مادر برو عموت اونجا چشم براهته سرش را پايين انداخت گفت از وقتي دوتا دست گلم پر پر شدن پاتو كه از در ميزاري بيرون دلم هزار راه ميره نگاه غمگيني به صورتش انداختم دستي كلافه روي پيشاني ام كشيدم :من كه سراز كاراي عمو درنميارم اخه نميشد تهران باهم حرف بزنيم!اين همه را تا تبريز اونم كنار اون محمد پرچونه اوف همينطور كه غر غر ميكردم صداي بوق ممتدش داخل كوچه پيچيد مادر جون هول زده مرا به سمت در هدايت كرد: برو مادر تا كوچه رو صداي بوقش كوچه رو ور نداشته و زير لب گفت نميگه مردم خوابن بي ملاحظه ....
گونه ي مادر جون و *ب*و*س*يدم و بادو از در بيرون زدم و به سمت پرشياي سفيد رنگ محمد رفتم و در عقب را باز كردم خود را روي صندلي راحتش ولو كردم
محمد از آينه چپكي بهم نگاهي انداخت:به به سلام حوا خانوم باد آمد و بوي عنبر آورد بعد صداش رو سرش انداخت توروخدا نيم ساعت ديگه ميومدي دستي در هوا تكان دادم :خيلي خوب نفس بكش ببخش حالا ٢دقيقه هم منتظر نشديا قشقرق راه انداختي محمد نگاه چپكي ديگري نثارم كرد حالا چرا عقب !آژانسه ؟
نگاهم را مظلوم كردم اين جا بازه راحت ترم چشمكي زدم تازه اونجا جاي مونا خانوووووووم ديگه.......
محمد:خوشحالي دوست گند دماغت و بستي به ريش ما ديگه
-خيليم دلت بخواد دوست خوشگلمو آقاي پسر خاله.....
محمد سرعت ماشين را كم كرد و جلوي در قهوه اي رنگ خانه ي مونا ايستاد و بلا فاصله مونا پريد تو ماشين :سلام سلام به عزيزاي دلم ....
بعداز احوال پرسي با مونا سرم رو پشتي صندلي تكيه دادم ناخودآگاه صورت زيبا و معصوم مادر جون با او نگاه دائم نگرانش پشت پلكًهاي بستم جون گرفت چقدر دوسش داشتم مادرم خدابيامرز شبيه مادر جون بود روشن روشن اما من تيره بودم به بابام رفته بودم ...فكرم محور اين چيزا ميچرخيد كه كم كم چشمانم گرم شد
-حوا حوا ايييه حوا پاشو ديگه تنبل خانوم به سختي لاي چشمانم رو باز كردم :ها؟
مونا:پاشو گلم ٤ساعت تو راهيم پاشو يه چيزي بخوريم فداتشم
با رخوت از جايم بلند شدم و به همراه محمد و مونا با قدم هاي ناموزون به سمت رستوران رفتم
نور خيره كننده رستوران خواب را از چشمانم ربود به سمت يكي از ميزهاي خالي رستوران رفتيم محمد با تمسخر نگاهم كرد گفت:توروخدا نگاه شكمو رو بوي غذا خواب هفت پادشاه رو از سرش پرونده و دستش مرا برانداز كرد:فقط نميدونم با اين همه خورد وخوراكت چطور هنوز ديلاقي به صندلي راحتم تكيه دادم و دستهايم را چليپا كردم :تو كه چيزي از تناسب اندام و قد بلند نميدوني لطفا نظر نده دستم رابه سمتش گرفتم با قيافه اي جمع شده اشاره اي به شكم برآمده اش كردم :تو حواست به خودت جمع باشه
مونا كه تا الان نظاره گر بحث ما بود كلافه دستي در هوا تكان داد :از دست شما دوتا محمد اون منو رو بده ببينم اگه منتظر شما بمونم از گشنگي مردم نگاهي به چشمان شيفته ي محمد انداختم كه ميخكوب مونا شده بود لبحند رضايتي مهمان لبهايم شد و زير لب خدا را بابت آرامش و عزيزاني كه دارم سپاس گفتم ....
بعد ازغذا داخل ماشين كه نشستيم مونا به سمتم برگشت:حوا ديگه نخوابيا بابا دلم پوسيد لبخندي به رويش زدم و با شيطنت اشاره اي به محمد كردم:نه كه حالا خوابيدن من به ضرر شما بود .....
مونا با خجالت و صدايي آرام گفت:وا ديوونه
خندم گرفته بود از مونايي كه سرخ شده بود و نگاه محمد كه رنگ شيطنت داشت....
نزديك تبربز بوديم كه صداي مويايلم ازجا پراندم نگاهي به صفحه ي موبايلم انداختم با ديدن نام پارسا عليمي دستپاچه و با صدايي كه سعي داشتم ذوقش را پنهان كنم جواب دادم:سلام اقاي عليمي
صداي جدي محكمش كه هميشه قلبم را ميلرزاند داخل گوشي پيچيد
-سلام خانم ايرانمهر شبتون بخير بد موقع كه مزاحم نشدم
-نه نه اصلا بفرماييد
-راستش در رابطه با پروژه ي مشتركمون مزاحم شدم ميخواستم اگر بشه همديگرو ببينيم و اصلاحيه هاي اخر رو انجام بديم ميدونيد كه پس فردا بايد تحويل استاد بديم
-با ناراحتي انگشت سبابه ام را روي پيشانيم كشيدم راستش آقاي عليمي من سفري برام پيش آمده كه متاسفانه نميتونم خدمتتون برسم گفتم اگر سختتون نيست شما زحمتش رو بكشيد و تحويل استاد بديد
-خواهش ميكنم زحمتي نيست پس سفر خوبي داشته باشيد وخداحافظ
-با حسرتي پنهاني ناخوداگاه گفتم به اميد ديدار اقا پارسا و در دلم عمو را به خاطر اينكه براي اين سفر ناگهاني كه ناخواسته باعث شده بود از ديدن مردي كه اين روز ها حتي اسمش هم تپش قلبم را نامنظم ميكرد محروم كرده بود شماتت كردم
نفس عميقي كشيدم :اي كاش زودتر برسيم محمد
محمد بدون اينكه نگاهم كند گفت :ديگه كم كم ميرسيم
كلافه نگاهم را به بيرون دوختم ....
تابلوي به تبريز خوش آمديد نويد خلاصي ازين سفر خسته كننده را داد به وليعصر كه رسيديم سرعت ماشين كم شد و با تك بوق محمد اقا حمزه سرايدار چنين ساله و وفادار عمو در عظيم الجثه ي آهني خونه ي عمورا برويمان گشود....
عظمت باغي كه پيش رويم بود مثل هميشه مرا تحت تاثير خود قرار دادنگاه كردم به جاده ي سنگي كه دو طرفش درختان ميوه و گل هاي خوشبو گرفته بود منتها ميشد به درسفيد و بزرگ ورودي خونه ي عمو
من نميدونم عمو چطوري تك و تنها تو اين باغ درندشت زندگي ميكرد البته خدمتكارها بودن اما اونا كه خانواده نميشن!
زن عمو كه سالها پيش بر اثر سرطان فوت شده بود و امير سام پسر عموم ١٥سال پيش از ايران رفته بود و من حتي قيافشم يادم نيست....
براي ديدن عمو سريع از ماشين پياده شدم و با ذوق براي ديدن عموي عزيزم به سمت در پرواز كردم
كه دستم روي زنگ در با فرياد بلند عموجان ثابت موند
-تو غلط كردي پسره ي جوانلق.....
بهت زده از فرياد عمو به در خيره شده بودم كه مهري خانوم خدمتكار چندين ساله ي عمو درو باز كرد و با چهره اي كه نگراني و تشويش توش موج ميزد و به زحمت سعي در پنهان كردنش بود دستپاچه گفت:س سلام خانوم خوبيد هزار ماشالله چشمم كف ...
قبل ازينكه صحبت هاي اضافي مهري تموم شه كلافه همانطور كه از كنارش ميگذشتم گفتم سلام مهري جون عمو كو اين سرو صدا ها چيه ؟به حالات دو دنبالم راه افتاد :خانوم جون اقا امير سام اومدن همزمان با حرف مهري به پذيرايي رسيدم كه ديدم عموجانكه هنوز متوجه حضور من نشده بود با چشماني سرخ از خشم به مردجواني كه كنارش زني كه معلوم بود ايراني نيست و بي مهابا دستهايشان درهم قفل شده بود نگاه كرد و گفت :حالا واسه من ميري زن ميگيري ده سال ؟اونم بي خبر آفرين امير سام آفرين ....
و با حرص دستي برايش زد و ادامه داد كه ده ساله زنته و دوسش داري آره؟
پس الان اومدي واسه چي ؟كه حتما كادوي عروسيتو بگيري
صداشو بلند تر كرد :واي به حالم امير سام يه عمر سنتهاي خونواده رو واسه همه ديكته كردم و ذره ذره تو مغز ايرانمهر ها ريختم اونوقت دست گل من بعد ١٥سال مياد ميگه من زن دارم...
تو نميدونستي رسم خونواده رو؟تو نميدونستي قانونارو ؟مرد جوان نگاه بي تفاوتي به من انداخت و دوباره رو به عمو جان كرد با صدايي كه از خشم خفه شده درونش ميلرزيد:آقاجون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقاجون و....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلااله الله رفتي مثل دزدا زن گرفتي بعد اومدي ميگي آقا جون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي محمد حرف عمو را نيمه قطع كرد و سرها را به طرف خود برگرداند و من را كه با ديدن همچين وضعي ماتم برده بود رو به خودم برگردانند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور كه عمو جان عصا زنان به سمتمان ميامد آغوشش را برويم گشود و مني را كه جو موجود باعث شده لال بشم رو به زبان اورد:سلام عمو جان دلم براتون تنگ بود خيلي ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به سرعت درآغوشش جاي گرفتم و عطر تنش كه بوي پدر ميداد رو با ولع به ريه هايم فرستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام دختر قشنگم خوبي بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سپس رو همانطور كه در آغوش پدرانه اش بودم با لحني كه آثار تشويش ثانيه هاي قبل درش مشخص بود رو به محمد مونا كرد:سلام محمد خان گل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام دخترم خوش آمديد بفرماييد خسته ي راهيد بفرماييد بشينين و بعد دستش را پشتم گذاشت و مرا به سمت مبل هدايت كرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به مردي كه حالا سرش را بالا اورده ومستقيم به چشمانم خيره شده بود افتاد كه هنوز دستانش قفل زني بود كه حالا فهميده بودم همسر فرنگيش هست افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي گرم و مردانه اش داخل سرم اكو شد :سلام دختر عمو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيره به چشمان عسلي رنگ مردي كه حالا ميدونستم پسرعمومه شدم و جوابش رو دادم و بي تفاوت رو مبل پشت سرم نشستم اما امير سام به همون نگاه خيره اش كه تا عمق وجودم نفوذ ميكرد ادامه داد و با دستش به همسر فرنگيش اشاره كرد :حوا خانم ايشون اميلي هستن و با دستش رو به اميلي به اشاره كرد عزيزم ايشون حوا دختر عموم حوا با لهجه غليظي انگليسي و با لحن نه چندان دوستانه اي گفت: خوشبخت هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند زوركي گفتم منم همينطور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز زير نگاه خيره ي امير سام موذب بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكمي جا به جا شدم كه عمو گفت بچه بريم شام كه شماهم بعدش استراحت كنيدخسته ي راهيد هنوز تو شيش و بش بحث عمو و امير سام و ارتباطش به من بودم كه عمو منو تو اين وضعيت احضار كرده پس با اين تفاصيل قضيه جدي تر از اين حرفاست اصلا نفهميدم كي رفتيم داخل پذيرايي و كي روي يكي از صندلي هاي ميز سلطنتي ٢٤نفره ي خانه عمو نشستم كه با دستي كه از نرميش فهميدم متعلق به موناست به خودم اومدم و لبخندي زدم كه با چشم اشاره به غذام كرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخور خوشكلم بازي نكن سري تكان دادم و قاشقي از زرشك پلو ي خوشمزه ي تو بشقاب مقابلم به دهان برد كه نگاهم به زن و شوهر رو به رويم ميخكوب شد كه مرد جوان براي همسر زيبايش با عشق غذاميكشيد بي تفاوت شانه اي بالا انداختم به غذايم ادامه دادم بعد به عمو بقيه شب بخير گفتم و به اتاقم در طبقه ي بالا رفتم در اتاقم رو كه باز كردم عطر گل ياس بينيم رو پر كرد مهري جون ميدونست عاشق گل ياسم چراغ رو كه روشن كردم اتاق سفيد رنگم با سرويس كرم صورتي زيبايم چشمم را نوازش كرد لباسم رو سريع با يك لباس خواب سفيدرنگ و كوتاه عوض كردم و خودم رو با ضرب روي تختم پرت كردمو فارق از اتفاقات امروز تن خسته از سفرم رو به يك خواب عميق سپردم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خشكي گلويم چشمان مست خوابم رو به زور از هم گشودم نگاهي به ساعت روي موبايلم انداختم ٤صبح بود ....با رخوت از جام بلند شدم كور مال كورمال از پله ها پايين رفتم كه صداي ريز ريز صحبت كردن دو نفر گوشهايم رو تيز كرد......دو پله كه پايين تر رفتم صداي عصبي و محكم اميرسام به گوشم رسيد كه به سختي سعي در كنترل ولمش داشت:اميلي اين وقت شب تو باغ چيكار ميكني اونم با اين لباس نميدوني حمزه پسر جوون داره نميدونم داري با كي لج ميكني من؟يا زندگيمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا داري با بازي با تعصباتم من و مجبور به كاري كه ميدوني اصلا مايل نيس.....اميلي انگشت اشاره اش را به طرف امير گرفت و با لحن طلبكارو همون لحجه ي غليظ انگليسيش گفت :امير من با اين حرفاي تو كاري ندارم فقط ١٠روز اينجا ميمونم تو ١٠روز وقت داري به قولت عمل كني بعد ده روز يا با تو ميرم يا بي تو همين.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير سام كلافه دستي داخل موهاي پرپشتش كشيد وبه سمت پله ها برگشت كه همزمان من از اخرين پله پايين اومدم تا من و ديد رگ هاي پيشونيش برجسته تر شد و صورت سرخش رو پايين گرفت با صدايي كه از خشمي كه دليلش رو نميدونستم ميلرزيد گفت:شب بخير دختر عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكان دادم و با خميازه به سمت آشپزخونه رفتم و ليواني آب از يخچال پر كردم و يه نفس سر كشيدم و خودمو به سمت اتاقم كشيدم و بدون فكر به اتفاقاتي كه افتاد چشمانم را بستم و خودم رو به يك خواب عميق سپردم صبح با صداي مهري كه از پشت در براي صبحانه صدايم ميزد از جا پريدم با خميازه اي كه رخوت رو ازم دور ميكرد پتو رو كنار زدم و به سمت دستشويي رفتم كه يهو مغزم قفل كرد از اينه قدي رو به روم سرتا پاي خودم رو برانداز كردم و دو دستي بر سرم كوبيدم يعني ديشب جلو امير سام با اين لباسا بودم نگاهم رو با درموندگي از اينه گرفتم و رفتم حموم حالا كاريه كه شده بهتره بش فكر نكنم با اين افكار از حموم در امدم و يه ست اديداس صورتي تنم كردم پيش به سوي صبحانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه دور ميز جمع بودند كه محمد با ديدنم گفت :به خانم خانما صبح عالي بخير لبخند پهني بهش زدم و رو به عمو جان گفتم سلام عموجان عمو سري تكان داد رو به همه كردم گفتم :صبح همه بخير و كنار مونا كه با قيافه بغ كرده با صبحانه اش بازي ميكرد نشستم آروم به پهلويش زدم :چرا پكري خانوم گل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميدونم از پسرخاله جانت بپرس نگاهم رو به محمد دوختم كه محمد لقمه اش رو فرو داد گفت هيچي حوا جونم برام كاري پيش اومده بايد برگردم با خان عمو هم صحبت كردم ايشون گفتن موقع برگشتت خودشون برت ميگردونند كه عمو با سر گفته هاي محمد رو تاييد كرد از رفتنشون پكر شدم و بادم خوابيد دستم رو دور گردن مونا انداختم و با لبخند تصنعي گفتم :ايشالا دفعه ي بعد ميايم حسابي خوش ميگذرونيم مونا خودش روبيشتر بهم نزديك كرد:دوست دارم خواهري....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از بدرقه محمد ومونا بي حوصله به طرف اتاقم رفتم كه عمو صدام زد :حوا جان بيا پذيرايي وقتشه يه چيزايي رو بدوني متعجب و خوشحال كه بالاخره ميتونم سريع تر به تهران برگردم و به كارام برسم دنبال عمو راه افتادم عععه قناري هاي عاشقم كه اينجان نميدونم چرا اصلا حس خوبي اميلي ندارم بي توجه به اون دوتا رو به روي عمو نشستم منتظر شدم بالاخره عمو به حرف اومد :حوا تو بايد بنا به رسوم خانواده بايد با امير سام ازدواج كني ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحشت زده از چيزي كه ثانيه هاي قبل شنيدم از جام پريدم كه اميلي با گريه تند تند از پله ها بالا رفت با چشمان گشاد شده از عمو پرسيدم :عمو يع ..يعني چي منظورتون چيه امير سام زن داره م..م...من نميفهمم عمو وسط حرفم پريد ميدوني كه تو خانواده ما ازدواج با غريبه ممنوعه و امير سام بدون اجازه من اينكارو كرده و رفته يه زن فرنگي و نازا گرفته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو انداخت پايين :خاندان ايرانمهر به وارث احتياج داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم عقب رفتم تا پشتم به ديوار برخورد كرد سرمو بين دستام گرفتم:نه نه اين امكان نداره اميرسام ؟! نه من نميتونم نگاهي به عمو جان كردم به رو به رو خيره شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عمو شما كه هميشه ميگي تو دختر مني عمو با دخترت اينكارو نكن شرم و حيا رو كنار گذاشتمو گفتم رفتم جلو و دست هاي عمو راگرفتم :عمو جون من دلم با كس ديگه ايه تروخدا با من اينكارو نكن قلبم رضا نيست ترو به روح بابا رضا نكن عمو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به امير سام افتاد كه كنار سالن ايستاده بود رگ هاي پيشاني و گردنش برجسته تر از هميشه بود نگاه گرفتم از اويي كه مرا با خود داشت غرق فاضلاب زندگيش ميكرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحكم تر دست عمو را فشردم ترو به هر كس كه ميپرستي نكن عمو هق هقم اجازه نداد ادامه بدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو با تكيه بر عصاي چوب گردويش بلند شد:نميشه دخترم عزيزم عرف قانون رسم خانواده زير پاگذاشتني نيست سرش افكنده شد :اگه رضا هم بود همينكارو ميكرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرف عمو پريدم و با جيغ گفتم :عمو باباميخواست من ماشين جوجه كشي شم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن درس دارم من زندگي دارم عمو من آدمم منم حق دارم عاشق كسي بشم كه خودم انتخابش كردم عمو من كس ديگه اي رو دوست دارم به امير سام اشاره كردم من زن دوم شم !؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را بين دستام گرفتم و نشستم از تصورش تيره ي پشتم لرزيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عمو ميدوني زن دوم چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو تكيه بر عصاي خود زد و بي توجه به التماسهاي من آخر اين ماه عروسيته دختر بلند شو خودتو جمع و جور كن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع اميلي چمدون به دست و گريان پايين آمدو با همون لهجه ي غليظ انگليسيش رو به عمو كرد:زندگي منو جهنم كرديد براي رسومات احمقانتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زد و با لحن مسخره اي گفت:شمارو ميسپارم به همون خداتون و بدون نيم نگاهي به امير سام كه ساكت گوشه ي سالن ايستاده بود از در بيرون رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو سري تكان داد وبا خشم نهاني رو به اميرسام گفت :بي عرضه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير سام كه ديگه از سرخي به كبودي ميزد سرش را پايين انداخت و به سرعت از پله ها بالا رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو وقتي كنار من رسيد دستش را روي شانه ي من گذاشت:دخترم تو از اول ميدونستي اين روز ميرسه تو حق اميري تو ميدونستي از بچگي به اسم اميري چيزي جلو دار اين حقيقت نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ي ارومي به شانه ام زد :با تقديرت نجنگ دختر ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين را گفت و به آرامي از كنارم رد شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره آره من اين رسم مسخره رو ميدونستم اما چه احمقانه فكر كردم براي من اجرا نميشه چه احمقانه با ديدن زن امير سام خوشحال شدم چه احمقانه و با خوش خيالي عاشق پارسا شدم چقدر احمقم چقدر احمقم ....صداي هق هق بلندم سالن بزرگ خانه ي عمو را پر كرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو بي حال و نا روي تختم انداختم و با چشماي اشكي به ديوار رو به روم زل زدم و فكر كردم به آينده آينده اي نا معلوم سرم رو بين دستانم گرفتم خدايا زن دوم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن حوا ي ٢٠ساله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن دوم يه مرد ٣٥ ساله شم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط واسه بچه !واسه اينكه نافم رو به نام اون بريدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا من دارم ديوونه ميشم نميخوام ...نميخوام من عاشق پارسام ميدونم اونم من و دوست داره حسم بهم ميگه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دانشگاه دارم آره آره من بايد برم من بايد از ين سرنوشت كوفتي فرار كنم من نميخوام واسه بچه زن كسي بشم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين فكر ساكم رو كه نصفه نيمه بازكرده بودم بقيه لباسام روداخلش ريختم و بي توجه يه مانتو روسري به تن كشيدم و از اتاق زدم بيرون كه صداش من رو ميخكوب كرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-كجا دختر عمو؟حالا چرا با عجله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي مهمان لبهايش شد:ميگفتي هر جا ميخواستي ميبردمت حتي پيش اون يارو سگه شغاله كي بود؟همون كه عاشقشي و چشماتو رو همه چي به خاطرش بستيو شرم و حيا رو خوردي رو آبرو رو قي كردي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستانم مشت شده بود ازين همه وقاحت و توهيني كه بهم كرد چپكي نگاهش كردم بدون جواب راهم رو كشيدم به سمت در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكه بازوم اسير پنجه هاي قوي و مردانش شد :نگفتي كجا با اين عجله سعي كردم بازوم رو از دستش جدا كنم اما نشد زورش خيلي بيشتر از من بود با حرصي كه سعي در پنهانش داشتم گفتم:قبرستون هرجا كه تو و اسمت تو زندگيم نباشه .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند مسخرش دوباره نمايان شد :هه بيچاره اگه تا الانم گذاشتم راست راست را ه بري و براي خودت بچرخي لطف كردم بهت همه عمرت زير بليط من بودي اگه يادت رفته يادت بندازم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقلايي براي آزاد كردم بازوم كردم:نخير.... آقا چه خوش اشتها تشريف دارن مثل اينكه بدتم نيومد همچين ...دوتا دوتا سرديت نكنه يه وقت......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبي غريد:زيادي زبونت درازه عيب نداره خودم كوتاهش ميكنم تا بفهمي مال كسي بودن يعني چي تو وقتي چشماتو باز كردي به اين دنيا مال من بودي حق من بودي حق اظهار نظري نداري حالا هم زبونتو كوتاه كن بشين سر زندگيت نخواه كه با من سرجنگ بزاري كه بد ميبيني اون موقعست كه تلافي همه ي غلطاي اضافيتو سرت در ميارم دختره ي خيره سر....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشكستم به معناي واقعي شكستم و مرگ غرورم رو با چشمهام ديدم .....با ضرب بازم رو كه حالا شل ترگرفته بود رو از دستش بيرن كشيدم و به اتاقم برگشتم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا...خدايا صدامو ميشنوي دستمو بگير اي خدا نزار مرگ آرزو هامو به چشمام ببينم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره بايد برم ....من حتما بايد برم ...هر جوري شده ازين جهنم كه ميخوان زندگيمو ازم بگيرن ميرم هر جور شده....با اين فكر با انرژي مضاعف بلند شدم و دوباره دوش گرفتم تا فكرم باز شه تصميم گرفتم ديگه التماس نكنم ديگه ميدونستم التماس روشون تاثيري نداره تا بعدازظهر آروم آروم لباسام رو از چمدون درآوردم و جا به جا كردم تا كسي بهم شك نكنه رفتم تو باغ ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي از در بيرن اومدم هوا ي خنك و تميز تبريز به ريه هام هجوم آورد ...آخ كه چقدر عاشق اين جا و هواش بودم اين جا تا الان برام بوي زندگي داشت اما الان دارن زندگيم رو همينجا ازم ميگيرن اما من نميزارم نميزارم خودمو نجات ميدم.....مطمئنا بعد از فرارم عمو ديگه حتي به صورتمم نگاه نميكرد چه برسه به اين كه دوباره بزاره بيام باغش پس حسابي تو باغ گشتم و جاي جايش رو تو ذهنم حك كردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونم چند ساعت توي باغ قدم زدم و تو افكارم غوطه ور...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آسمون نگاه كردم حالا ديگه بجاي خورشيد تو آسمون پرازستاره بود با تعجب به ساعت مچي بند چرميم نگاه كردم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام چهارتا شد ٩شبه من چندين ساعت بدون اينكه بفهمم تو فكر آينده ي نا معلومم غرق بودم....صداي هميشه نگران و مهربون مهري جون از جا پراندم:خانوم جون فدات بشم بلند شو بيا شام بخور مادر ناهارم كه نخوردي رنگ به رو نداري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهري جون شما برو تو من ميام چشم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بايد قوي باشم بايد بزارم فكر كنن باهاشون كنار اومدم ...ولي بالاخره ميفهمن نميتونن من رو مجبور به كاري كنن اونا نميتونن زندگيم رو ازم بگيرن فقط من براي زندگي خودم تصميم ميگيرم فقط خودم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرامش ساختگي وارد عمارت شدم و به سمت ميز رفتم عمو به محض ديدنم گفت:بيا بشين حوا جان بيا دخترم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم عمو ميشينم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير شلاق نگاه اميرسام كه با تعجب و ريز بيني بهم دقيق شده بود شامم رو خوردم ...خوردن كه نه بغض تو گلوم نميزاشت چيزي بخورم فقط با غذا بازي كردم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله بلند شدم :عمو جان با اجازه و شب بخير ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو با تحكم عصايش رو بر زمين كوبيد بشين حوا تو ميدوني تا وقتي همه غذاشون رو تموم نكردن هيچكس حق ترك سفره رو نداره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند محسوس امير سام به قلبم چنك انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غيض و حرص سر جايم نشستم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين قوانينن مسخره و عهد بوقي شون داره آتيش تو زندگي من ميندازه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن مسخره اي رو به اميرسام كردم :همسرتون رو نميبينم پسر عموووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشماني خيره اي كه چيزي ازش معلوم نبود جواب داد:براي آرامش اعصاب رفته سفر اتفاقات اين چندروز براش سنگين بود هرچند همه چيز رو از اول ميدونست چند روزي رفت تا كنار بياد كمي طول ميكشه .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مسخرگي ادامه داد ولي مثل اينكه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما راحت كنار اومدي دختر عمو ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشت هايم چنگ شد از كنايه اش ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو صدايم زد:حوا بيا تو اتاقم باهات كار دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تقه اي به در وارد اتاق عمو شدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو يا دست ضربه اي آرام به مبل كناريش زد بيا....بيا بشين حوا جان روي مبلي كه كنار عمو بود نشستم و منتظر نگاهم را به او دوختم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دختر گلم من با پدر بزرگ و مادر بزرگت صحبت كردم آخر هفته ميرسن تبريز براي انجام مراسم ها.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمانم رنگ التماس دادم :عمو جان من اين ازدواج رو قبول ندارم دلم راضي نيست دستهايش را گرفتم همان ها كه از كودكي پدرانه روي سرم كشيده ميشد اما حالا چي ؟عمو با همين دست ها داره زندگيم رو نابود ميكنه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو دستي روي سرم كشيد :دخترم تو هميشه مثل دخترم بودي و با بچم برام فرقي نداري اگر بگم عزيزتري بيراه نگفتم اما دخترم اين سرنوشت توئه اين يه بايد تو زندگي تو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميفهمي بايد يعني چي؟يعني جاي هيچ تغييري نيست ميدونم ....ميدونم امير زن داره اما تو از روزي كه به دنيا اومدي طبق رسوممون به نام امير شدي ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدونم اين جمله شايد برات سنگين باشه اما راه چاره اي نيست دخترم با زندگيت كنار بيا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدونستم حرف زدن و التماس كردن به عمو بي فايدست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنااميد از روي صندلي منبت كاري شده ي چوبي بلند شدم :با اجازه عمو ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاقم پناه بردم و براي فرارم نقشه كشيدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپ تاپ رو برداشتم رفتم تو سايت اولين بليط براي تهران فردا ٤صبح بود سريع با ذوق اكي كردم و با فكر رهايي ازين مخمصه خودم رو رو تخت انداختم و خودم رو به خواب سپردم بي خبر از فرداهايي نامعلوم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رخوت چشمانم را باز كردم و نگاهي به ساعت كردم ١٢ بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب خداروشكر وقت صبحانه گذشته و با قيافه ي منحوسش رو به رو نميشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله دوش گرفتن نداشتم با همان لباسي كه تنم بود از ديروز پايين امدم :مهري جون ؟مهري جون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكجايي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهري هن هن كنان از ته سالن به من رسيد:جانم مادر بيا صبحانه بخور الهي بميرم برات آفتاب تا وسط حياط اومده هنوز شكمت خاليه بيا بي.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرف مهري خانوم پريدم :بقيه كجان مثل اينكه كسي نيست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوالا خانوم آقا رفتن باشگاه گلف يه كم ورزش كنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش را ازم دزديد و ادامه داد آقا كوچيكم با املين خانوم رفتن بيرون ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بيخيالي خنديدم املين ديگه چيه مهري خانوم اميلي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكون داد و دستش را در هوا نگه داشت :چي بگم والا من اصلا نميدونم آقا از چيه اين دختر فرنگي خوشش اومده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حاليكه از شنيدن خبر نبودش اشتهام باز شده بود گفتم :حالا حرص نخور مهري جونم كو اين صبحانه ي ما دلم ضعف رفته حسابي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند مدت بدون نگاه هاي آزاردهنده اش حسابي از خجالت شكم جان درومدم و با يه *ب*و*س* آبدار از مهري جون تشكر كردم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم فكر كردم حالا كه خان عمو و آقاي اخمو نيستن آخرين روزيم هست كه تو تبريزم برم تو بازارا يه گشتي بزنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع بلند شدم و يه مانتو ي سبز يشمي وشلوار فيلي با شال سبز ست كردم و بدون هيچ آرايشي از در بيرون زدم....يه كم كه تو پاساژ ها گشتم بعد از خريد يه شلوار و يه شوميز خودم رو به يه چايي تو كافه دعوت كردم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا كه خيالم از خلاصي ازاين ازدواج اجباري راحت شده بود چرا خوش نگذرونم وبه خاطر مغز متفكرم به خودم يه سور ندم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد كافي شاپ تاريكي شدم كه به زيبايي ديزاين شده بود و فضايي شاعرانه داشت و گوشه و كنارش چند زوج جوان نشسته بودند ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا هم فضاش كاملا براي زوج هاي عاشق مناسب بود گوشه اي ترين ميز را انتخاب كردم ونشستم ....تو روياهام خودم رو با پارسا جاي اين زوج ها گذاشتم كه لهجه انگليسي آشنايي من رو از رويا به واقعيت پرتاب كرد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ميفهمي چي ميگي؟! ما اومديم اينجا تا تو مشكل دختر عموتو با بابات حل كني نه نه اينكه باهاش ازدواج كني ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه تو از من ١٠روز وقت نخواستي باباتو راضي كني ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان به من چي ميگي امير؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير من تورو با كس ديگه اي تقسيم كنم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگريه مانع ادامه ي حرفش شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدايش به گوشم رسيد :اميلي عزيزم ميگي چيكار كنم من و تو با اين شرط باهم ازدواج كرديم من به تو گفته كس ديگه اي به جز تو تو زندگيم هست تو كاملا باهاش كنار اومدي يادته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميلي با هق هق ادامه داد :امير اون مال ١٠سال پيش بود براي وقتي كه ازدواج ما فقط براي اقامت تو بود و پول نه الان كه عاشق هميم امير من ....من دوست دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكلافه دستي به موهاي پرپشتش كشيد :مرداي ايراني يه چيزي دارن به نام غيرت همون كه تو هيچوقت بهش احترام نزاشتي اميلي ...من نميتونم وظيفه اي كه رو دوشم هست رو انجام ندم ببين من انقدر دير كردم و كمرنگ بودم كه ناموس من كسي كه از اول عمرش مال من بوده تو چشمام نگاه ميكنه ميگه عاشق كس ديگه ايه اينو نميتوني بفهمي اميلي ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزيزم منم دوست دارم اما عشق يه چيزه وظيفه يه چيز ديگه من وظيفه دارم براي بابام يه وارث بيارم ....دستهاي اميلي را گرفت ميدونم سخته اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزيزم ما با دونستن همه اين حقيقت با هم مونديم مگه نه؟ اميلي كه ديگه گريش بند اومده بود گفت:ا ....امير من نميتونم تو رو باكسي قسمت كنم ...ببين ميدوني.....اگر تو بچه داشته باشي من ...من ديگه هيچ پشتوانه اي ندارم مي ...ميدوني كه من تو آمريكا هم آه در بساط ندارم اگه تو نباشي چجوري زندگيم رو بگذرونم حد...حداقل يه پشتوانه به من بده تا...تا حداقل خيالم راحت باشه ميدوني كه چي ميگم امير...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميلي كه معلوم بود داره دنبال بهترين واژه ها براي ادامه ي حرفش ميگرده ادامه داد:اميرجان من فقط ميخوام مطمئن شم بعد تو زندگيم نابود نميشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير سام وسط حرف اميلي پريد:عههههه پس تا الان كه داشتي ميگفتي بدون من ميميري حالا چطور شده برات زندگي بعد من قابل تصور شده ....كلافه دستي به صورتش كشيد :باشه يه فكري براي اون ميكنم الان ديگه مشكلي نيست خيالم از طرف تو راحت باشه؟حالت خوبه الان؟نميخوام آسيبي بخوري تو اين جريان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميلي كه حالا چشمان خندانش تو اون تاريكي هم معلوم بود گفت :كاملا خوبم عزيزم تا وقتي تو پيشم باشي اصلا عاليم عشق من ....در حالي كه دستان امير را گرفته بود و بلندش ميكرد گفت :بيا عزيزم بيا بريم اينجا تاريك هست دلمون ميگيره ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دلم پوزخندي زدم:چه عشق قابل ستايشي واقعا من رو بگو واسه اين تحفه هم غصه ميخوردم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي خيال شانه اي بالا انداختم و به منو خيره شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن يه چاي و كيك تازه به سمت خونه باغ رفتم تا براي شب حاضر شم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رسيدم خونه تا شب مثل مرغ سركنده بودم دلم گواهي بد ميداد تا وقتي ميخواستم برم هر دقيقه مثل سال بود واسم بالاخره موقعش رسيد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم لاي در رو باز كردم و پاورچين پاورچين از پله ها پايين رفتم قلبم داشت ميومد تو دهنم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي به در رسيدم مثل پرنده ي از قفس آزاد شده از در پريدم بيرون و تا در باغ يه نفس دويدم و خودم و به بيرون پرت كردم و سوار تاكسي تلفني كه خبر كرده بودم شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو روي قلبم گذاشتم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت هيجان كوبشش رو حس ميكردم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره وقتي سوار هواپيما شدم نفسي از سر آسودگي كشيدم و ٤٥دقيقه اي كه رو آسمون بودم رو براي خودم خوابيدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مسافرين محترم درحال كم كردن ارتفاع هستيم لطفا كمربند ايمني خودرا ببنديد و صندلي خود را به حالت اوليه درآوريد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين صدا از خواب پريدم و با رخوت جا به جا شدم و نشستم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام طول راه به اين فكر كردم كه اومدنمو چطور واسه عزيز جون و آقا جون توضيح بدم كه اصلا نفهميدم چجوري رسيدم در خونه ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم كليد انداختم و رفتم تو چراغ ها خاموش بود و همه جا ساكت ساعت ٧نشده بود هنوز آروم به سمت اتاقم رفتم و بعد از تعويض لباس به تختم خزيدم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخيش هيچ جا خونه خود آدم نميشه حالا ديگه جام امنه عزيز و آقا نميزارن كسي بهم زور بگه و چيزي رو بهم تحميل كنن.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا با آرامش خيال راحت خوابم برد.....غافل از آينده ي تلخي كه همراهم خواهد بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي در از جا پريدم و صداي پر مهر مادر جونم كه بهم آرامش ميداد رو شنيدم:حوا ؟مادر؟تو اينجايي كي اومدي آخه عزيزم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و با كش و قوسي به بدنم از جام بلند شدم و گونه ي تپلش رو *ب*و*س*يدم:سلام مادر جون خوشگلم دلم برات يه نقطه شده بوداااااا.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفت به خودم فشردم منبع آرامش اين روزهايم را.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودتو لوس نكن حالا برو يه به صورتت بزن و بيايه چيزي بخور ساعت ١٢ هم گذشته ها بعد بگو تو اي هير و وير اينجا چه ميكني آخه مادر؟......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر سفره نشستم و لقمه ي نون سنگك تازه و مربا رو به دهان بردم كه صداي مهربون بابايي رو شنيدم:كو اين نخودچي بابا پس خانوم تو كه گفتي اومده.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش پرواز كردم و در آغوش پر مهرش جاي گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخ كه باباي چقد دلم برات تنگ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپم رو كشيد و گفت :ورپريده ٤روز رفتي و خبراي خوب برامون آوردي حالا چطور شده از عموت دل كندي و با اون همه كار واسه عروسي برگشتي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوايميسادي چندروز ديگه ماهم ميومديم خوب باباجون......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين حرف بابايي غم عالم به دلم ريخت حالا چجوري واسشون توضيح بدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوانگشتم رو بهم پيچيدم و با من و من گفتم :را....راستش بابايي چجور.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي بي موقع آيفون حرف تو دهنم ماسيد...،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرجون با تعجب ابروهايش را بالا داد:يعني كيه اين موقع روز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه اي بالا انداختم:نميدونم بزار ببينيم با اين حرف بلند شدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ديدن كسي كه پشت آيفون بود رنگم پريد:اين اينجا چيكار ميكرد چجوري اومده ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جلو آيفون خشكم زده بود كه با صداي بابايي از جا پريدم:كيه دخترم ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به آيفون كرد و سريع برداشت:به به آقاي داماد بفرماييد بفرماييد داخل .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشت هايم چنگ شد از رويارويي با او با اويي كه اومده بود تا زندگيم رو ازم بگيره .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي آقاجون كه اميرسام رو در آغوش گرفته بود به خودم اومدم :به آقاي داماد بفرماييد پس اومدي دنبال امانتيت ؟خوش آمدي خوش آمدي ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم رو به چشمان پراز خون امير سام دوختم .....براي اولين بار ترسيدم ....ترسيدم ازش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمگي به سمت پذيرايي رفتيم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكوبش قلبم رو حس ميكردم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميرسام با صدايي كه سعي در پنهان كردن خشمش داشت گفت :آره راستش منو حوا تصميم گرفتيم بعداز عروسي تهران زندگي كنيم گفتيم بيايم تهران كارهامون رو اكي كنيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابايي با خنده گفت :پس حتما خسته اي برو يه كم استراحت كن باباجون برو ..،،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امير با عصبانيتي كه من فقط ميتونستم بفهممش به من خيره شد و با لبخندي مصنوعي رو به پدر گفت:چشم پس با اجازه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوا جان عزيزم اتاقت مهمون رو بهم نشون ميدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكان دادم به جلوتر راه افتادم ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوي در اتاق كه رسيديم مچ دستم رو با فشار گرفت و من رو هل داد داخل ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبي بهش زل زدم :اين چه طرز رفتاره خجالت نميكش.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفم با مشتيكه به ديوار كوبيد نصفه موند ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدايي كه سعي داشت بيرون نره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلطاي اضافيت داره بيشتر از كوپونت ميشه حوا با اجازه كي نصفه شب راه افتادي اومدي ؟ولت كردم فكر كردي بي صاحاب شدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلبكار نگاهش كردم :هركي صاحبم باشه تو نيستي به تو ربطي نداره من چيكار ميكنم ...تو اصلا چيكاره.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرفم پريد و از لاي دندوناي كليد شده اش گفت:برو بيرون برو تا اختيارم دست خودمه برو تا كار دستت ندادم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خدا خواسته سريع اومدم تو اتاقم و خودم رو تخت تنهاييم انداختم و هق زدم به اين بخت بدم هق زدم به ضعفم هق زدم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر گريه كرده بودم كه چشمام پف كرده بود مادرجون در زد و اومد داخل روي تخت نشست دستام رو دردستانش گرفت آخه دخترم چرا سخت ميگيري ميدونم دلت با اين ازدواج رضا نيست ميدونم شرايط آسون نيست ولي آدم ها بايد با شرايطشون كنار بيان سعي نكن با زندگيت بجنگي دخترم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گريه گفتم :سرنوشت من اينه كه زن دوم شم؟سرنوشت من اينه كه ماشين جوجه كشي باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزجه زدم:حق من اينه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما كه ميگفتي هميشه مواظبمي مگه بابايي نميگفت نميزاره كسي اذيتم كنه و بهم زور بگه شما بگو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن حق زندگي انتخاب ندارم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون دستي به سرم كشيد و با لحن متاثري گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترك عزيز و صبور من گريه كن آروم شي مادر .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دست من و حاجي كاري بر نمياد قيم تو اونا هستن بميرم برات كه كاري نميتونم بكنم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباييتم تازه فهميده اقا امير سام زن داره .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته گوشه اتاق داره خودشو داغون ميكنه اشكهايم را پاك كردم :من بميرم زن اون عوضي ه*و*س*ب*ا*ز نميشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون لبش رو گاز گرفت :حوا ؟ما تورو اينجوري بزرگ كرديم؟كه به بزرگ تر از خودت بي حرمتي كني ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتشر ادامه داد:بيا پايين دختر خودتو جمع و جور كن شب عموت ميرسه قرار شده همين جا كاراي عروسي وعقد و انجام بديم..........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا نميفهمين من كس ديگه اي رو دوست دارم من عاشق پارسام من اين ازدواج و قبول ندارم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون زد رو دستش :مادر تورو خدا ساكت شوهرت همين اتاق بغله ميشنوه .....با كلافگي ادامه داد :نكن اينجوري با زندگيت اقا امير تعصبيه بشنوه زندگيتو سياه ميكنه نكن مادر اينجوري........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم :اون كيه منه كه بخواد زندگي رو واسه من سياه كنه اصلا ميدونه من عاشق يكي ديگم اما هنوز عين كنه به زندگي من چسبيده ....مثلا ميخواد چيكار كنه هان؟ميخوام ببينم چيكار ميكنه ؟چطور واسه اون عشق وحال كردم و دوتا دوتا زن داشتن افتخاره واسه من اخ و بده.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا اصلا من ازش بدم مياد بهش نگاه ميكنم چندشم ميشه من ميخوام با كسي كه عاش.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا كوبيده شدن در به ديوار از جا پريدم و حرفم نيمه موند.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير سام درحالي كه تمام سعيش رو ميكرد آروم باشه رو به مادر جون كرد :خانوم جون ميتونم چندلحظه با حوا تنها باشم؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون نگران به طرف امير رفت:مادر حوا بچست يه چيزي ميگه تو آقايي كن مادر بگذر....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير چشمان پر خونش رو به من دوخت :كاريش ندارم خانوم جون فقط ميخوام با زنم تنها باشم واسه پنج دقيقه .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبي وسط حرفش پريدم:هه زنت ؟از كي تا حالا زنت شدم و خبر ندارم ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حوااااااااااا....صداي عصبي مادر جون بود كه بهم تشر ميزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير با همون كنترل آرامش گفت :خانوم جون خواهش ميكنم ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوم جون با نگاه درمانده اي به من اتاق رو ترك كرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون درو پشت سرش بست.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمان به ظاهر خونسردش بهم زل زد و قدم به قدم بهم نزديك شد و من بيشتر ملافه ي روي تخت رو داخل مشتم ميفشردم:كه حالت از من بهم ميخوره؟كه عاشق يكي ديگه اي و من مثل كنه بهت چسبيدم و هيچ غلطي نميتونم بكنم؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا ديگه صورتش با من ٥سانتم فاصله نداشت ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين كه ترسيده بودم اما با پروويي بهش زل زدم پس فكرد كردي عاشق سينه چاك........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشارش رو روي بينيم گذاشت :شششششش حوا ششششش من آدم صبوريم منو عصبي نكن منو حرصي نكن حوا بزار باهم راه بيايم من تورو ول نميكنم تو مال مني فقط من ......وقتي به دنيا اومدي مال من شدي .....با انگشت سبابه اش رو پيشوني زد اين رو تو مخت فرو كن .....فرو كن حوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا خودم به روش خودم فرو ميكنم حوا ........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب كشيد........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشو لباس بپوش بريم انگشتر بخريم بلند شو.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نفرت بهش زل زدم :چرا وانمود ميكني همه چي عادي رو به راهه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رنگ غم گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون همه چيز رو به راه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتش رو به من كرد يه ربع ديگه پايين باش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلج كردن بي فايده بود انگار هر چي فرار ميكردم اميرسام بهم نزديكتر ميشد بلند شدم آبي به صورتم زدم و يه كم رژ و ريمل زدم و يه مانتو ي راسته قهوه اي با شال و شلوار كرم با يه كفش قهواي راحت پوشيدم رفتم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل سوناتاي مشكي رنگش نشسته بود و با انگشت روي فرمان چرم مشكي ضرب گرفته بود.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل ماشين نشستم .....بدون هيچ حرفي راه افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيم ساعتي تو راه بوديم كه جلوي در يه طلا فروشي بزرگ نگه داشت .........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل مغازه كه رفتيم از زيبايي مغازه چند لحظه مات موندم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي امير سام به خودم اومدم:خانوم بيا بريم اينور ببينيم چي داره......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به طرفش كردم.....دنبالش رفتم ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروشنده كه دختر جوان زيبايي بود با خوشرويي رو به ما كرد:خوش اومديد ميتونم كمكتون كنم .......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير سام نگاهي به انگشتر هايي كه توي ويترين زير دستش بود كردو گفت:لطف كنيد بهترين و جديدترين انگشترها تون رو برامون بياريد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر با لبخند سري تكان داد ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقيقه بعد با جعبه اي به سمت ما اومد وگفت:اين ها نيو كالكشن و خاص ترين كارهاي ما هستند.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبايي خيره كننده انگشترها من رو جذب كرده بود اما همچنان به رفتار سرد وربي روحم ادامه دادم ............،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميرسام كه به خاطر وجود فروشنده لحنش عوض شده بود با مهربوني گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عزيزم نگاه كن ببين كدوم رو ميپسندي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرد نگاهش كردم و بي تفاوت شانه اي بالا انداختم :فرقي نداره.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميرسام يه حلقه ي تك نگين جواهر برام انتخاب كرد دوسش داري ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحاليكه سعي ميكردم شوق و علاقم رو نسبت به حلقه نشون ندم با بي تفاوتي شانه اي بالا انداختم :فرقي نداره ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامير سام كه بازهم مثل هميشه چهره اش آرام و اخمو بود سري تكان داد و حلقه رو حساب كرد و در مقابل چشمان مبهوت فروشنده از رفتار ما از مغازه بيرون اومديم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل ماشين هردو سكوت كرده بوديم سكوتي تلخ تر از زهر.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فكر اينكه قراره چه بلايي سرم بياد و من هيچ كاري نكردم و چقدر از خريد حلقه ذوق زده شدم از خودم و ضعفم حالم بهم خورد كه حاصلش اشكي بود كه از گونم سر خورد .......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيم نگاهي بهم كرد و بي تفاوت به رانندگيش ادامه داد چه تلخ چه سرد.....سرد تر از سنگ و تلخ تر زهر....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره به خونه رسيديم و من بدون توجه به هيچكس به سمت اتاقم رفتم اتاق تنهاييام......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست خودم نبود از همه دلگير بودم حتي يه جورايي از مادرجون و بابايي هم به خاطر حمايتي كه نكردن ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزانوانم رو در آغوش گرفتم فكر كردم ....به زندگيم زندگيي كه ديگه دست خودم نيست .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگي و عشقم رو ازم گرفتن منو سياه پوش مرگ آرزوهام كردن و من......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها كاري كه از دستم برميومد التماس و گريه بود ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ضعفم و بي كسيم حالم بهم خورد ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين افكار حالت جنون بهم دست ميداد فكر اينكه تا كمتر ازيه ماه ديگه امير سام شوهرمه ديوونم ميكرد فكر هوو بودن دم دستي بودن ووسيله بودن من و از خودم متنفر ميكرد متنفر .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو يه لحظه بلند شدم و با لباس رفتم زير دوش تا شايد آب بتونه سم اين افكار و از روح و قلبم بشوره تا شايد بتونه عشق پارسا رو از قلبم بشوره .......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حموم بيرون اومدم لباس هايم را عوض كردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به ساعت انداختم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيزي به اومدن عمو نمونده بود پس گفتم سريع حاضر شم و برم به مادر جون كمك كنم اون بيچاره هم كه تقصير نداشت كاري ازش برنميومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام لخت بود و بلنديش تا كمرم ميرسيداحتياجي نداشت كاري كنم پس خشكشون كردم و ساده دورم ريختم كت شلوار ساده خوش دوخت مشكي هم تن زدم و به ريمل و رژي كمرنگ اكتفا كردم نگاهي از آينه به خودم كردم به حوايي كه سياهپوش مرگ آرزوهاش شده بود قيافه ام نه زشت بود و نه خيلي زيبا من يه دختر ساده بودم معمولي بودم و يه زندگي معمولي ميخواستم اما.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عميقي كشيدم از در بيرون رفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه ميشد كرد بايد قوي باشم گريه كار ساز نيست هيچ وقت نبوده.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آشپزخونه رسيدم .....دوتا عشقاي زندگيم اين جا بودن .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنبع آرامشم فقط اين دو نفر بودن ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقاب خوشحالي زدم به صورت ماتم زدم و از پشت بابايي رو بغل كردم:سلام باباجوني نبينم تو هم باشييااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابايي دستم رو گرفت و نشوند رو به روش:حوا تو خوبي بابا؟خوشحالي ؟به خدا كه من نميدونستم شرايط چيه هرچند ميدونستمم كاري از دستم برنميومد دخترم منو ميبخشي مگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرف هاي بابايي بغض داشت خفم ميكرد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم رو قورت دادم :بابايي اين چه حرفيه نميگم خوشحالم اما با تقدير بايد كنار اومد......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اول همين بودم ....اهل تظاهر و فداكاري هاي اسطوره اي نبودم ...... نميتونستم براي خوشحال كردن بابايي دووغ بگم.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم گونه اش رو *ب*و*س*يدم گفتم :عاشقتم بابايي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم كنار مادرجون كه سرگاز بود و دستم رو دور گردنش انداختم و با دست ديگه در قابلمه ي خورش فسنجون رو برداشتم......اوووووو طاهره خانوم چه كرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرجون مرا به خود فشرد :به جاي زبون ريختن بيا يه كمك كن برو اون سالادو درست كن از پا افتادم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالي كه به سمت يخچال رفتم تا وسايل سالادو بردارم گفتم:خاله اينا ميان امشب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون بي حوصله دستي در هوا تكان داد:چي بگم مادر محمد وقتي قضيه رو شنيده لج كرده ميگه حالا كه نميتونم پشت حوا باشم بهتر كه نباشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا مونا و خالت گفتن يه جوري واسه عقد راضيش ميكنن بياد .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايد با محمد صحبت ميكردم وگرنه با اين فكرا خودشو داغون ميكرد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالاد رو كه درست كردم مادرجون گفت مادر بلند شو زنگ بزن ببين امير آقا با عموت كجا موندن قراربود بره عموتو از فرودگاه بياره دير كردن......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمام رو تو هم كشيدم و شانه اي بالا انداختم به من چ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفم با زنگ در نيمه موند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون هول زده سمت در رفت :حاجي اومدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو كردم به سمت مادر جون :اومدن كه اومدن خوش اومدن شما چرا هولي .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون زد رو دستش و لپش رو نيشگون گرفت و با تشر گفت:حوااا زبون به دهن بگير ور پريده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش به خاطر فرارم از تبريز يه كم ازرويارويي با عمو جان استرس داشتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره اومدن و من در كمال تعجب ديدم كه عمو با مهرباني آغوشش رو برام باز كرده:به سمت عمو رفتم و خودم رو بهش فشردم :خوش اومدي عمو جون......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو دستش را با مهرباني بر سرم كشيد :دختر عجول شيطون من خوشحالم كه بالاخره تونستي خودت رو با شرايط وفق بدي پوزخند غمگيني زدم:مگه جز اين راه ديگه هم داشتم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آغوش عمو جدا شدم و او را ديدم باسبد گلي كه در دستش بود......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسبدي كه پر از گل رز آبي بود گلي كه من عاشقش بودم ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون اخم همشگيش گل رو دستم داد ونگاهي به سرتاپام كرد و سرش را نزديك گوشم برد من مردم كه سياه پوشيدي......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم و گفتم تو بميري مطمئن باش لباس سفيد از تنم درنمياد .........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ترسناكي بهم انداخت و از كنارم رد شد .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم رو گاز گرفتم براي حرف نسنجيده ايكه از عصبانيت زدم من آرزوي مرگش رو نداشتم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش خجالت كشيدم با احتياط گل رو روي ميز گزاشتم و نشستم به پدر جون و عمو و مادرجون نگاه كردم كه در حال صحبت كردن بودندو او كه رگ هاي پيشاني متورمش نشان از عصبانيتش بود ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين بار رو حق داشت حرفم درست نبود.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي مادر جون باعث شد دست از نگاه خيره ام به اميرسام بردارم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مادر بلند شو يه چايي بيار گلومون خشك شد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمي گفتم و چاي رو ريختم و تعارف كردم ...،.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي به او رسيدم بدون اينكه نگاهم كند چاي رو برداشت ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميدونم چرا دلم گرفت......از بچگي طاقت نداشتم كسي ازم ناراحت باشه........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو جان سينه اش را صاف كرد و شروع كرد :بريم سر اصل مطلب.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش بحث اين امر خير سالهاست كه مطرح شده و حوا و اميرسام هم هردو ازين موضوع اطلاع داشتن......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتش رسيده كه اين كاررو تموم كنيم .....رو به بابايي كرد و ادامه داد من براي مهر دخترم خونه باغ رو در نظر گرفتم با ١٤تا سكه به نيت ١٤معصوم عقد و عروسي هم بزاريم براي ٢٢روز ديگه كه عيد مبعثه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس حاجي راضي هستين فعلا يه صيغه محرميت بينشون بخونن تا براي انجام كارهاي عروسي راحت ترباشن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابايي سري تكون داد گفت حرف شما متين اما من نميدونستم آقا امير زن داره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين حرف بابايي اميرسام كه تا الان ساكت بود و سرش پايين بود سرش رو بالا آورد و رو به بابايي كرد:حاج آقا همسر اول من هيچ نقشي تو زندگي حوا نخواهد داشت نه چيزي ازش ميشنوه نه ميبينتش و نه نقشي تو زندگيش خواهد داشت اينو مطمئن باشيد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو به امير سام تيز نگاه كرد و رو به بابايي كرد ميدونم اين اشتباه از طرف امير سام غير قابل بخشش اما حاجي ميدوني كه بهم زدن اين ازدواج غير ممكنه......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباي سرش رو انداخت پايين :چي بگم والله ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو تسبيحش رو در دستش گردوند حالا اگه اجازه بديد تا آقا بياد براي قرائت صيغه اين دوتا جوون حرفاشون رو بزنند......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من .....من نگاه ميكردم به سلاخي آرزوهام و زندگيم .. ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسايه اي بالاي سرم حس كردم نگاهش كردم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم و جلوتر به سمت اتاقم رفتم سايه اش رو كه دنبالم ميومد حس ميكردم.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اتاق كه شديم بي حرف لبه تخت نشست ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو ساكت بوديم دو آدم كه با هم فرسنگها تفارت داشتن چه حرفي براي گفتن دارن ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دقيقي به من كرد و گفت :تو تو همه ي مهمونيا بي حجابي ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگاهي بهش انداختم ....لبه كتم رو گرفتم و با كنايه گفتم اين بي حجابيه ؟اونوقت با تاپ گشتن همسرتون تو باغ پيش پسر حمزه بي حجابي نيست!!!!ادامه دادم:به قول شما خارجيا اوه يس هاني ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را تو صورتش چرخاندم چهر اش كاملا غربي بود اما در كل صورت جذابي داشت ......اخم درهم كشيده بود دوباره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من به نگفتم اميلي چجوري ميگرده از تو راجع به تو پرسيدم گفتم تو هميشه بي حجابي ؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلبكار گفتم:من همينم كه ميبيني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد :نه نيستي تو هموني ميشي كه من ميگم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و ازدر بيرون رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و به حواي درون آينه نگاه كردم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا وقتي با امير سام حرف ميزنم خودم نيستم ؟لجباز ميشم؟بد ميشم و ناسازگاري ميكنم.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايا خودت بهم كمك كن تا آروم شم اين خشم و حسرت منو ميكشه من دارم زن كسي ديگه اي ميشم اما ياد كس ديگه اي قلبمو ميلرزونه ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو جمع و جور كردم و رفتم پايين هنوز به پايين پله نرسيده بودم كه مادر جون با يه چادر سفيد جلوم ظاهر شد:بيا مادر اينو بنداز سرت سر عقد فداي اون صورتت بشم بيا.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اكراه چادر از مادر جون گرفتم و رفتم پايين ......عاقد اومده بود و همه منتظر من بودن روي صندلي كنار اميرسام نشستم كه عاقد گفت:به به عروس خانوم گل هم اومدن پس يالله شروع ميكنم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي خطبه رو خوند تمام فكرم اين بود كه من واقعا دارم متاهل ميشم .....اونم با كسي كه حتي يه نقطه ي مشتركم باهاش ندارم.....يه زورگوي منفعت طلب.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عروس خانوم وكيلم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم رو بستم و با نفرت و سرد گفتم بله......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون و عمو پدر جون صلوات فرستادن و اميرسام دست سردم رو دستش گرفت و حلقه رو دستم انداخت حلقه اي كه براي من حكم حلقه ي طناب دار داشت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم دستم رو بكشم كه دستم رو رها نكرد ..... هيچ حس خاصي از تماس دستش با دستم نداشتم به جز نفرت و بيزاري....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو از دستش بيرون كشيدم و به آينده ي تباه شدم فكر كردم و درگير بله ي زوري كه گفته بودم كه اصلا نفهميدم عاقد كي رفت و چيشد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بالا آوردم .....چرا همه دارن ميخندن مگه مرگ زندگي و آرزوي كسي خنده داره؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضرب از جام بلند شدمو چادر سفيد و حرير اهدايي خانوم جون از سرم ليز خورد بدون حرفي به اتاقم پناه بردم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازهم من و تخت تنهاييام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداروشكر اولين شب بدبختيم كسي مزاحمم نشد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح كه بيدار شدم احساس كردم پلكام بهم چسبيده از بس ورم كرده بود با تني كوفته از جام بلند شدم رفتم يه كم آب سرد به صورتم زدم خدايا!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين منم تو آينه شبيه هيولا شده بودم با اون چشماي قلمبه شدم .........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا بعدازظهر از اتاقم بيرون نيومدم اصلا دوست نداشتم چشمم بهش بيفته.... اصلا .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنتااز كتاباي درسيم رو جلوم گذاشتم ...تو اين چندوقت نگاهم بهشون نكرده بودم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعداز سه چهار ساعت گردنم كه خشك شده بود رو به سختي تكون دادم و كتاب رو به جلو هل دادم .....به ساعت نگاه كردم ساعت ٩بود و حتي خانم جونم بهم سر نزده بود!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم و رفتم يه دوش گرفتم ....اثري از ورم تو چشمام نمونده بود ديگه حوصله نداشتم موهامو خشك كنم همينطور آب موهامو گرفتم و يه سر همي شلواركي كوتاه جين پوشيدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدليلي نداشت حالا كه امير سامم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم محرم بود خودمو معذب كنم و لباس پوشيده بپوشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي به افكارم زدم ....حداقل محرميت با اين تحفه يه منفعت برام داشت..... رفتم بيرون..........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه تو سكوت غرق بود با تعجب چندبار مادر جون صدا كردم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احساس دستي پشت كمرم از جا پريدم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشم رو هرم نفس هاش قلقلك داد :نترس كسي اينجا جز منو تو نيست .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگره دستش را از دور كمرم باز كردم برگشتم سمتش صورتم با صوتش يك سانت هم فاصله نداشت .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم كردم از ين همه نزديكي .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب كشيدم كه دستش مانعم شد :كجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكلافه از گرماي نفسش گفتم:ولم كن امير سام ميخوام برم آب بخورم دستش شل شد و من از آغوشش بيرون اومدم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر يخچال رو باز كردم وهمه آب بطري رو سر كشيدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم ديدم پشت ميز نشسته و زل زده به من .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخود را به بي تفاوتي زدم از التهاب چند دقيقه پيش:نگفتي مادرجون اينا و عمو كجان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زد:گفتن برن يه روز مارو باهم تنها بزارن نميدونستن بيچاره ها تو خودتو حبس خونگي كردي .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد و رفت........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه اي بالا انداختم و به سمت اتاقم رفتم ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق رو باز كردم ...با تعجب به او نگاه كردم كه روي تختم نشسته و كتابهايم رو بررسي ميكنه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهايم رو به كمر زدم.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميشه بدونم اينجا چيكار ميكني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكتاب رو در هوا تكان داد :معلوم نيست.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا طلبكاري ادامه دادم :معلوميش كه معلومه فقط نميتونم بفهمم بدون اجازه به چه حقي اومدي تو تخت من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتك خنده اي زد و با مسخرگي گفت بيچاره من بدون اجازه تو خودتم ميتونم برم چه برسه به تختت......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرخ شدم آب شدم از بي شرميش بدون اينكه نگاهش كنم گفتم بفرماييد بيرون پسرعمو......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و سمتم اومدو دستي به چونه ي تراشيده اش كشيد :پسر عمو..... نسبت خوبي برام انتخاب كردي .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخند ادامه داد:هه پسر عمو......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا انگشت اشارش بند تاپ سرهميم رو كشيد و يه ابروش رو بالا داد :آدم جلو پسرعموش اين جوري ميگرده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشماش زل زدم :من جلو همه همينجوري ميگردم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره همون حواي بدجنس مقابل امير سام پيداش شده بود ....من هيچوقت جلو نامحرم حتي با آستين كوتاه و بدون روسري هم نبودم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir