برگی از کتاب زندگی4 دختر رامیگشاییم…دخترانی لبالب از احساس که هرکدام سدی در پیش روی دارند برای دستیابی به یک احساس… چهارتا دختر که دوستای صمیمی هستن وبه شدت به همدیگه وابسته اند..امسال کنکور دارن ودارن برای یک آزمون بزرگ اماده میشن..اما طی یک اتفاق….بایک جمع پنج نفری پسر برخورد میکنند که این برخورد سرانجامی جزتلخی ودعوا نداره…اما..همین اتفاق ساده وبه ظاهرپیش پاافتاده مسیرشان راعوض میکند واین سرآغاز یک احساس است...

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۲ ساعت و ۸ دقیقه

مطالعه آنلاین سرآغاز یک احساس (فصل دوم)
نویسنده :مبینا زارعی

طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو

ژانر : #عاشقانه ‎

خلاصه :

برگی از کتاب زندگی4 دختر رامیگشاییم…دخترانی لبالب از احساس که هرکدام سدی در پیش روی دارند برای دستیابی به یک احساس… چهارتا دختر که دوستای صمیمی هستن وبه شدت به همدیگه وابسته اند..امسال کنکور دارن ودارن برای یک آزمون بزرگ اماده میشن..اما طی یک اتفاق….بایک جمع پنج نفری پسر برخورد میکنند که این برخورد سرانجامی جزتلخی ودعوا نداره…اما..همین اتفاق ساده وبه ظاهرپیش پاافتاده مسیرشان راعوض میکند واین سرآغاز یک احساس است...

حدود دو هفته از اونشب عالی توی فرحزاد میگذشت و دیگه چیزی به عروسیه این دوتا به قول باربد ملخ عاشق نمونده بود....دقیقا دو شب دیگه این طنازو میبندیم به خیک شایان

.....ماهم ی هفته قبل عروسی ی روز باهم هماهنگ کردیم و همه کلاسو رو با بروبکش پیچوندیم و رفتیم پی لباس خریدن...

لباسامونم خدایی خیلی خوب بود..... من که ی لباس مشکی

بود و قدش تا بالا زانوم بود و چسبون بود....زیر سینه اش هم تا پشت کمرم با نگین کار شده بود و با حالت ی کمربند بودگرفتم......خیلی ساده و شیک....دیگه چه کنیم دیگه آدم که شیک بودنش دست خودش نیس...زاررررت

طنازم که دیگه وقت سرخاروندن نداشت به زووور روزی نیم ساعت باهم حرف میزدیم....یا همش داش با شایانی فک میزد یا دنبال کارا عروسیش بود...اصن از درس و زندگی افتاده بود ولی به قول هیوا آدم کلا ی بار تو زندگیش عروس میشه دیگه....دیشب که با طناز حرف زدم گفت که امروز قراره با شایان برن لباس عروس بخرن به منم گفت با بچه ها بییید بریم گفتم که دوتایی باشید بهتره ما نمیاییم...دیشبم سیاوش گفت که با باربد و بقیه پسرا قرار گذاشتن که باهم برن لباس بخرن...

در کب همه تو جوو و هیجان عروسی بودیم.....

( طناز)

امروز قرار بود شایان بیاد دنبالم که بریم لباس عروسمو بخریم...همه کارا رو انجام داده بودیم و همه چیز حاضر بود....عروسی تو باغ بود...باغه خیلی شیکه و خوبه خودمون که رفتیم گفت اصلا وقت نداره و اونشبی که ما میخواییم باغ رزرو شده...منم بدجور عاشق اون باغ شده بودم واسه همین رفتم رو مخ شایان و گفتم یا اینجا یا اصلو بیخیال عروسی...از شانس خوب من صاحب باغ یکی از دوستای بارب. از آب در اومد و با کلی پارتی بازی باغ رو برامون گرفت...

لباسامو پوشیده بودم و منتظر شایان بودم تا بیاد دنبالم...

ی شلوار لی یخی با ی مانتوی سفید و آبی و شال ستش و کیف کفش آبی...تیپم خوب بود....

نشسته بودم رو مبل که یعچهو صدای بابارو از پشت سرم

شنیدم:به به...عروس خانوم گل ما چطوره!!

روبه روش ایستادم و با روش لبخند پاشیدم:قربون بابای گلم برم من....خوبم...پدر عروس چطوره؟!

خندید و گفت:پدر عروس که عالیه...چرا بد باشه؟!دختر گلشو داره عروس میکنه ی داماد خوب هم که داره دیگه غم و غصه اش چیه؟!!

_الهی من قربون بابای گلم برم...ایشالله همیشه خوشحال باشی عزیزم

همون لحظه گوشیم زنگ خورد...از رو میز برداشتم...هستی بود....بابا رفت تو آشپزخونه تا واسه خودش چایی بریزه و منم سریع گوشیو جواب داد:بنال

_درد بی درمونو بنال...دوشب دیگه عروس میشی هنوز آدم نشدی تو؟!!بابا نفهم تو مادر اینده ی ی بچه ی بیچاره ای...باید الگو باشی....بدبخت بچه ای که ت باید تربیت کنی.

_وااااششش که چقدر ور زدی سرم رفت

_نچ نچ نچ...تو رو هنو باید به زور کمربند مجبورت کنن درس حرف بزنی اونوقت داری شوهر میکنی؟!

_مینالی یو قطع کنم

خندید وگفت:باشه بابا حرص نخور جوش گیلاسی میزنه نوک دماغت شب عروسی...زنگیدم ببینم خوبی که مقل اینکه خیلی خوبی از وشای آبداری که دادی مشخص بود

خندیدم و گفتم:برنو تو که به فکرمی

همون لحظه زنگ آیفون خورد....تارا رفت جواب بده

_فک کنم داماد اومد..برو من دیگه مزاحمت نمیشم...خوش بگذره

_فدات...ایشالله ی روز بریم لباس عروس تورو بخریم نانازم

_نفرین میکنی

خندیدم و گفتم:خاک بر سر بی احساست

_همینی که هس.. کاری نداری بری بمیری؟!!

_نه برو گمشو...

گوشی رو قطع کردم و سری تکون دادم...این دخترا دیونه اس....

_تارا:طناز بیا برو پایین شایانه

_بابا:خوب بگو بیاد بالا

_طناز:نه باباجون بزار اول بریم خرید بعد میاییم پیشتون...

_بابا:باشه دخترم..

رفتم و گونه اش رو ب*و*سیدم و رفتم به طرف در که با صدای تارا متوقف شدم: خداحافظ عروس خانوم

خندیدم و گفتم:بای بای خواهر عروس...

حدود 3 ساعت بود که داشتیم میگشتیم اما هیچکدوم از لباسو رو نپسندیده بودم...هردومون دنبال ی چیز خاص بودیم دیگه نای راه رفتن نداشتیم شایان رفت و دوتا شیر پسته خرید و اورد یکیشو داد دستم و یکیش هم دست خودش و تو همون حال که داشت میخورد ازم پرسید:اینا خیلی مسخره اس طنی...لباساشون اصلا خوب نیس

_اوهوم

همون لحظه گوشم زنگ خورد....طبق معمول همیشه هستی خانوم فوضولیش گل کرده بود....

_بنال

_اوه اوه...چه عروس بداخلاقی..باباجلو داماد اینجوری حرب نزن پشیمون میشه میبره پست میده هااااا

_به شایان نگا کردم و ی لبخند ریز زدم و گفم:از اینکارا نمیکنه

شایان چشمکی زد که ینی کیه.....با حرکت لب بهش گفتم هستیه ولی نفهمید واسه همین پریدم وسط حرف هستی که اصن نمبدونستمم داره چی میگه و گفتم:هستیه میگه جلوت مودب باشه که پشیمون نشی یهو ببریم تحویل بابام بدی...همون لحظه شایان گوشی رو از دستم قاپید و زد رو اسپیکر صدای هستی رو شنیدم:اوه اوه چه داماد فوضولی...بهش بگو به تو چه کیه و چی میگه...بچه پررو...ینی چی چه معنی داره اصلا؟!

شابان قرمز شده بود از خنده و منم حسابی جلو خودمو گرفته بودم که نزنم زیر خنده...شایان گوشی رو یکم از خودش فاصله داد که وقتی حرف میزنه هستی متوجه نشه که صداشو شنیده و بعد گفت:بهش بگو من از این غلطا نمیکنم

گوشی رو ازش گرفتم و رو به هستی گفتم:شنیدی که؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:اووو بله مادمازل صدای شاهزاده ی سوار بر اسب سفیدتونو شنیدم ولی از طرف من بهش بگو غلط میکنه حتی اگه فکر این غلطا به سرش بزنه....همچین میزنم که 3 دور خودش بچرخه بره بخوره تو دیوار بره بچسبه به تاریخ و جغرافیا....والا به خودا...کم الکی نیسم که من هستی تهرانیم خبرمرگم الهی بیاد که اصن یادم رف واسه چی زنگ زده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره و زد زیر خنده....حالا نخن کی بخند...منم خنده ام گرفته بود و داشتم میخندیدم....هستی هم همش از اونور جیغ جیغ میکرد که چی شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان یکم خودشو کنترل کرد و اومد حرف بزنه که هستی گفت:هوووی طنی اون شوخر ذلیل شده ات به چی میخنده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:این شوهر ذلیل شده اش دقیقا داره به تو میخنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی با ناباوری و صدایی بهت زده گفت:هاااا؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یکم خودشو جمع و جور کرد و گفت:طنی تو صدات شبیه شایانی شده یا جدی جدی خود شایانه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:نه خیر خودمم....درضمن کم کله ماچه منو بار بزار و پشتم حرف بزن ورپریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:آی آی آی آی....پس گوشی رو پخش بوده...ایییذلیل بشی ایشالله تنی خووو ی ندا میدادی به من اینقدر سوتی ندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:ایشالله از دفعه بعد...حالا گوشی با خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:قول بده ایندفعه گوش ندی به حرفامون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:سعی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم گوشی رو از رو اسمیکر برداشت و گرفت به سمت من...گوشی رو گرفتم و مشغول حرف زدن شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:خاک بر سرت هنو هیچی نشده وا دادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: گمشووو همینی که هس...حالا میبینمت چه جوری وا میدی صبر کن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و با همون صدای سرخوشش گفت: یالا بگو ببینم گونی سیب زمینی که تو عروسیت قراره بپوشی چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رفت توهم و با لب و لوچه ی آویزون گفتم: هنو چیزی پیدا نکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی با بهت گفت: ینی چی هنوز پیدا نکردیم میدونی چن ساعته رفتین؟!!!مگه میخوایید چیکار کنید؟!دست منو از پشت بسی هاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خفه شوووو بابا لباس عروسیمه هااا...مگه آدم چن بار تو زندگیش عروس میشه...بعدشم هنوز لباس خوب پیدا نکردیم همش ی جورایی خزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا چرت میگی طناز؟!!!اونهمه لباس عروس اونجاس ینی همش خزه؟!!بااوو دیونه بازی درنیارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه میدونم حالا شایان میگه بریم ی جا دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو مثل این برق گرفته ها جیغ کشید:وااای طناز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دردبی درمون چه مرگته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میخوای آدرس مزون دوست سیاوشو بهت بدم اون لباساش خیلی خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره بده بریم ی سر بزنیم دیدنش که ضرر نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدرسو بهم گفت و بعدم گفت الان زنگ میزنه و هماهنگ میکنه....رفتم به طرف شابان و گفتم:شایانی هستی آدرس مزون یکی از دوستاشو داد گف بریم اونجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:باشه خانومی اگه میخوای بریم حرفی نیست،بپر بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اووووف عجب مزون باحالیه....چه لباسایی...همشون داره چشمک میزنه میگه بیا منو بخررررر....وااای چه لباس عروسایی.....هم من هم شایان محو لباسا بودیم...کنارم وایساده بود....زیر لب جوری که بشنوه گفتم:نمیشه 2،3 بار واسم عروسی بگیری من دلم میخوا همه اینا رو بپوشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با 2،3 لار جواب نمیده ی 10،11 تا عروسی باید بگیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لباساش خیلی آسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این زلزله ی شما این مزونو زیر سر داشت و رو نمیکرد که از صب مارو الاف کنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم والا خبر مرگش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو ی صدای زنونه با ناز و عشوه ی فروان از پشت سرمون گفت:میتونم کمکتون کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان برگشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:لباس عروس میخواییم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروشنده با عشوه و ناز بدون اینکه به من نگا کنه رو به شایان گفت:برای خرید یا اجاره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:خرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره اومد دهنشو باز کنه ی چیزی بگا که ی زن تقریبا مسن که تیپ سرتاپا مشکی زده بود اومد سمتمون و رو به شایان گفت:ببخشید شما برادر آقای تهرانی هستید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زنه:خوش اومدین...بفرمایید لطفا راهنماییتون میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوووب خداروشکر این زنه اومد جلوی عشوه های این دختره ی ایکبیری رو گرفت وگرن شب عروسیم ی قتل گردن خودم مینداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنه چندتا مدله برامون اورد که هرکدومش یا مورد پسند من نبود یا شایان ی ایرادی ازش میگرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان:خانوم حیدری مدلتون عالیه طورو خدا ی لباس خوب به زنم بدید دیگه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم حیدری خندید و رفت به سمت ی اتاقک کوچیکی که اونطرف مغازه بود و بعد چند لحظه برگشت در حالی که ی لباس خیلی ناز همراهش بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس به رنگ خامه ای که بالا تنه اش کاملا کار شده بود و دامنش هم به صورت پفی بود و بین ایک پفا نگین کار شده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم که به لباس افتاد نیشم گشاد شد...شایان لباسو از خانو، حیدری گرفت و یکم اینطرف و اونطرفش کرد و بعد گرفت به سمتمو گفت:بمر بپوشش عروسکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسو گرفتم و با ذوق چپیدم توی اتاق پروو...لباسو پوشیدم ولی بدبختانه زیپ لباس از عقب بود و خودم نمیتونستم ببندمش....اییی بابا...خدایا ببین من میخوام دتر خوبی باشم تا قبل عقد شونات اسلامی رو رعایت کنم خودت نمیزاری بعد اون دنیا نگی چرا دادی زیپ لباسو بستا.....بقصیر خودته....یرمو از اتاق پروو بیرون اوردم و صداش زدم:شایانی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ی لحظه میای؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون مزون نسبتا بزرگ بود چند ثانیه ای طود کشید تا بهم برسم علاه بر اینکا اتاق پرو ی جا اون پشتا بود که حتی اگه ازش بیرونم میاومدی به جایی دید نداشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان زیپ اینو ببند نمیتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار تازه متوجه این شده بود که لباسو پوشیدم چون به قول هستی داشت اسکنم میکرد....نگاهش افتاد با شونه های برهنه ام و از اون به گردنم و بعدم با صورتم و روز لبام ثابت موند...خاک بر سرن اینم هیزا من خبر نداشتم هااا..حالا منم مث بز بی حرکت سیخ ذل زده بودم تو چشما و تکونم نمیخوردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدمی بهم نزدبک شده و بعد آروم بازومو گرفت و چرخوندم جوری که پشتم بهش بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیپمو تا نصفه بالا کشید ولی یهو از حرکک ایستاد...با پشت دستش آروم پشت گردنمو نوازش کرد...جای انگشتاش روی بدنم ملتهب بود...انگار سیخ داغ بهم چسبونده بودن..میسوخت..مور مور میشد...داغ بود....یهو سرشو خم کرد و گردنمو ب*و*سید...ی ب*و*سه ی اروم و آرمشبخش....دیگه تمام بدنم لمس شده بود...داشتم غششش میکردم توانایی تحمل وزنمو نداشتم...دوباره گردنمو ب*و*سید ولی اینار به محض فاصله گرفتن لباش از گردنم دستمو گرفت و با شتاب برم گردوند و چسبوندم به دیوار پشت سرم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه وقتی دیدمش فهمیدم اونم تو حال خودش نیست..چشماش شده رود کاسه ی خون...نفساش تند. نا منظم بود و سینه اس با شتاب بالا و پایین میرفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذل زده بودیم تو چشمای هم....یهو دیدم سرش داره میاد جلوتر....فاصله ی بین صورتمون خیلب کم بود...ناخداگاه چشمام بسته شد...انگار اینکارم مهر تاییدی بود برای کاری که میخواست انجام بده چون به محض بسته شدن چشمام لبای داغش روی لبای ملتهبم چسبید....دیگه هیچ چیز واسم مهم نبود نه اینکه الان کجاییم و نه هیچ چیز دیگه...لباشو با لذت میب*و*سیدم....اونم همینطوربا اتش لبامو میب*و*سیدانگار خیلی وقت بود که منتظر این فرصت بوده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمان از حرکت ایستاده بوددستامو بردم پشت گردنش حلقا کردم...لباشو از لبام جدا کردم و بدون ایگکه نگام کنه سرشو برد کنار گوشم و اروم گفت:طناز عاشقتم...دیونه ام کردب دختر....دارم لحظه شماری میکنم واسه وقتی که مال خودم بشی..چیکار کردی باهام؟!چه جوری این بلا رو سرم اوردی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفتم....سرشو اورد بالا و دوباره خیره شد تو چشمام و بعد ی ب*و*سه ی اروم روی لبام نشوند و دوباره برم گردوند و زیپ لباسمو بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشگل بودی ولی تو این لباس فوق العاده شدی....طناز این خیلی خوبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو تو آیینه ی قدی مقابلم نگا کردم....راس میگفت لباس تو تنم عالی بود....ی چشمک ریز واسه خودم تو ایینه زدم و برگشتم و با لبخند به شایان گفتم:همینو میخوام....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همراه شایان رفتیم سمت خانوم حیدری لباسو دادیم بهش و لبخندی زد و گفت:خووب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان باهم گفتیم:عالیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:میدونستم خوشتون میاد از این یکر دیگه نمیتونستید ایراد بگیرید...رفت به سمت میزش و ی دفتر سررسید مشکی که روش بود و باز کر و ورق زد و بعد پرسید:خوووب لباسو برا کی میخوایید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز:همین فردا شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم حیدری: مبارک باشه...پس لطفا یکم منتظر باشید تا لباسو حاضر کنم بیارم براتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان: باشه مشکلی نیس... هستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(هستی)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره روز عروسی این دوتا ملخ عاشق رسید...وااای که دارم از هیجان میمیرمممم....خیلی خوشحالم...دیشب همه خونه ما بودن....پسرا لباساشونو خریده بودن...و نشونمون دادن ولی نپوشیدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز صب ساعت 7 صب از خواب بیدار شدم و ی دوش گرفتم...قرار بود ساعت 9 صب هیوا بیاد دنبال من و از اونطرفم دنبال طنی خره مهساو پریناز هم گفتن که میخوان پیش ارایشگر خودشون برن و قرار شد تو باغ همدیگرو ببینیم...قرارشده بود منو مهسا ساقدوش عروس باشیم و سیاوش و اشکانم ساقدوشای شایان...سریع موهامو خشک کردم و وسایلامو که از شب قبل حاضر کردم برداشتم و رفتم طبقه ی پایین و بعد ی عالمه سفارش و گوشزد کردن به مامان که سرموقع اونجا باشن و دیر نکنن که آبروی من بره اومدم بیرون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم دنبال ماشین هیوا گشتم اما نبود به جاش نگاهم روی مازاراتی زرد رنگ باربد که وسط خیابون تابلو بود افتاد...وااا این واسه چی با این ماشین اومده؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم به سمتشون که یهو دیدم هیوا از سمت صندلی کنار راننده بیرون اومده و گف: بپر بالا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ بودم...خدایا ببین ی روز شادیما حالا صب اول صبی شوک بهمون دادن خدا به داد آخر شبش برسه فک کنم تا اخر شب منم شوار دار بشم...از حرف خودم خنده ام گرفته بود....بدون حرف سوار ماشین شدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم باربد پشت فرمونه...جلل خالق....این اینجا چیکا داره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد: سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: سلام تو اینجا چیکار می کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: باربد گف اگه الان خودمون بخواییم بریم وقتی برگردیم چون آرایش داریم و اینا نمیتونیم خودمون تنها بیاییم گفت که من ببرم بیارمتون بهتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: خوب خودمون میرفتیم بعد باربد میاومد دنبالمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: خووو بعد ماشین بدبخت من تا فردا اونجا میموند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:خوب میگفتی من به سیاوش بگم بیاد ببرتمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: واااای هستی....اولا که فرقی نداره دوما که سیاوش که ماشین نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گشاد شده گفتم: واااا کی گفته ماشین نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد: ماشین سیاوش امشب ماشین عروسه..حالا اگه اجازه میدید بریم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:اووخی ایشالله ی روز واسه خودش...بله شمام بفرمایید بریم دنبال اون عروس ملخ که حسابی دیر شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد سری تکون داد و استارت زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از برداشتن طنی از خونشون ی راست رفتیم آرایشگاه و باربد همونجا بهمون گفت که ساعت 4 میاد دنبالمون طنی رو بردن تو ی اتاق جدا از ما و منو هیوا هم بغل هم نشستیم و بعد دوتا از ارایشگرای خوب اونجا مث گودزیلا افتادن رو صورتمون....از آرایشگر خواستم ی آرایش خیلی ساده و لایت رو صورتم بنشونه دوس نداشتم غیر طبیعی باشم....ی زیر سازی سطحی برام انجام داد و بعد رفت سراغ موهام...موهامو جمع و باز درس کرد و قسمتی رو که باز بود به انتخاب خودم فر درشت کرد...کار نوهام که تموم شد خواستم بلند بشم خودمو تو ایینه ببینم که ی اخم غلیظ بهم کرد و گفت هروقت کارش تموم شد بهم میگه که خودمو ببینم منم دیگه تا اخر کار مث بچه ی ادم تمرگیدم سرجام و تکون نخوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرجان(آرایشگر):پاشو کارت تموم شد....خیلی ناز شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق بلند شدم و خیره شدم به تصویر خودم تو آیینه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولالا چه جیگری بودم خودم خبر نداشتم...قربون خودم برم چشمام چه خوب شده لامصب به قول مهسا سگ داره....ی لبخند خوشگل جلوی آیینه تحویل خودم دادم و ی ب*و*س ابدار هم فرستادم واسه خودم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: باباخوشگلا رو میدزدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم نگاش کردم....کار اونم تموم شده بود...خیلی خوشگل شده بود...ارایش اونم نسبتا کم بوو ولی خیلی خوب شده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: عع پ حواست باشه با بادیگارد برو تو خیابون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خندید و گفت: خدانکشتت که کم نمیاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد روبه روم ایستاد و یکم نگام کرد و گفت: چقدر ناز شدی زشت من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیشعور تو هنوز به من میگی زشت...عمه ات زشته من دبستان بودم زشت بودم الان خوب شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گونه ام رو ب*و*سید و گفت: اول و اخرش هرچی که باشی زشت خودمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راسی موژه مصنوعی نمیزاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوا چرا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مرجان کردم و گفتم:مرجان جون مژه برام نمیزاری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرجان:عزیزم تو موژه هات پر و بلند هست منم با ریمل خیلی بهترش کردم دیگه نیازی به موژه نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این الان از من تعریف کرد دیگه...نیشم تا پس کله ام باز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: پس بپر بریم تو اتاق لباسامونو بپوشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه هم رفتیم توی یکی از اتاقای ارایشگاه که مخصوص تعویض لباس بود....به پیشنهاد مهسا قرار شده چون عروسی تو زم*س*تونه به جای کفش لباسمو با ی پوتین بلند ست کنم...منم رفتم و بعد از کلی گشتن ی پوتین یوف که قدش تا بالای زانوم بود و پاشنه اش طلایی بود پیدا کردم....پوتینم خیلی ساده بود و هیچی سگک یا چیز دیگه ای روش نبود..با لباسم که میپوشیدمش حدود ی وجب از پام معلوم میشد...در کل خوب بود... لباسمو پوشیدم...برگشتم ببینم که هیوا در چه حاله یهو چشمم به لباسش افتاد...لباسش خیلی شیک و خوش تن بود...دامنش سرمه ای تیره بود قدش تا بالای زانوش بالا تنه اش هم دکلته بود به رنگ ابی خیلی تیره بود....روی بالا تنه اش هم نگین های ریز و طلایی کار شده بود....خیلی خوب بود...لباسشو با ی کیف و کفش سرمه ای ست کرده بود...دیوویدم و دستمو محکم دور گردنش حلقه کردم ،محکم فشارش دادم و گونه اش رو محکممم ب*و*سیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا:اییی بمیری هستی موهام خراب شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:الهی من دورت بگردم که اینقدر خوشگل شدی بابا اینقدر خوشگل کردی خاستگارا زیاد میشن نمیتونی پاسخگوی مردم باشی هااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا:برو بمیر..منو مسخره میکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:عع مشخره چیه؟!برو گمشو اصن جنبه ی تعریف نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رومو ازش برگردوندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا:باشه بابا بخشید قهر نکن حالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم خیره موند تو چشمام و بعد یهو محکم زد به بازوم...دستمو گذاشتن رو بازوم و چشمامو از درد بستم ناخداگاه با صدای بلند داد زدم: چته وحشی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: کثافط تو میدونسی مشکی بپوشی چشات آبی میشه واسه چی مشکی پوشیدی واسه چی طوسی نپوشیدی هااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وااااا...دیونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درد..رنگ طبیعی چشم تو آبیه ولی وقتی طوسی میپوشی چشماتم طوسی میشه.....اصن حالا که اینجوری شد الان میرم لنز میگیرم میندازم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم بدون اینکه به من مهلت حرف زدن بده وسایلاشو برداشت و از اتاق زد بیرون...منم سریع وسایلامو جمع کردم و دنبالش رفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم هیوا وسط سالن همینجوری خشکش زده...یکم نزدیک تر شدم دیدم خیره شده به روبه روش....رفتم کنارش ایستادم و خط نگاهشو دنبال کردم کا یهو چشمام ثابت موند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز کارش تموم شده بود و لباسشم پوشیده بود و اومده بود بیرون و منتظر شایان بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو همزمان پریویم بغلش و حالا ماچ نکن کی ماچ کن....طنازم فقط میخندید...به زور مارو از خودش جدا کرد و گفت:چه خبرتونه شما دیونه هاااا...بابا یکمم واسه اون داماد بدبخت بزارید اینهمه خرج کرده که یکم فیض ببره هاااا اینجوری که شما منو ماچ میکنید چیزی ازم نمیمونه هااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:وااای طنی خیلی خوب شدی....خوب چیه عالی شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا:الهی من دورت بگردم اینقدر ناز شدی که آدم نمیتونه ازت چشم برداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز:قربونتون برم من...شما هم عالی شدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مسخرگی گفتم:من که معلوم بود خوب میشم مگه شک داشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز:نه خیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو چشمم به گردنبند توی گردن طناز افتاد...لبخند زدم...گردنبندشو توی دستم گرفتم و گفتم:عروس خانوم اینو دیگه باید در بیاری میخوای سرویستو بندازی خوب نیس اینم گردنت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز ی نگاه به گردنبندش انداخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود 1 ماه بعد از اینکه هیوا به اکیپمون اضافه شد ی روز 5 تا گردنبند ی شکل برامون خرید و گفت تا وقتی که بهم دوستیم باید گردنمون باشه....ولی هیچکس نمیفهمید چیه چون ی رنز از من درآوردی بود....طلای سفید بود و شکل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

2HTMP

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود....اول اسم هرکدوممون بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا:راس میگه طناز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز باتردید گردنبند رو در اورد و داد دستم و گفت:مراقبش باش هااا..آخر شب ازت پسش میگیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی بهش زدم و گردنبند و گذاشتم تو کیفم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو گوشی هیوا زنگ خورد...جواب داد:جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره ما حاضریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....................................

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو کرد به طناز و گفت:عاقا داماد پایینن...باربد گفت فیلم بردار بیاد بالا و از رفتن شایان و طناز فیلم بگیره و اینا برن عکساشونو بندازن بعد ما بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه صدای در اومد....یکی از کارکنان آرایشگاه رفت درو باز کرد و بعد از چند لحظه دیدم که بلههههه....عاقای دامادن....ی کت شلوار قهوه ای سوخته با ی پیرهن شکلاتی روشن و کراوت همرنگ کتش.....ی دسته گل از گلای رز نباتی هم دستش بود....چشمش که به طناز افتاد سرجاش خشکش زد....ذل زده بودن به هم...طناز به شایان،شایان به طناز...طناز ی لبخند خوشگل به روی شایان پاشید...شایان ی قدم دیگه اومد جلو ولی هنوزم فاصلشون زیاد بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان به سختی آب دهنش قورت داد و دوباره ذل زد به طناز...طنی زیر نگاهای شایان معذب شده بود و سرشو انداخته بود پایین.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان با تذکر فیلمبردار که میگف بره و دست گلو بده به طناز به خودش اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فیلمبردار: آقای داماد تشریف ببرید و دسته گل رو بدید به عروس خانوم...عروس خانوم شمام دسته گل ر بگیرید و بعد دیچست اقا داماد رو بگیرید و باهم به سمت در برید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان با چند قدم بلند فاصله ی بینشونو مر کرد و دقیقا روبه روی طناز ایستاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دستاشو برد پشت کمر طناز و بعد پیشونیشو ب*و*سید....اوه اوه....دیگه صحنه ها داره مثبت 18 میشه هااا....من داداشم بهم گفته اگه از این صحنه ها ببینی میکشمت...ولی خوب کی به این حرفا گوش میده چهارچشمی صحنه رو زیر تظر داشته باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( طناز)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو اورد کنار گوشمو گفت:طنازم خیلی ناز شدی...خیلی...عالی تر از همیشه....وقتی دیدمت قلبم داشت از تو سینه ام میاومد بیرون....عاشقتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو اورد بالا و دسته گلو گرفت به سمتم...دسته گل رو ازش گرفتم...بازوشو اورد جلو تا بگیرم...دستمو دور بازوش حلقه کردم و همونجوری که فیلمبردار گفته بود به سمت در رفتیم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( هستی)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتن طناز اینا فتم و مانتوم که بلندیش تا زیر زانوم بود رو پوشیدم....چون پوتینم بلند بود دیگه نیازی به پوشیدن شلوار نبود...هیوا هم ی ساق پوشید و ی مانتوی بلند پوشید و بعد از تشکر از مرجان و دستیارش باهم رفتیم پایین....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد پشت در آرایشگاه منتظرمون بود...با ی ژست دختر کششش به دست به سینه به ماشینش تکیه داده بود و ی عینک خوشگلم روی چشمش بود.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااااای اینم چه تیکه ای بود ما خبر نداشتیم هاااا.....چه تیپی هم زده لامصب....ی دست مشکی....ی کت شلوار ی لب یفه هاش ساتن مشکی بود با ی پیرهن مشکی و کروات مشکی.....موهاشم خیلی مردونه و شیک داده بود بالا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واااااش خدایا 2 ساله پسر به این خوبی جلو چشم منه و من خودمو زدم به کوچه علی چپ...خاک بر سرت هستی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مارو که دید عینکشو از چشمش برداشت و با پرستیژ خاص خودش از شیشه ی نیمه باز ماشین پرت کرد روی داشبورد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا من خودمو به خودت سپردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو جلد همون هستی شیطون و دیونه...رو به باربد گفتم:این دوستت خیلی بی ادبه هااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گشاد گفت:کدوم دوستم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:همون که داماد شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد:چطورمگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: اون بالا با خانومش نزدیک بود صحنه سازی کنن...اصن فک نمیکنن که بچه اونجاس که کار خودشونو میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد:بچه؟!بچه کیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:با خودمم بابا خودمو میگم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهوو زد زیر خندا و گفت:دختر خجالت بکش رفیقت هم سن تو امشب عروسیشه بعد تو میگی من بچه ام؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:خووو شوهر نیس که منم شوهر کنم بزرگ بشم میفهمی شوووهر نیس...دیشب اخبار اعلام کرد شوهراتونو بچسبید چوج کمبود مرده بابا تو این دنیا اگه مرد باشی بهش میگن ی سو تفاهم بزرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایندفه هر دوتاشون ترکیدن از خنده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد بین خنده هاش گفت:بشین دختر....بشین بریم خل شدی رف...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوهوووع....اشون که خوش اخلاق شدن هاااا....فک کنم کت شلواره بهش ساخته....یا مثلا کت شلوارو با اخلاق میفروختن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکر خودم خنده ام گرفته بود....سوار شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد هم راه افتاد به سمت محضر....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ماشین بیکار و الاف داشتم اینطرف و اونطرفو نگاه میکردم....دیگه داشتم کلافه میشدم....یهو دیدم دست باربد رفت سمت سیستم....وااای هلاوکتم بهترین کار ممکنه میکنی....آهنگ با صدای بلند فضا رو پر کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****** آهنگ عشقت که باشه ی علیشمس*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( تو.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیس شده موهات...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قشنگ حرفات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخندی آروم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو میدونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر واسه من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزی خانووم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقت که باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیام آرومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه بمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این دیونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقت که باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیام آرومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه بمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این دیونه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خود باربد هم آروم با آهنگ زمزمه میکرد...فک نمیکردم از این آهنگای عشقی گوش بده اخه بچه ها گفتن اهلش نیس....چه میدونم والا هیشکی از کارای این چلغوز ش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر در نمیاره....بیخیال آهنگو بچسب چه باحاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( باش تا آخرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بشه غریبه و آشنا باورش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که تلخ نداشته همیشه داستانا تهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه قلبم ی بهونه باش واسه تپش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکردن به ما هربار حسودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دشمنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی ما دس بردا نبودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزمون این بود که همیشه با همیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه اصلا اهل ادا اتفار نبودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو مث دنکسیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به من انرژی میدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

Go....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمعه شبا کل شهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا صب شنبه دور منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا مث پروانه میشن دور شمع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره اینا داستان ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه حسای خاص مال ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو تکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پادشاه منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا مال منه وقتی آس ماله شاهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکل پریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوش رنگ و زیبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم دنیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق دریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق بارون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق چشمات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقت که باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیاپ ارومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه بمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عاقد: آیا وکیلم؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این دیونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقت که باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیام آرومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه بمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این دیونه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو حال و هوای آهنگبودم هنوز...خیلی قشنگ بود...برگشتم از باربد بخوام ی بار دیگه بزارتش که دیدم تو آیینه داره نگام میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: خیلی باحال بود آهنگش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد: آهنگیه که تو این مدت داییم گوش میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: سلیقه ات خوبه...میشه دوباره بزاریش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش برد جلو و اهنگو زد از اول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی سر سفره قند دست من بود ی سرش دست مهسا پری هم داش قند میسابید....هیوا هم داشت با دوربین من فیلم میگرفت....تو محضر فقط فامیلای درجه بک و دوستاشون بودن اصل عروسی و بقر بقر شب بود...عاقد شروع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

النکاه سنتی....فمن رقب سنتی...،علیک منی....دوشیزه ی مکرمه سرکار خانوم طناز راد...آیا به بنده وکالت میدهید شمارا به عقد دایمی و همیشگی آقای شایان علی مهر با مهریه یک جلد کلام الله مجید....یک جام آیینه..یک جفت شمدان و مهریه ی 1373 عدد سکه ی تمام بهار آزادی د بیارم...آیا وکیلم؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مث قاشمق نشسته یهووو پریدم وسط حرف و بافریاد گفتم: نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهووو همه برگشتن با چشمایی که هرکدوم اندازه ی پرتقال تامسون بود ذل زدن بهم...با این پرتقالا اگه ی شرکت واردات و صادرات بزنم حتما کارم میگیره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام افتاد به شایان...بدبخت داشت سکته میکرد...قطره های عرق روی پیشونیش و زیر نور برق میزد.... بالاخره اون دهن لامصبمو باز کردم: مهریه ناقصه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو همه مهمونا با هم گفتن: ناقصه؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: بله ناقصه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خاله ی شایان: ینی چی ما قبلا قرار مدارمونو گذاشتیم..ینی چی که مهریه ناقصه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان طناز: چی میگی خاله جون؟!مهریه درسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه داش جنگ میشد هاااا.....الان خون و خون ریزی میشه بعد عروسی تبدیل به عزا که میشه هیچی بهم میخوره بعد شایان و طناز منو میکشن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: نه...ینی منظورم اینه که باید ی چیزی بهش اضافه بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه باهم گفتن: اضافه بشه؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: اییی بابا گروه سرود راه انداختین امشب هااا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو کردم به شایان و گفتم: جناب آقای داماد...شما خوردن پنج کیلو پیاز و سیر به صورت خالی خالی رو اونم د ی روز جز مهریه قرار بدید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو همه زدن زیر خنده و اون جوو سنگینی که تا اون لحظه حاکم بود شکسته شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان: خووو اونجوری که معدم داغون میشه میمیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: خوب اگه بخوای خواهر منو طلاق بدی همون بهتر که بمیری...والا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله ی شایان بین خنده هاش گفت: بیخود کرده بخواد طلاق بده مگه دست خودشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان چشمکی به من زد و و به خالش گفت: نه ولی خوب به هر حال باید احتمالات رو در نظر گرفت دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: عع...باید احتمالاتو د نطر گرفت پس؟!! پ احتمال اینکه بزنم دستو پاتو خورد کنم که اصن به عروسی نرسی رو هم در نظر بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان: نه...نه...نه...بیخیال خانومم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو کرد به من و گفت: همش تقصر این شیطونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو کرد به عاقد و گفت: بفرمایید حاج اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاقد دوباره شروع کرد:النکاه سنتی....فمن رقب سنتی...،علیک منی....دوشیزه ی مکرمه سرکار خانوم طناز راد...آیا به بنده وکالت میدهید شمارا به عقد دایمی و همیشگی آقای شایان علی مهر با مهریه یک جلد کلام الله مجید....یک جام آیینه..یک جفت شمدان و مهریه ی 1373 عدد سکه ی تمام بهار آزادی د بیارم...آیا وکیلم؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره قاشق نشسته که خودم باشم پاریزیت ول دادم: عروس رفته گل بچینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایا با دستش برام خط و نشون کشید که ینی بعدا حالتو میگیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد و سیاوش و اشکان دقیقا رو به روی عروس و داماد ایستاده بودن و به خاطر اینکه به زور جلوی خندشونو گرفته بودن شبیه لبو شده بودن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاقد برای بار دوم خوند:دوشیزه ی مکرمه سرکار خانوم طناز راد...آیا به بنده وکالت میدهید شمارا به عقد دایمی و همیشگی آقای شایان علی مهر با مهریه یک جلد کلام الله مجید....یک جام آیینه..یک جفت شمدان و مهریه ی معلوم در بیاورم؟! وکیلم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: عروس رفته گلاب بیاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جان خودم مدیونید فک کنید من کرم دارم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز خنده اش گرفته بود و داش میخندید...اینو از لرزش بدنش فهمیدم...شایان نفس بلند و صدا داری کشید و با پاش رو زمین ضرب گرفت...اوخی بدبخت داره سکته میکنه...میدونم دلش میخواد الان سر به تنم نباشه یا بیاد کله ام رو بکنه...میدونم..میدونم...همه و میدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاقد یک بار دیگه ام خطبه رو خوند و طناز اومد جواب ده که من باز پارازیت دادم: عروس زیر لفظی میخواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان با دستش آروم زد رو پیشونیش و گفت: هستی برو بیرون خطبه که تموم شد خودم صدات میکنم برو بیرون جون شایان....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: خووو چیه همه اینا رسمه تو زیادی هولی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان چشم قره ای بهم رفت و بعدم ی جعبه ی سرمه ای و مخملی رو گذاشت تو دست طناز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: با اجازه ی بزرگترا و پدر و مادرم....بله....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سفره رو ول کردم رو هوا و شروع کردم دست و سوت و جیغ و هوررا کشیدن و شالاپ شالاپ طنازو ماچ کردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان که همینجوری مات و مبهوت و با چشمای گشاد نگام میکرد و بقیه هم مرده بودن از خنده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز به زور منو از خودش جدا کرد و گفت:چته دیونه....حالا انگار ترشیده بودم رو دستتون که اینجوری خوشحال شدی از شوهر کردنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:خفه شو بابا بی احساس...حالیت نیس که...نمیفهمی چه حس خوبیه که عروسی خواهرت باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم با صدای بلند داد زدم:وااای خدا چه حال باحالیه....خیلی دستت مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد:خیلی دستت مرسی؟!؟!!!این چی بود الان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:سه تا تچکر از خدا در یک جمله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه خندیدن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه رفتن سمت شایان و طناز و کلی کادو بهشون دادن و بهشون تبریک گفتن...بعدشم رفتن باغ تا عکس بندازن ماهم یکم اونجا موندیم و بعدش قرار شد بریم باغ تا زودتر از بقیه اونجا باشیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( طناز )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی مهمونا اومده بودن جلوی در باغ و داشتن برامون دس میزدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان: اولالا....چه محبوبو بودیم خودمون خبر نداشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شد و بعدم اومد طرفم و در سمت منو باز کرد و بهم کمک کرد تا میاده بشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض پیاده شدنم صدای دست و سوت ها کر کننده شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا و هستی سریع اومدن سمتمو کنارم ایستادن و باربد و اشکان هم رفتن کنار شایان....باهم از بین جمعیت رد شدیم و رفتیم داخل.....زمان ورودمون به باغ ی آهنگ لایت پخش میشد...همه چی عالی بود....عروسی توی ی باغ بزرگ بود که وسطش ی ویلایی بزرگ با نمای سفید بود و وسط باغ هم ی استخر خیلی بزرگ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم داخل و نشستیم تو جایگاه عروس و داماد و ارکس هم شروع کرد به زدن و مهموناهم ریختن وسط...مهسا و هستی اشکان و باربد هم بیخیال ما رفتن وسط....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان دستمو گرفت و گفت: دیگه مال خودم شدی خانومم.....دیگه هیچی به جز مرگ نمیتونه از هم جدامون کنه؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و گفتم: عع شایان شب به این خوشگلی با این حرفا خرابش نکن دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینیمو گرفت و ی کوچولو کشید و گفت: چشم خانومم...در ضمن این شب خوشگلم فقط به خاطر ورود شما به زندگی این بنده ی حقسر اینقدر خوشگل شده...در مث خودت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم دهنمو وا کنم که خرمگش معرکه اومد....ایییی بمیری هستی برو قرتو بده بزار ما چهار کلوم اختلات کنیم با اقامون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزار شب عروسی تو بشه.....نامردم اگه شب هییی زنگ نزنم به گوشیت خلت کنممم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به شایان کرد و گفت: اووووو بسه بابا وقت واسه حرف زدن زیاده....این خانومتو دو دقیقه قرض بده به من یکم باهاش بر*ق*صم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان: هستی طرف من نیا که میرنم داغونت میکنما....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هستی: اوووا....نی جلو این شوهرتو بگیر هار شده میخواد پاچه خواهرتو بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: بزار بگیره...دستش درد نکنه....اصن یکم کتک واست لازمه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان سرشو برگردوند به طرفم و زل زد به چشمام...منم تکون نمیخوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: اه اه بسه اینقد نگاه عاشقونه تحویل هم ندید حالم بهم خورد....یکم شعور داشته باشید بچه اینجاست هااا (و به خودش اشاره کرد) بدآموزی داره واسش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان: تو اندازه ننه بزرگ من که تو دهات زندگی میکنه و اوقات فراغتش رو با گوسفنداش میگذرونه سن داری بعد میگی بچه؟!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: صرفا جهت اطلاع میگم که من دقیقا هم سن زنتم تازه 4 ماهم کوچیکترم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد ی لبخند پت و پهن تحویل شایان داد و شایانم دیگه چیزی نگفت هستی هم بیخیال دست منو گرفت و گفت: پاشو یکم بر*ق*ص ببینم خبرت شب عروسیته هاا مث این منگلا گرفتی نشستی اینجا...پاشو ببینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم به زور بلندم کرد و کشوند به سمت پیست ر*ق*ص...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری که هستی داشت منو میکشید و کشون کشون با خودش میبرد هیوا از پشت سر صدامون کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: عروسس....اوی عروس با توام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم دیدم دوربین هستی دستشه و دوره فیلم میگیره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز:خره ما اینهمه پول دادیم فیلمبردار گرفتیم بعد تو واسه خودت همینجوری داری فیلم میگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجوری که دوربین روشن بود و داشت فیلم میگرفت گفت: اون که بدرد نمیخوره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: وااا چرا بدرد نمیخوره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیوا: بابا اون مث فیلم سینمایی میمونه همش فیلمبرداره میگه اینکارو بکنید اونکاو بکنید بعدم ی عالمه از فیلمو حذف میکنه ولی این طبیعیه هرچی اتفاق بیافته در تارخ ثبت میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی نگا به هستی کردم...هستی هم ی نگا به من کرد...یهک باهم زدیم زیر خنده...هستی وسط خنده هاش گفت: ولش کن بابا این دیونه اس شیرین میزنه بیا بریم بقریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم دستمو کشید و باهم رفتیم وسط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( هستی )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه داشتم از پا میاوفتادم اینقدر قرر دادم...پدر پام در اومد اینقد ورجه ورجه کردم و اینور اونور کردم...یکی نیس بگه عروسی یکی دیگه با یکی دیگه اس بعد ایونجا میرن ی جا دیگه باهم دیگه حال میکنن تو چیمیگی این وسط؟!تو چرا اینقدر بپر بپر میکنی عاخه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونوقت من میگم دیونه ام شما بگید نه....والا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم پرت کردم روی یکی از صندلی ها و روش ولو شدم...و ی شیرینی برداشتم و شروع به خوردن کردم...یهو دیدم صدای مامان از پشت سرم میاد:هستی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم نگاش کردم...چشماش قرمز شده بود و حسابی ریز شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و با ترس و نگرانی نگاش کردم و گفتم:چی شده نازی حالت خوبه؟!!چرا اینشکلی شدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با صدایی خیلی آروم گفت:چیزی نیست مامان تو که میدونی من میگرن دارم الانم فک کنم از اون موقع هاست که میخواد بازی دربیاره...چیزی نیس تو نگران نباش...رفتم با طناز حرف زدم و ازش معذرت خواهی کردم الانم میخوام برم خونه...توام با داداشت بیا بعدا باشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا اونو ولش کن...مطمینی خوبی الان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره مامانم نگران نباش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه پس صبر کن برم سیاوشو دا کنم بیاد ببرتت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه مامانم به اون چیزی نگو الکب نگران میشه میدونی که اخلاقشو اونوقت کیلید میکنه باید بریم دکتر..برو به بابات بگو بیاد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه پس همینجا باش تا من بیام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم و بابارو صدا کردم اونم سریع اومد و با مامان رفتن....نازی میگرن داشت و بعضی موقع ها اینجوری میشد...میدونستم که چیز زیاد مهمی نیست و بعد ازاینکه چن تا مسکن بخوره و بخوابه حالش خوب میشه...ولی خوب بازم نگران بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم و به شیرینی خوردنم ادامه دادم که دیدم صدای مهمونا که از اشکان میخوان بخونه و مخالفت اشکان که میگه نمیخونم و..بلند شده....رفتم به طرف اشکانو آستین کتشو گرفتم تکون دادم و قیافه ام رو مظلوم کردم و با لحن بچگونه ای گفتم:اشی تولو خدا....خواهج میکنم بخون دیگه...اصن ی کادو به این دوتا ملخمون بده...بخون دیگه بخون...بخون....بخون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان خندید و گفت:باشا بابا باشه ول کن میرم میخونم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رفت با سمت ارکس و ی چیزی بهش گفت.... از اون به بعد شدن چشم و زل زده به اون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر خوبی تو چشای تو هست و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر ساده میشه دل به تو بست و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر خوشبختی واسه من میاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تو میشه تو ی فصل بهاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشقی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشقی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تودنیای من میشه بهشتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تو میشه تموم سرنوشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تو میشه با تا بی نهایت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تو میشه با ی خیال راحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشقی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشقی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخاطر تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ی دنیا دل کندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون به عشق تو همیشه پابندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از این عاشقی دس برنمیدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میمیرم واسه تو از بس دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر تو از دلواپسی دورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو هسی پیشمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بی کسی دورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر تو از دلخوشی لبریزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارم زندگیمو پای تو میریزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر خوبی تو چشای تو هست و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر ساده میشه دل به تو بست و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رها

    ۱۲ ساله 00

    لطفا فضل سومش را بزارید این رمان فوق العاده هس

    ۹ ماه پیش
  • کارینا بهرامی

    ۱۹ ساله 00

    سلام من با وجود اینکه 5 ساله دارم رمان میخونم این یکی از بهترین رمان های بوده که خوندم واقعا دست نویسنده درد نکنه پیشنهاد میکنم حتما بخونید

    ۱۲ ماه پیش
  • دریا

    00

    آخ دلم یعنی قسمت طناز و شایان قلبم درد گرفت خیلی گریه کردم دختر عموی منم شب عروسیش با شوهرش مرد چقدر تلخ بود

    ۱ سال پیش
  • ریحانه

    ۲۳ ساله 00

    عالی

    ۲ سال پیش
  • عشقولی

    ۱۷ ساله 01

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • زیزو

    02

    رمانش ابکی خیلی غلط املایی داره وهمه هم خوشکل ماشین اخر ین مدل

    ۳ سال پیش
  • زهرا

    ۳۰ ساله 03

    سلام رمان خوبیه ولی عشق در دنیایی واقعی وجود ندارد اگه دنبال عشقی برو رمان بخون چون ده ساله ازدواج کردم ذره ای عشق در زندگی پیدا نکردم

    ۳ سال پیش
  • اوا

    20

    اقاا عالی خوشمان آمددددددددد پیشنهاد میکنم ممنون از نویسنده 🤣🤣💕💜

    ۳ سال پیش
  • رزی

    ۱۵ ساله 30

    عالی هست حتما بخونید جلد بعدیش عشق در ابهام هست اسمش

    ۳ سال پیش
  • سوفیا

    ۱۵ ساله 20

    خیلی رمان خوبی بود دوسش داشتم ولی نویسنده نباید طناز شایانا میکشت ولی بازم ممنون عالی بود

    ۴ سال پیش
  • آتنا

    ۲۲ ساله 10

    چرا گفته فصل دو اینکه همونه

    ۳ سال پیش
  • گلی❤آریسان

    ۲۱ ساله 70

    وااییی نووییسنده چرا طنازو شایان کشتیی🥺🥺من الان تا آخر رمان دلم میسوزه ک جاشون خالیه🥺🥺من سنگدلو ب گریع انداختی واقعا سخته حیف شد

    ۴ سال پیش
  • رزا

    41

    خیلی ناراحت کننده بود که شایان و طناز روز اول زندگیشون مردن 😞😞😞😞😞

    ۴ سال پیش
  • دخی خوشگل

    80

    وای نه چرا طنازو شایان مردن ؟😢😒😔😭😭😭😭😭😭😭

    ۴ سال پیش
  • عسل

    ۱۳ ساله 10

    خیلی خیلی رمان قشنگی بود. دست نویسنده درد نکنه خسته نباشید. :)♡

    ۴ سال پیش
  • پری

    51

    من عاشق این رمان شدم....خیلی خوب بود...پر از ماجرا و احساس...تازه بعضی جاهاشم خنده داره...به نظر من که حتما بخونیدش

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.