رمان پرستش به قلم سحر بانو۶۹
تو تاریکی که دست و پا میزنم..به هیچی نمیرسم.. جز همون سیاهی و سیاهی و ترس..ترس از تاریکی..دنیای من سیاه.. واسه اینکه نترسم..به هرچیزی که سر راهم باشه چنگ میزنم..هر چیزی..حتی یه قلب سنگی..حتی اگه اون قلب سنگی واسه من دردسر بشه..حتی اگه اون یه تیکه سنگ تو سینه یه مرد مغرور باشه..من بهش چنگ میزنم.. من..پرستش..اون قلب سنگی رو …نرمش میکنم..حتی اگه...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۳۶ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
تو تاریکی که دست و پا میزنم..به هیچی نمیرسم..
جز همون سیاهی و سیاهی و ترس..ترس از تاریکی..دنیای من سیاه..
واسه اینکه نترسم..به هرچیزی که سر راهم باشه چنگ میزنم..هر چیزی..حتی یه قلب سنگی..حتی اگه اون قلب سنگی واسه من دردسر بشه..حتی اگه اون یه تیکه سنگ تو سینه یه مرد مغرور باشه..من بهش چنگ میزنم..
من..پرستش..اون قلب سنگی رو …نرمش میکنم..حتی اگه...
دستانم را بگیر..
گرم کن سردی دستانم را با گرمی وجودت..
داغ کن حس یخ کرده روحم را..
من اسیرم..اسیر این تاریکی..اسیر این ترس..
بیا و بشو خورشید راهم..
بیا و بشو نور وجودم..
دستم را بگیر و با خود ببر..
من..میپرستم احساسم را..
احساسی که در این تاریکی گم کرده ام..
من پرستش میکنم این راه گم کرده را اگر...تو همراهم باشی..
بیا و پرستش را یاد بگیر..تو هم میتوانی..پرستیدن را..
تو هم میتوانی پرستش را..عاشق شوی..
مامان که صورتم و ب*و*سید خیسی اشک و رو گونم احساس کردم..
بازم چشمه اشکش جاری شد..خوبه دکتر گفته نباید زیاد گریه کنی..
اشکش و با انگشتم پاک کردم..
بغضش و قورت داد و گفت_کاشکی بابات هم بود..
یه پوزخند نشست کنج لبم..ولی نیست..الان که باید باشه نیست..بابایی که هروقت میخواستمش نبود و هروقت نباید میبود یهو پیداش میشد..بابایی که یکسال پیش بخاطر تزریق زیاد مواد سنکوپ کرد..همون بهتر که نباشه..
بابای معتادی که برادرش حاضر نشد دستش و بگیره و از اون بد بختی نجاتش بده..
برادری که الان نقش پدر شوهر منو داره..
زن عمو با سر و صدای زیاد که حاصل تلق و تولوق بیست و چهار تا النگو های دستش و زنجیرای پت و پهنی که واسه دراوردن چشم مامان رو هم رو هم گذاشته بود اومد کنارمون و با لبخند گل و گشادی دست منو از دستای پینه بسته مامان جدا کرد و گفت_ا..معصوم..چکار عروسم داری..اشکش و در اوردی بابا..
منو کشید و برد نشوند کنار وحید..
کنارش نشستم..کنار وحید نشستن ارزوی من نبود..یه جور اجبار اختیاری بود..نه عاشقش شدم..نه اون هر روز رفت و اومد تا من بله دادم..
یه بار اومد خواستگاری و من قبول کردم..
من..با اختیار خودم..مجبور شدم ازدواج کنم..
امروز روز عقد کنونمونه..ولی نه من شکل عروسام..نه وحید شکل دامادا..
شلوار جین ذغالی و بلوز مردونه سفید که دکمه اول لباسش باز بود و استیناش تا خورده..لباساش مارک نبودن..بهش نمیومد..شاید من زیادی پر توقعم..ولی حد اقلش دوست داشتم امروز و کت شلوار بپوشه..یکم مردونه رفتار کنه..چیزی که وحید اصلا نبود..مرد..تو این سالها کاملا شناخته بودمش..
شاید پنج سانت از خودم بلند تر بود..موهای مجعد مشکی..پوست سفید..چشمای ریز مشکی..ابروهای رنگ موهاش..لب و بینی زیبایی داشت..کوچیک و خوش فرم..رو هم رفته ترکیب زیبایی داشت..صورتش بد نبود..قد متوسط و هیکل معمولی..از مرد ارزوهام چی تو ذهنم داشتم ..چی شد..
عقدمون تو خونه ما بود..فامیلای نه چندان زیادمون که روی هم رفته 30 نفر هم نمیشدن تو خونه 80 متری ما پخش و پلا بودن..نگاهم رو تک تک فامیلامون میچرخید..معلوم نیست چند وقته کیک و شیرینی نخوردن..با اینکه وضع مالی خانواده من افتضاحه ولی تو فامیلمون ادمای متمول هم پیدا میشن..
دستای وحید نشست رو دستای سرد و یخ کردم..
نگاهم سردو بی تفاوت نشست تو صورتش..رو تک تک اجزای صورتش..
شکل مامانش بود..کاشکی اخلاقش به مامانش نبره..البته اگه به باباش هم ببره..فرقی نمیکنه..
سرش و اورد کنار صورتم و گفت_خوشحالی؟
به قیافه من میخورد خوشحال باشم؟..واقعا من الان چه حسی دارم..
نه کسی منو مجبور کرد..نه عاشق شدم..نه هیچ حسی این وسط هست..
بدون اینکه تکونی تو اجزای صورتم بدم گفتم_نه..
جا خورد..شایدم تو ذوقش خورد..ولی واقعیت و گفتم..من خوشحال نبودم..
وحید_چرا؟
نمیخواستم اول کاری بد قلق بازی در بیارم..نگاهم و از چشماش گرفتم و دوختم به نقش و نگار قالی قرمز و قدیمی خونمون..
_نمیدونم..شاید خستم..
دست راستش و حلقه کرد دور کمرم و چسبید بهم..خوشم نیومد..چرا اخه..من که زنشم..
کنار گوشم اروم گفت_دوستت دارم...دوستت دارم پرستش..
چرا غرق نگاهش نمیشم..چرا با شنیدن صداش از خود بی خود نمیشم..خودم میدونم چرا..خودم جواب اون اجبار اختیاری رو میدونم..
در واقع اگه وضع مالی عمو اینا بهتر از ما نبود..اگه نگران خرج دانشگاه ستایش نبودم..اگه نگران دستای خسته مامان و خرج دوا و دکترش نبودم..هیچ وقت ازدواج نمیکردم..هیچ وقت عروس عموم نمیشدم..هیچ وقت زن پسر عموم نمیشدم..
ستایش اومد کنارم و گفت_بیا مامان کارت داره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش رفت..خواستم برم که وحید دستم و گرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید _نا سلامتی عروسیا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان کارم داره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_دیر نمیشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم و بدون حرف رفتم پیش مامان..وحید چی فکر میکرد..که اون و تر جیح میدم به مامانم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان و ستایش تو اشپزخونه منتظر من بودن..مامان یه سینی بزرگ چایی اماده میکرد واسه فک فامیلی که سالی یه بار پیدا میشدن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش خواهر قشنگم که دو سال از من کوچیکتر بود قندون و پر کرد و کنار مامان ایستاده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جانم مامان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان بدون اینکه سرش و بلند کنه گفت_تا الان دختر این خونه بودی و بعد از اینم هستی..افتاب مهتاب ندیده بودی..انقد شعور و حیا داشتی که هیچ وقت نیازی ندیدم چیزی رو بهت تذکر بدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش و اورد بالا و تو چشمام نگاه کرد و گفت_ولی وحید شوهرته..انقد سرد نباش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض گلوم و گرفت..چطور میتونستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی تونم مامان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_میتونی..باید بتونی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی شدم و گفتم_چی میگی مامان..عمو حتی حاضر نشد فقط واسه یه هفته دست برادرش و بگیره و کمکش کنه..که اون مواد لعنتی و ترک کنه..حتی نیومد بگه اون زن و بچه بد بختش این یه هفته گشنن یا نه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با چشمای بسته گفت_بابات و عموت با هم مشکل داشتن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به درک..من هیچی از مشکلشون نمیدونم..ولی الان یادش افتاده که برادر زاده داره..الان که دیگه برادری نداره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با صدای نسبتا بلندی گفت_تموم این حرفا رو امروز و همینجا تموم میکنی..اونا الان خانواده تو هستن..با این حرفا فقط خودت و روحیت و داغون میکنی..همه اشتباه میکنن..تو کینه ای نیستی..سعی کن مهربون باشی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان چی میدونست..از دل من خبر داشت..من اگه کینه ای و نا مهربون بودم چطور راضی میشدم زن وحید بشم..زن پسر عموی 25 سالم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید که یه دیپلمه ساده بود که تو بنگاه املاکی باباش کار میکرد و ور دست بود..پسر عمویی که تموم داراییش یه پراید هاچبک مشکی بود که به جونش وصل بود..که همونم ما نداشتیم..که اگه داشتیم.عمرا زن وحید میشدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبور بودم بر*ق*صم..مجبور بودم بخندم و مجبور بودم دستام و بذارم تو دستای وحید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقد بیزار بودم از این اختیار اجباری..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبور بودم جواب تک تک تبریکات و بدم و خودم و خیلی خوشحال نشون بدم..باید شاد میشدم از دعاهای خیری که پشت سر من و وحید میکردن..واسه خوشبختیمون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی میشد منم خوشبخت بشم..خسته شده بودم از این همه سختی..از این همه تنگ دستی..از دیدن دستای خسته مامان و کمر خمیدش پای چرخ خیاطی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته بودم از دیدن تلاش زیاد ستایش واسه در اومدن دانشگاه سراسری چون پول شهریه نداشتیم..خسته بودم از اینکه خودم درسم و ادامه ندادم چون پول نداشتیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن واقعا خسته بودم..من به این خوشبختی که همه ازش دم میزدن نیاز داشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از عقدی که عاقد تو محضر واسمون خوند با مهریه 14 سکه و یه جشن کوچیک که پذیراییش فقط شیرینی و شربت و چای بود و نشونش که یه انگشتر زرد گل مانند قدیمی بود...همه رفتن..حتی زن عمو هم نموند که جشنی که واسه عقد پسرش بود و جمع کنه..حتی نذاشت ویدا هم بمونه..دیدم که ویدا خواست بمونه اما مامانش نذاشت..نمیدونم زن عمو چه پدر کشتگی با ما داره..ولی هرچی هست چطور راضی شد بیاد و دختر از مامان من بگیره که چشم دیدنش و نداره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه رفتن جز وحید...شوهرم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپذیرایی کوچیک خونمون توش بمب ترکیده بود و اشپزخونه پر از ظرفای کثیف بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا که این فامیل ما فقط اومده بودن واسه خوردن و خوش گذروندن و غیبت کردن..حالم از همشون بهم میخورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوناییکه دوست شادیامون بودن و تو غمامون گم و گور میشدن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاق مشترک خودم و ستایش..تخت که نداشتیم..یه کمد بود که لباسای هردومون توش بود و یه اینه قدی فلزی که به دیوار کوبیده بودیم و یه میز چوبی کوچیک که مثلا میز ارایشمون بود..موکت قهوه ای کفش پهن بود و یه قالیچه کوچیک وسط اتاق..تشکامون کنار اتاق چیده شده بودن و ملافه روشون بود..یه کتابخونه کوچیک هم اون گوشه بود که کتابای ستایش توشون چیده شده بود..تازه دانشگاه قبول شده بود..حسابداری..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلوز و دامن سفیدم و در اوردم و تو کمد اویزون کردم و یه شلوار مشکی و تک پوش دخترونه صورتی پوشیدم..موهای بلندم و جمع کردم و بالا سرم بستم و داشتم میومدم بیرون که در اتاق باز شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش اومد داخل اتاق و با دیدن لباسام ابروهاش رفت بالا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا اینجوری نگام میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش_این ریختی میخوای بری بیرون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه چشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش_چیزی نیست..ولی تو دیگه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم چشه..مامان فرستادتش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_احتمالا که مامان انتظار نداره لباس عربی بپوشم و برم جلوی وحید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش هول شده گفت_اروم..چته تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نفس عمیق کشیدم..حس میکنم سراسر وجودم و تنفر گرفته..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ارومم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم سر زمین و به دیوار تکیه دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا ستایش...چرا انقد بد شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش_تو بد نیستی..خیلی هم خوبی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینو نگفتم که ازم تعریف کنی و بهم روحیه بدی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش_تعریف نکردم..تو واقعا بد نیستی..دل گیری..حق داری..ما شرایط خیلی بدی داشتیم..بابا نبود..شده بود یه معتاد تزریقی..اکثر شبا گرسنه میخوابیدیم..تنها میخوابیدیم..با ترس..تو درس نخوندی..مامان چشماش در اومد پای پارچه های مردم..من چشمام در اومد بسکه شبا زیر نور چراغ کم نور درس خوندم و صبحا به مامان کمک میکردم و سر پایی کتابم دستم بود..هیچکس نیومد کمکمون کنه و دستمون و بگیره..سه تا زن تنها و بی پناه..ما خودمون از پس خودمون بر اومدیم..ولی..پرستش..همه مشکل دارن..همه درد دارن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه به اندازه ما..انقد تنها..عمو نامردی کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش_عمو اجازش دست خودش نیست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای تقه در اومد و چند لحظه بعد در باز شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام و پاک کردم..کی اشکام راهی شدن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید با لبخند اومد داخل و گفت_ستایش..تو رفتی زن منو بیاری ..خودتم موندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به من کرد و گفت_عزیزم..چرا اینجا نشستی؟سر زمین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمک ستایش بلند شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش_خسته شده بود..بیایید بچه ها..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خودش رفت بیرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید در و بست و اومد روبروم ایستاد..سرم پایین بود..با دستش سرم و اورد بالا و نگام کرد..خدا..چرا دلم با نگاهش زیر و رو نمیشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_پری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کرده گفتم_اسمم و کامل بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت_چشم...پرستشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفتم..حتی با شنیدن اسمم از زبونش هم دلم قنج نرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_اماده شو بریم بیرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیتونم..میخوام کمک مامان کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_ستایش هست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دست تنهان..نمیتونن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید کلافه گفت_حالا مثلا تو نباشی این خونه تمیز نمیشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میتونستی مامانت یا ویدا رو نگه داری بعد باهات میومدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_از الان شروع شد..عروس بازی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید..خنده دار نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو یه لحظه ناغافل گونمو ب*و*سید و گفت_تو ماشین منتظرتم..زود بیا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت بیرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان با این ب*و*سه میخواست منو راضی کنه یا خودش و ..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله جر و بحث نداشتم..امروز به قدر کافی پر شده بودم..خونه اونقدر هم که من بزرگش میکردم کثیف نبود..مگه تمیز کردن یه خونه 80 متری که بخشی اش هم حیاطه چه قدر کار میبره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سر کمد مشترک خودم و ستایش..اووف..حالا چی بپوشم که خدا خوشش بیاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلا عروسم و لباس نو باید تنم کنم..ولی کو؟عقده ای و ندید بدید نبودم ولی خب..منم بعضی وقتا خجالت میکشیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا کمر تو کمد دنبال یه لباس مناسب میگشتم که صدای مامان از پشت سر غافلگیرم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_اینو بپوش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم عقب..یه مانتو سفید که روی استیناش و بعضی قسمتاش نگین کار شده بوددستش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_ما بهش میگیم مانتو..بگیر دیگه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودت دوختیش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان مانتو رو داد دستم و خودش رفت سمت کمد و مشغول تمیز کردن کمدی که من بهم ریختم شد و گفت_سه چهار روز پیش پارچش و دیدم و خوشم اومد..دیشب تمومش کردم..میدونستم از امروز به بعد نیازت میشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید وحید بخواد ببردت خونشون..فامیلاش بالاخره اونجان..فردا هم میرم یه دو رنگ دیگه واست میخرم و میدوزم..نمیخوام جلوی زن عموت سرافکنده بشی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو صداش بغض داشت..چرا چشمام با شنیدن صداش اشکی شدن..مامان غماش کمن که منم شدم دلیل یکی از بغضاش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا ناشکری نمیکنم..ولی این ب*غ*ل مغلا رو هم یه نگاه بنداز..شاید ما رو هم دیدی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شلوار جین ابی تیره که مال ستایش بود و پوشیدم و مانتو هم روش..موهامو محکم بالاسرم با کش مو بستم..از این کیلیپسای سه کیلویی خوشم نمیومد..در واقع دیگه نمیشد استفاده کنم..قدم از وحید میزد بالا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارایش صورتم از عصر یه چیزایی روش مونده بود..شال سورمه ای هم رو سرم گذاشتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اینه قدی اتاق به خودم نگاه کردم..فیت تنم بود..واقعا زیبا بود..تو بازار اگه میخواستی لنگش و بخری کمتر از 250 نمیشد..ولی پای مامان فقط پول پارچش در اومده بود..مامان خیاط ماهری بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله کیف نداشتم..گوشی درب و داغونم و برداشتم و از خونه زدم بیرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید تو ماشینش نشسته بود..هوا گرم بود و شیشه ها بالا و کولر روشن..صدای ضبط ماشینش از شیشه های بالارفته هم زده بود بیرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم تو ماشین..بوی اسپری ماشین و عطر ارزون وحید با هم قاطی شده بود..خوشم نمیومد..یه اهنگ تند خارجی گذاشته بود و تند تند ادامس میجویید..مطمئنم که هیچی از متن اهنگ نمیفهمید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین و با یه تیکاف پر سر و صدایی به حرکت در اورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال بود..بایدم باشه..میدونستم از خداشه که با من ازدواج کنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه اینکه من حالا خیلی همه چی تموم بودم..نه..من که نه خونواده درست و حسابی داشتم و نه تحصیلات بالایی..درسته زیبا بودم..ولی وحیدم دختر خوشگل کم دور و ورش نبوده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامار دختر بازیاش و داشتم..ولی میدونستم تا یه حدی جلو میره..بیشتر از اون عمو نمیذاشتش..کنترلش میکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسئله اینجا بود که کسی به وحید دختر نمیداد..یه اس و پاس دیپلمه که شاگرد مغازه باباشه و شخصیت خیلی خوب و کاملی نداره..گزینه خوبی واسه ازدواج نیست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میشه درست ادمس بجویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده دندون نمایی گفت_رو اعصابته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم..شدیدا رو اعصاب بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_میخوای نخورم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه ممکنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادمسش و از شیشه ماشین انداخت بیرون..صدای بلند ضبط و فقط یکم کم کرد و گفت_تو امروز یه چیزیت هست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاشکی گیر نده..حوصله ندارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم که..خوبم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_پس چرا نمیخندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به چی باید بخندم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_به زندگی..به این فکر کن که من و تو دیگه مال همیم..کنار هم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه مسئله مهمی واقعا..البته خنده دار هم بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره...مال همیم..کجا میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید یه نگاه به روبرو انداخت و یه نگاه بمن و گفت_دوست داری کجا بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم برم یه جایی که داد بزنم و خودم و خالی کنم..اروم کنم..من هیچ وقت انقد داغون و افسرده نبودم..بلکه برعکس دختر شاد و سرزنده ای بودم..ولی این چند روزه با دیدن زیاد عمو و فک فامیلای نامردمون روحیم افتضاح ریخته بهم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فرق نمیکنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_الان میبرمت یه جایی یه شام خوشمزه بهت میدم تا به اقا وحیدت افتخار کنی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه شام دادن افتخار میشه؟شاید واسه وحید کار بزرگیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب وحید مثلا ترکوند..من و برد یه رستوران سنت تو مرکز شهر..جای بدی نبود..بهترین گزینش کباب خوشمزش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم انتظار بیشتر از این از وحید نداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اون و..شاهزاده سوار بر اسب سفید رویاهام نمیدونستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر واقع اصلا به همچین شاهزاده ای اعتقاد نداشتم..همینم واسم بس بود..مگه من میخواستم براش چکار کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب وحید بالاخره تونست یخ من و اب کنه و منو بخندونه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید اعتراف کنم بهم خوش گذشت.....واسه چند لحظه غمام یادم رفت..واسه یه لحظه احساس خوشبختی کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی مسخرست..دنیای من انقد کوچیک و ساده بود که با یه سیخ گوجه کباب و چند تا جوک بی مزه وحید و بالا و پایین پریدناش شاد شد..عوض شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن..پرستش..یه دختر 21 ساله که تازه روز اول ازدواجشه کنار شوهر 25 سالم واسه چند لحظه احساس خوشبختی کردم..اونم با یه سیخ کباب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای وحید نکن..نه..میترسم..وحید نه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_بدو دختر..چقد تو ترسویی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ترسو چیه؟شیب و نگاه کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_اصلا بیا ب*غ*لت کنم..خودم میبرمت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لازم نکرده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای قهقهه اش تو کل پارک پیچیده بود..یه پارک خلوت که سر بالایی بلندی داشت..میرفتی بالا و اونجا منظره خیلی قشنگی و میدیدی..درختای بلند هم ردیف قرار داشت..یکم اون بالا بودیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید حرف زد..از خاطراتش گفت..از دوستاش..ولی..هیچی از ارزوهاش و از اینده ای که میخواد برام بسازه نگفت..فقط از خودش گفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع پایین اومدن خنده دار بود..یکم که میدوییدی دیگه اختیار پاهات دست خودت نبود..ترمزت میبرید و خود به خودت پاهات میدویید..منم ترسو..جیغ میزدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایین که رسیدیم هردومون ایستادیم و نفس نفس میزدیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_باحال بود ولی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز نفسم جا نیومده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه هفته از عقدمون میگذشت و تقریبا وحید و یه روز درمیون میدیدم و هرروز هم تلفنی با هم حرف میزدیم..روزای خوبی رو با هم میگذروندیم..منم روحیم به نسبت بهتر شده بود و اینو حتی مامان و ستایش هم فهمیده بودن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانواده ما عادت به عقد زیاد موندن نداشتیم..از همون جلسه خواستگاری قراره عروسی رو گذاشتیم واسه سه ماه بعد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پارک رفتیم خونه عمو اینا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه خونه ویلایی 200 متری 4 خوابه..با یه حیاط نسبتا بزرگ که یه باغچه ک.چیک سمت چپش داشت..یه تاپ هم با طناب به زیر پله ای که میرفت سمت پشت بوم وصل بود..دوسش داشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه بزرگ ولی تقریبا قدیمی بود..البته بازسازی شده بود..کاغذ دیواری و کابینت و اشپزخونه اپن و اتاقا همه بازسازی جدید بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا وارد حیاط شدیم وحید رفت سمت باغچه و یه یاس از بوته داخل باغچه کند و اومد و گذاشتش لابلای موهام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_یاس من..خوشگل شدی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم..تو دلم..یه احساس خوبی داشتم..وحید گاهی اوقات بی اندازه خوب میشد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و گرفت و با همدیگه رفتیم تو خونه..زن عمو و ویدا تنها بودن و عمو هم احتمالا مغازه بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو با دیدن دستای ما تو دست هم اخماش کشید تو هم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا باید از شادی پسرش ناراحت باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام زن عمو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_سلام مامان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو_سلام..خوش گذشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_جات خالی..این عروستونم که ترسو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ا..وحید..خب میفتادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_پس من اونجا چکاره بودم..مگه میذاشتم بیفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو قایمکی یه چشمک بهم زد..از نظر من قشنگ بود..زن عمو ندید..یعنی نباید میدید که وحید قایمکی چشمک زد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویدا_سلام پرستش..خوبی؟چه عجب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمدیگه رو ب*غ*ل کردیم و گفتم_سلام ویدایی..تو خوبی..من که همیشه اینجام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و کشید و با هم رفتیم و رو مبلای تو سالن نشستیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغفول حرف زدن بودیم که وحید از تو اتاق خوابش اومد..یه بلوز شلوار خیلی راحت تو خونه ای پوشیده بود..هی بهش میگفتم وحید از این شلوار گشادا نپوش..خوشم نمیاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وحید..تو که باز حرف گوش نکردی؟چرا اینو پوشیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_ای بابا..گیر نده جون مادرت؟راحته..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویدا خندید..زن عمو اخم کرده گفت_مگه چشه؟خودم واسش خریدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید که همونطور کانالا رو با کنترل بالا و پایین میکرد گفت_خوشش نمیاد..میگه مثل مردای شکم گنده میشی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو_وا..چه حرفیه؟خیلی هم خوبه..مرد باید تو خونه خودش راحت باشه..اگه جلو زنش راحت نباشه پیش کی باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که چیزی نگفتم دارا انقد کشش میده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من منظوری نداشتم زن عمو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو سرش و به حالت مغرورانه ای بالا گرفت و بدون اینکه به من نگاه کنه گفت_به هر حال..من نمیدونم اوضاع تو خونه شما چطور بوده یا شما چه بلاهایی سر بابات اوردین ولی اینجا اینطوری نیست..ما مردامون تو خونشون هر طور دلشون بخواد زندگی میکنن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکپ کرده بودم..من و وحید و ویدا خیره به زنعمو بودیم..اون حق نداشت راجب من و خونوادم و مخصوصا که منظورش مامان بود اینطوری حرف بزنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی من..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید پرید بین حرفم و گفت_مامان..پرستش..منظوری نداشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان یعنی من مقصر شدم..من که نه حرفی زدم و نه گلایه ای کردم..تموم دفاع وحید این بود..فقط خواست خدای نکرده مامانش ناراحت نشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو بلند شد و همونطور که سمت اشپزخونه میرفت گفت_به هر حال..چیزایی بود که باید به عروسم گوشزد میکردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه بغض گنده نشست تو گلوم..احساس کردم یه جایی افتادم که تنهای تنهام و کسی رو ندارم..چرا دارن باهام اینجوری رفتار میکنن..مگه من چی گفتم..اصلا حقمه..دلم میخواد شوهرم اونطور که من دوست دارم تو خونه لباس بپوشه..همونطور که اون دوست داره من باب میلش باشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید عصبانی سیگاری روشن کرد و بدون اینکه حتی نگام کنه با اخم رفت تو حیاط..با همون شلوار گشاد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا انتظار داشتم بیاد و از دلم در بیاره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویدا دستم و گرفت تو دستش و گفت_قربونت بشم بغض نکن..لبت داره میلرزه..باور کن مامان منظوری نداشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم..سرش و انداخت پایین و گفت_منم مثل تو نمیدونم چرا مامان با زن عمو مشکل داره..ولی..مامان تو رو دوست داره..تو عروسشی..زن پسرشی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پوزخند نشست کنج لبم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویدا_الانم بلند شو برو تو حیاط پیش وحید..برو..دوتاتون باید همدیگه رو اروم کنید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاقت اون فضا رو نداشتم..رفتم تو حیاط..بازم خیلی پرو بودم که دوست داشتم وحید قبل از من در حیاط و باز کنه و بیاد حتی با لبخند از دلم دربیاره..من به همینم راضی بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به بوته های یاس ایستاده بود و سیگار میکشید..نشستم روی تاب بندی که روش یه بالشت کهنه و قدیمی بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت سمتم..اومد پشت سرم و اروم هلم دادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نمیزد..فقط اروم هلم میداد..خسته شدم..پامو گذاشتم زمین که اروم گفت_مامانمه..چکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتش..نگام اشکی و گلوم پر بغض شد..چرا نتونستم بهش بگم منم زنتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من که حرفی نزدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند کمرنگ اومد رو لبش..دستش و گذاشت لابلای موهام...تو چشمام خیره شد و گفت_تو دختر مهربونی هستی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین..نمیدونم یا من خیلی عقده ای شده بودم یا واقعا احساساتی شدم که انقد سریع تسلیم شدم و لبخند زدم..من..فقط یه زندگی اروم میخواستم..کاشکی بقیه بذارن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو حیاط بودیم که عمو اومد..با دیدنم لبخند زد و پیشونیم و ب*و*سید..خوشحال نشدم..حس خوبی نداشتم..من از عموم که میتونست جای پدرم باشه بیشتر از اینا انتظار داشتم ولی اون نامردی کرد..من دوسش نداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر میز شام سعی کردم اصلا به زن عمو نگاه نکنم..چرا من انقد از این ادما بدم میاد..حتما اونا هم از من زیاد خوششون نمیاد..من از ادمای اون خونه خوشم نمیومد..البته بجز ویدا و وحید..ویدا چون دختر مهربون و منطقی بود و وحید چون..شوهرم بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی اون دوتا ..نه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز چند قاشق غذا نخورده بودم که عمو رو به وحید گفت_وحید بابا از فردا بچسب به کارات و این اتاق بزرگه رو اماده کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید یه قاشق پر از غذا رو وارد دهنش کرد و با دهن پر گفت_واسه چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو با خنده گفت_واسه اینکه دست زنت و بگیری و بیاریش اینجا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی چی؟یعنی تو یه خونه..تو یه اتاق 15 متری که از اون 12 متریا بزرگتر بود..منظور عمو این بود..که ما هم اینجا زندگی کنیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید یه نگاه به من کرد و یه نگاه به عمو و گفت_ولی شما که گفتین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو پرید بین حرفش و گفت_اره..من گفتم..ولی نظر من و مامانت اینه که شما فعلا یه یکی دوسالی رو با خودمون باشید بهتره..به هر حال حواسمون هم بهتون هست..کمی کسری..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه دلیل قانع کننده ای..یکی دو سال..من تو یه خونه..با عمو و زن عمو..فکرشم ترسناک بود..فکر اینکه دو سال و با مادر شوهری که زن عموم میشد و از قضا چشم دیدن منو مامانمو نداره و ار همه مهمتر تا حالا از تیر کنایه ها و طعنه هاش در امان نبودم واقعا عذاب بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید مشغول خوردن غذاش شد و مثل اینکه راحت با این مسئله کنار اومد..چرا حرفی تزد..چرا دفاعی نکرد..باید با وحید حرف میزدم..تمام طول مدتی رو که غذا خوردیم و ظرف شستم و میوه و چایی خوردیم هیچی نفهمیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید روی کاناپه دراز کشیده بود ..از تو اشپزخونه اومدم بیرون که با لحنی که اصلا خوشم نیومد و با یه صدای تقریبا بلندی رو به من گفت_یه زیر سیگاری واسم بیار..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه من نوکرشم..چرا اینجوری حرف میزنه..یه لطفا..یه لحن قشنگ..یه لبخند کمرنگ..یکم مهربونتر..خیلی سخت نبود..چقد امروز روز سختی واسم بود..کاشکی زودی تموم شه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر سیگاری و واسش اوردم و مثل خودش باهاش رفتار کردم..زیر سیگاری و پرت کردم جلوش..زن عمو دید و با اخم گفت_کسی با شوهرش اینجوری رفتار میکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقد عصبی بودم که میتونستم همونجا زن عمو رو بکشم..یه نفس عمیق کشیدم و بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم_من اخلاقم همینجوریه..کاریش نمیشه کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاووف..ساکت شد..اصلا دوست نداشتم بهش بی احترامی کنم یا حاضر جوابی..ولی بعضی وقتا واقعا از دستش کلافه میشدم..زن عمو اومد باز شروع کنه که ویدا حرف تو حرف اورد و وحیدم یه اخم گنده نشست بین ابروهاش..بفرما..حرفای مادر حسابی تاثیرش و گذاشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم ساعت بعد تو ماشین نشسته بودیم و وحید منو میرسوند خونه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_این چه طرز حرف زدن بود؟چرا با مامانم این طوری حرف زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_چرا جوابش و دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هر سوالی یه جوابی داره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید با صدای نسبتا بلندی گفت_با من یک به دو نکن..بحث نکن..بگو چشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی گفتم_تو چرا فقط به من گیر میدی؟چرا اجازه میدی مامانت با من اینجوری حرف بزنه و کنایه حوالم کنه..چرا میذاری بابات واسمون تصمیم بگیره؟..ما قراره کجا زندگی کنیم؟..تو روز خواستگاری نگفتی بابا میخواد یه خونه کوچیک واسمون اجاره کنه..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید اخم کرده گفت_به من اینجوری گفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب پس الان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_به نظر منم این طوری بهتره..خوبه که یه مدت پیششون باشیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وحید..تو به من قول دادی..ندادی؟..من رو حرفت حساب کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_بابا میگه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم_بسه..هی بابا میگه..مامان میگه...تو چی میگی؟خودت چی میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو زد رو ترمز و عصبی برگشت سمت و داد زد_اینکه تو ..خفه شی..گوش کن ببین چی میگم..از این به بعد هرچی مامان و بابا م گفتن میگی چشم..فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی با دندونای بهم قفل شده گفتم_نه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو داد زد_پس گمشو پایین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمام اشک نشست..چقد بیشعور بود..چقد عوضی بود..نصفه شب به من میگه گمشو پایین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه حرفی بزنم از ماشین اومدم پایین و در و محکم بستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدمهای بلند میرفتم..میرفتم و میشمردم و میگفتم که الان صدام میکنه..1...2..الان میاد دنبالم..3..4..الان میاد منت کشی..ولی..فقط صدای تیکاف بلند ماشینش اومد..با دل شکسته ایستادم..اروم برگشتم..دور زد و رفت..لعنتی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی انقد یه مرد میتونه بی غیرت باشه..که زنش و ساعت 11 شب تو کوچه بندازه و ول کنه بره..نکنه واقعا فکر کرده من دوست دخترشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا انقد دهن بینه..اون تموم اون یه هفته رو به من قول داد که واسم یه خونه خوشگل و نقلی میگیره..الان با یه حرف عمو رنگ عوض کرد..چرا با حرفای زن عمو سریع تغییر موضع داد..چرا با من مثل خدمتکارش رفتار کرد..چرا بلد نیست که با یه زن باید چطوری رفتار کنه..چرا رفتاراش اینجورین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدم اون کوچه تنگ و تاریک و چطوری دوییدم و اشک ریختم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 12 شب رسیدم خونه..مامان و ستایش منتظرم بودن..سلام کردم و رفتم تو اتاق..مانتو شالم و کیفم و هرکدوم و یه سمت انداختم..یه بالش گذاشتم رو زمین و دراز کشیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش اومد تو..اومد حرف بزنه که سریع گفتم_ستایش..سرم درد میکنه..یه قرص مسکن میخوام..گوشیمم خاموش کن..حالم خوب نیست..فردا حرف میزنیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون حرف رفت و واسم یه لیوان اب و یه قرص اورد..خوردم..اروم گفت_مامان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهش بگو نگران نباشه..فقط یه بحث کوچیک بود..فردا حل میشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ثانیه نکشید چشمام داغ شدن و خوابم برد..ولی بازم خیسی زیر چشمام و حس میکردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو ماه از اون روز میگذره..دو روز بعد وحید اومد مثلا منت کشی..اولش یکم ناز و ناز کشی و بالاخره اشتی..چکار میکردم..این بحث و کش میدادم به کجا میرسیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این دوماه از این زندگی نکبتی حالم بهم خورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزای خوب داشتم..وحید گاهی اوقات خیلی خوب میشد..میرفتیم پارک..سینما..دور دور..اب هویج بستنی میخوردیم..دور لبامون نارنجی میشد..یه بارم واسم یه شال مدل چروک رنگ رنگی خریدم..با اینکه ازش خوشم نیومد ولی به روش نیاوردم و شبش که رفتیم بیرون سرم کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی روزای بدم بیشتر بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو کنایه ها و طعنه هاش بیشتر شده بود..عمو یه اتاق و واسه ما خالی کرده بود..ولی محض رضای خدا حداقل نداده بود یه رنگی توش بزنن..مثلا اتاق تازه عروسه..اصلا نمیتونستم تحمل کنم که بیام و با اونا تو یه خونه زندگی کنم..کسی که میدونستم چشم دیدن منو نداره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با عمو حرف زد و عمو هم داد و بیداد که مگه قبلا کجا زندگی میکرده که حالا انقد پر توقعه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم شکست از حرفش..ستایش سعی میکرد ارومم کنه ولی من فقط یه پشتیبانی از وحید میخواستم..که دلم به یه چیزی ازش خوش بشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو تا منو میدید نیش و کنایه هاش و شروع میکرد.. مغزم و سوراخ میکرد ..به تبعیت از اون وحید هم گاهی نیش کلامش دلم و میسوزوند و گاهی حتی بهم شک میکرد..میدونستم ادم شکاکی نیست ولی همه اینا کار زن عموست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو گاهی به من و مامانم چیز میپروند و همیشه میخواست مامان و ببره زیر سوال..مامان میگفت جوابش و نده..محل نذار..ولی بعضی وقتا واقعا دیوونه میشدم..که اگه ترس از وحید و بحث و دعوای بعدش نبود حتما یه دعوای مفصل راه می انداختم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبد ترین روز زندگیم تو این دو ماه فراموش کردن روز تولدم توسط وحید بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز چقد خوشحال بودم..مطمئن بودم وحید یادش نمیره و شایدم بخواد سوپرایزم کنه..از صبح زود بیدار شده بودم..ولی هیچ خبری ازش نشد..ستایش یه کیک خونگی واسم درست کرد و مامان هم یه بلوز مجلسی خوشگل واسم دوخته بود..سعی میکردم خیلی غصه نخورم و خودم و دلداری دادم که تا شب هنوز وقت هست..ولی عصر که بهش زنگ زدم فهمیدم اقا از صبح با دوستاش رفته کوه و بعدم باشگاه سوار کاری و بعدم رستوران و دور دور..و عصبانی تر شدم که فهمیدم تو گروهشون دختر هم بود..به وحید حس خاصی نداشتم..ولی به هر حال شوهرم بود..ازش انتظار داشتم..اون حتی یه اس ام اس ساده هم به من نداده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید زمانی مهربون میشد که همه چی بر وفق مرادش باشه و مامانش و از یه ساعت قبل ندیده باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان داره واسم جهیزیه تهیه میکنه..یه جهیزیه اندازه وسع خودش و اتاق 15 متری من..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید هم دنبال کارای عروسیه..لباس عروس و که مامان میدوزه و ارایشگاه هم که یه سالن کوچیک تو کوچه عمو اینا بود که کارش تعریفی نبود ..ولی نتونستم حرفی بزنم..تا چیزی میگفتم و اعتراضی میکردم سریع میگفتن مگه قبلا کجا میرفتی ارایشگاه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم خیلی گرفته..نمیدونم چرا یه حس ناشناخته دارم..یه چیز خیلی بد..شاید از اینده ای که با وحید دارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمتر از یه ماه دیگه مراسمه ازدواجمونه..کارت های عروسی رو سفارش دادیم..یه کارت کوچیک و سفید معمولی که عکس یه عروس و دوماد روشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید تو این دوماه خیلی به من نزدیک نشده..همه رابطه این دو ماهمون به چندتاب*و*سه ناگهانی و یه اغوش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن شب خونه عمو اینا نمیموندم..مطمئن بودمزنعمو خوشش نمیومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ساعت 11 که میگذشت زنعمو اخماش میرفت تو هم و میرفت در گوش وحید پچ پچ میکرد و وحیدم به من میگفت بلند شو بریم بیرون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم اصلا دوست نداشتم اونجا بمونم ولی اونا هم رفتارشون واقعا ضایع بود..خیلی مسخرست که یه پسر 25 ساله واسه اینکه بخواد شب زنش پیشش باشه یا نه بخواد از مامانش اجازه بگیره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی در کل حس میکردم که وحید به من نیازی نداره..فقط خواسته زن بگیره که گرفته باشه..وگرنه ندیدم زیاد به من تمایلی داشته باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irودلیلشو چند روز بعد فهمیدم...زمانی که فقط 15 روز تا ازدواجمون وقت داشتیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز وحید نهار خونه ما بود..مامان قیمه بادمجون غذای مورد علاقه وحید و درست کرده بود..روز خوبی بود..عصر موقع رفتن وحید تو حیاط گونمو ب*و*سید و یه چشمک زد و رفت..با لبخند بدرقه اش کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم با یه ب*و*سه و یه چشمک سعی کردم فراموش کنم تمام اون کنایه ها و نیش زبونا و اون عدم استقلال و اون دهن بینی و اون همه سردی و همه و همه و همه چیزایی که این دوماه و 15 روز ازش دیده بودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو خونه..مامان پای چرخش بود و ستایش هم تو اتاق در حال درس خوندن بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشقابای میوه رو از رو زمین جمع کردم و گذاشتم تو اشپزخونه..سینی اوردم واسه استکانای چایی ها که گوشی وحید و کنار پشتی قرمز خونه پیدا کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجا به پشتی تکیه دادم و نشستم..گوشی رو گرفتم دستم..نه قصد گشتن تو اس ام اس هاش و داشتم نه هیچ چیز دیگه ای..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به عکس پشت صفحه گوشیش که یه عکس چهار نفره از خودش و دوستای لات تر خودش بود نگاه میکردم که گوشیش زنگ خورد..چشمم که به اسم تماس گیرنده خورد خون تو بدنم یخ کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرناز..هر چقد فکر میکردم ما تو فامیل فرناز نداشتیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی بعد از یه بار زنگ خوردن قطع شد..حتی نمیتونستم جوابش و بدم..برای بار دوم هم زنگ خورد و دوباره قطع شد..دستام یه لرزش خفیف پیدا کرده بود..سینم میسوخت..میدونستم همه این دردا موقتیه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام و بستم..صدای زنگ پیامش اومد..چشمام و باز کردم..یعنی بخونمش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرناز_وحید ..کجایی..لوس نشو..کارت دارم عزیزم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهنم و قورت دادم...منظورش چی بود..کی بود که انقد با شوهر من صمیمی بود و کارش هم داشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی تو دستای لرزونم دوباره لرزید..سرم داغ کرده بود..حالت تهوع داشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسوسه شدم جواب بدم که گوشی رفت رو پیغامگیر و صدای ظریف یه دختر تو گوشی پیچید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرناز_قربونت برم چرا جواب نمیدی؟قهلی..ای بابا..از وقتی زن گرفتی ناز کردنات زیاد شده ها..تو که منو دوست داشتی..فرناز طلا صدام میکردی؟چرا از دیروز جواب تلفنام و نمیدی..نامرد از روز تولدم به بعد ندیدمت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام خود به خود بسته شد..حالم از اون ب*و*سه رو گونم و چشمکش بد شد..همه چی خوب بود عالی بود که حالا صدای ناز کردنای یه دختر و از تو گوشی شوهرم بشنوم..بغضم گرفت وقتی فهمیدم واسش تولد گرفته..اشکام ریختن..تولد زنش یادش نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چی وحید دلخوش میکردم..به سواد نداشتش..به کار خوبش..به دست خالیش..به اخلاقش..به خونوادش..به مردونگیش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون کثافت زن داره و هنوز دنبال دخترای مردمه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام داغ شدن..سرم از زور درد در حال ترکیدن بود..بد کرده بود باهام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای بسته ام و باز کردم..تصویر خنده های بلند وحید که از نظر من اصلا در شان یه مرد نبود جلوی چشمام بود..شوخیای جلفش..خیره شدنای ناگهانیش تو خیابون اگه دختری میدید..همش جلو چشمم بود..حس اینکه تمام این مدت که با هم بودیم..دوست دختراش و ترک نکرده بود و حتی ..حتی واسشون تولدم میگرفت حالم و بد کرد..الان میفهمم چرا زیاد به با هم بودن تمایل نشون نمیداد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه من چی کم داشتم از زیبایی..اکثر فامیل من و خوشگلترین دختر فامیل و اشنا میدونستن..ولی حالا با یه شوهر بی لیاقت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا من چی کرده بود..همیشه از قدیم گفتن..سیب سرخ مال دست چلاقه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیاقتم و نداشت وحید..گوشی تلفن خونه رو برداشتم که به اون خطش زنگ بزنم و همه چی رو تموم کنم و سر فحش و بکشم بهش..ولی یه لحظه یادم اوم..من زنشم..نه نامزدش..زن عقدیش..رسمیش..شناسنامه ایش..مگه میشه که با یه بحث و دعوا همه چی رو تموم کرد..نفسم گرفت..اخه لعنتی این یه بحث کوچیک نیست..یه چیزی تو سرم بلند داد میزد...خ*ی*ا*ن*ت..خ*ی*ا*ن*ت..خ*ی*ا*ن*ت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم درد میکرد..شقیقه هام نبض میزدن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمارش و گرفتم..اون یکی خطش یه گوشی درب و داغون بود..بعد از سه تا بوق جواب داد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_پرستش خودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه یک ساعت پیش بود شاید کلی ذوق میکردم ولی الان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گوشیت اینجا جامونده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه چیزی نگفت..مثل اینکه داشت تو ماشین دنبال گوشیش میگشت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_ا..پرستش..چرا زودتر نگفتی؟زنگ که نخورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندم و نشنید..پس منتظر تماسش بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیدونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_باشه..الان میام ببرمش..فقط..چیزه..میخوای خاموشش کن یه دفعه اذیتت نکنه..زنگ خور گوشیم زیاده..فعلا کاریش ندارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه کاریش نداری چرا انقد عجله میکنی..بذار فردا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید هول شده گفت_نه..نه..حالا میگم بهت..خداحافظ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطع کرد..به همین راحتی..همیشه همه چی واسش راحت تموم میشه..مثل مسئله اتاق 15 متری خونه عمو اینا..راحت کنار اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم تمام اون یه ذره محبتی که دلم داشت از وحید میگرفت داره تیکه تیکه میشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم از خودم از زندگیم از وحید از همه چی بهم میخورد..بلند شدم مانتو و شلوارم و عوض کردم و منتظر وحید شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گوشیش زنگ زد به گوشیم و گفت_بیارش دم در ..و قطع کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا فکر کرده من غلام حلقه به گوششم..چرا اینجوری باهام حرف زد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه..مسخرست..من چه خوش خیالم..اقا دوست دختر داره..واسش تولد میگیره و معلومه حسابی هم با هم صمیمی ان..اونوقت من نگران چیم..لحن حرف زدنش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشال مشکیم و انداختم رو سرم و به مامان گفتم میرم بیرون و در و بستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم در مانی رو دیدم..پسر همسایه مون..همسن خودم بود..قد و قوارش یه هوا از وحید بلند تر بود..همیشه نگاهم میکرد..نگاهش ناپاک نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه یه لبخند کمرنگ رو لبش بود..با دیدنش حس خوبی بهم دست میداد..ولی نه الان..الان که از درون داغونم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدم و نشستم..نگام کرد..رنگش یکم پریده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_پس گوشی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند زدم و گفتم_برو..میدمت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تردید نگام کرد و ماشین و بدون اینکه اینبار تیکاف بزنه به حرکت دراورد..یکم از مسیر و که رفتیم..برگشتم سمتش و گفتم_فرناز کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد رو ترمز..برگشت سمتم..با تعجب نگام میکرد..حرفی نمیزد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام اشکی شدن..چقد وقیح بود..چقد کثیف بود..حرفی نمیزد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقد اشغال بود..چطور دلش اومد با من این کار و بکنه..اون که میدونست من چقد سختی کشیدم..چقد بی پدری کشیدم..چرا نذاشت زندگیم و بکنم..چرا نذاشت این سه ماه بشه واسم خاطره..یه خاطره خوب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش رفت تو هم و قرمز شد و گفت_با اجازه کی رفتی سر گوشیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبه..بدهکارم شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم_با اجازه خودم..زنت..یادت که نرفته..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو داد زد_تو خیلی بی جا کردی..غلط زیادی کردی..بده من گوشی رو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریم گرفت..گوشی رو پرت کردم سر پاش که افتاد پایین..داد زد_ادم باش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای هق هقم تو ماشین پیچیده بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گریه گفتم_این فرناز کیه..کیه که باهات کار داره..که هنوزم که زن داری باهاته..کیه که تولدش و یادت بود..ولی تولد زنت و یادت رفت..اشغال..تو زن داری..دوست دختر دیگه واسه چیت بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لبی گفت_ببر صداتو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیش زنگ میخورد..من فین فین میکردم..ماشین و روشن کرد..حرکت کرد و گوشی رو گذاشت رو گوشش و گفت_مگه نگفتم شب زنگ بزن..الان نه..داد زد_گفتم شب..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو قطع کرد..عین سگ میمونه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند تند گاز میداد و از بین ماشینا با سرعت رد میشد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچ وقت نمیبخشمت وحید..هیچ وقت..چطور تونستی با من این کار و بکنی..چرا نذاشتی بهت دل ببندم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_بسه..تمومش کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیو تموم کنم..فکر میکنی راحته..من تمومش کنم..اون دختره هم تمومش میکنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_بهمش میزنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فقط اینو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و با اخم نگام کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_ساکت میشی یا نه..گفتم یه چیزی بود تموم شد رفت..تو هم فراموش کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی شدم..گر گرفتم..چرا انقد میخواست قضیه رو اسون بگیره..خیابون شلوغ بود و سرعت ما هم بالا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فریاد گفتم_چی رو تمومش کنم..دیگه از دستت خسته شدم..داری حالم و بهم میزنی..نامرد..نامرد تر از تو ندیدم..هیچی ازت بر نمیاد..عرضه هیچ کاری نداری..فقط دختر بازی..ه*و*س باز اشغال..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه سیلی محکمش نشست رو گونه های برجستم..سوخت..سوزش داشت..ولی از همه مهمتر قلبم بود..جای ضرب دستش میسوخت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و نگاش کردم..تند تند نفس میکشید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحید_گفتمت خفه شو..خستم کردی..اصلا خوب کردم..میدونی چیه اصلا بهمش نمیزنم..چون دوستش دارم..نه..میدونی چیه..قضیه اینکه اون مثل تو نیست..اصلا میدونی باباش کیه..میدونی چقد پولداره..میدونی ماشین زیر پاش چیه..تو چی داری؟من باید دلم و به چیه تو خوش کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی داشت میگفت..اون..از من چه انتظاری داشت..که واسش پول در بیارم..که پولدار باشم..اون که میدونست من دختر کیم..اگه بابام معتادم نمیشد اون یه کارمند ساده بود که بعدم اخراج شد..اخه خدا..مگه من حساب بانکیم..اصلا اون که میدونست من وضعم اینطوریه چرا اومد خواستگاریم..یعنی همش..ای خدا..دردم و به کی بگم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو و*ح*ش*ی شدم..هار شدم..با مشت افتادم به جون بازوهاش و سینش و فحش میدادم..با دست راستش سعی میکرد منو مهار کنه..یهو هولم داد و پرت شدم و خوردم به شیشه سمت خودم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد_بتمرگ سر جات روانی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یهو یی صدای مهیبی اومد و ماشین خورد به دوتا ماشین دیگه و کله معلق زد و از روی یه ماشین دیگه پرت شد و دیگه فقط صدای برخورد ماشین و جیغای مردم و بوی دود و اتیش و در اخر شکستن شیشه های ماشین و سوزش و بعد سیاهی و سیاهی و سیاهی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام و پاهام بسته بودن..سنگین بودن..حسی نداشتم..چشمام بسته بود..همه جا تاریک بود..سعی کردم تکون بخورم ولی بدنم به شدت کوفته بود و درد میکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه ترسیدم....نکنه..نکنه منو دزدیده باشن..هول شدم..صدام گرفته بود..زور زدم..صدای خفه ای از تو گلوم در اومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی ترس از دزدیده شدن بهم قدرتی داد مه با تمام توان داد زدم_کمک...من کجام..مامان..وحید.. اینجا کجاست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای قدمای چند نفر و شنیدم و بعد دستای گرمی نشست رو دستام..لازم نبود حدس بزنم..من دستای زبر مامانمو میشناسم..قبل از اینکه کسی حرف بزنه همه چی یادم اومد..تصادف..صدای دود..جیغ ..اتیش..مردم..شکستن شیشه ها..خ*ی*ا*ن*ت..وحید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقد بدنم درد میکرد که توانایی واسه بغض کردن بخاطر کارای وحید و نداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_نترس مامان..من اینجام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مامان گرفته بود..ولی خیالم و راحت کرد..مطمئن شدم اینجا بیمارستانه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان..مامان..مامان با توام..چرا حرف نمیزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای فین فین مامان اومد..دستاش از رو دستام بلند شدصدای کفشاش رو سرامیکای بیمارستان میومد..صدای گریه ضعیفش و که داشت از من دور و دور تر میشد هم میشنیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش_پرستش..نگران نباش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ستایش..تو اینجایی..اینجا بیمارستانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستایش_اره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا من نمیتونم تکون بخورم..مامان چش بود..چرا چشمام و بستن..وحید کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم نمیتونه حرف بزنه..ولی نرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خفه ای گفت_مامان نگرانته..چیزی نیست..وحیدم خوبه..بخش مرداست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا تلگرافی حرف میزنه..حس خوبی نداشتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ستایش..چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضش ترکید..قلبم ایستاد..تنم داغ شد..چرا ستایش اینجوری میکنه..نکنه فلج شدم..حافظم که سره جاشه..قطع نخاع نشده باشم..نه خدا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم_ستایش..میدونی طاقتش و دارم..بگو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتونست..گریه امونش نمیداد..میون گریه گفت_پرستش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد تو ب*غ*لم..سرش و گذاشت رو سینم و گریه میکرد..دردم اومد..صورتم جمع شد از درد ولی نتوستم حرف بزنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir