رمان مرگ مزمن به قلم آندرومدا
اپیزود اول: انتقام از... "رفیق!'' مادّه ی خانه خراب کنِ خانه ی پُر عشقِ "سامان" و خانواده اش میشود؛ او سرِ یک بازی که هرگز "سه" نمیشود زندگی اش را از دست میدهد و "مُردِگی" را بی "او" ادامه میدهد... اپیزود دوم: "مُردگی" رنگ عوض میکند؛ سامان زندگی را از سر میگیرد... اپیزود سوم: میانِ این آرامش، دلیل تباهیِ قصه؛ همان رفیقِ روی زخمش نمک پاشیده چرا به داستان برمیگردد؟! مگر "سامان" چند بار قرار است "مُردگی" کند و باز از سَر، زنده شود؟!
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۵۶ دقیقه
ژانر : #درام #جنایی #اجتماعی
چکیده :
اپیزود اول: انتقام از... "رفیق!'' مادّه ی خانه خراب کنِ خانه ی پُر عشقِ "سامان" و خانواده اش میشود؛ او سرِ یک بازی که هرگز "سه" نمیشود زندگی اش را از دست میدهد و "مُردِگی" را بی "او" ادامه میدهد...
اپیزود دوم: "مُردگی" رنگ عوض میکند؛ سامان زندگی را از سر میگیرد...
اپیزود سوم: میانِ این آرامش، دلیل تباهیِ قصه؛ همان رفیقِ روی زخمش نمک پاشیده چرا به داستان برمیگردد؟! مگر "سامان" چند بار قرار است "مُردگی" کند و باز از سَر، زنده شود؟!
بسم حق ...
" رمان مرگ مزمن | به قلمِ آندرومدا (Judy) | آغازِ بازنویسیِ نهایی، نوزدهمِ تابستانِ ۱۳۹۵ ''
نگاهِ یکی آتش زده بود به جانم؛ چشم هایش خیسِ اشک بودند و صورتش زخمِ کتک! لب هایش خشک بود، آب می خواست.
صدای مهیبی گوشم را لرزاند؛ شبیه شلیک گلوله بود؛ یخ بودم! منگِ مستِ خراب!
صدای التماس های کسی قطع شده بود. سکوتش... سکوتش هم آتش زده بود به جانم.
غوغا بود، آشوب و همهمه. صدای له شدنِ سنگریزه ها زیر پای کسی می آمد. لبخندِ کریهش، چشمانِ سردش و برقِ فلزِ توی دستش.
صدای مردانه ای می آمد. یکی داشت هق میزد. داشت اسمم را عربده می کشید. نعره می زد.
جسم آشنای بی رمق کسی جلوی پایم بود. جسم کوچکی آن طرف، پایینِ لاستیکِ ماشین خوابش برده بود...
فصل اول - لبه تیغ
روی زمین فرود می آیم. ساق پاهایم روی زمین سُر میخورند... کشیده میشوند... میلرزند و سُست می شوند.
پیشانی داغ و خیس از عرقم روی قبرِ پوشیده با پارچه سیاه می نشیند.
لبهایم عکسش، قبرش، چشمانش، گونه هایش، چانه اش و لبهایش را بوسه میزند! لبهایم اسمش را هم بوسه میزند. اسمی که با رنگ سفید روی تابلوی کوچک سیاه نقاشی شده [فرشته پور مُشیر] !
اسمی که این روزها همه جا هست. روی اعلامیه های کاغذی روی دیوار، روی پارچه ها و بنرهای مشکی رنگِ متصل به ودر و دیوار خانهٔ مان!
دستی روی کمرم می نشیند. رضا با دستی که داغ است و صدایی که لرزان، می خواهد دلداری ام دهد.
مگر دلی مانده اصلا که بخواهد [داری اش] دهد؟ اصلا بعد از فرشته مگر برای سامان دل مانده؟!
_ پاشو داداش! پاشو داداش اینجوری نکن!
چجوری نکنم؟! سجده روی قبر فرشته را میگوید؟
_ پاشو سامان! بچه داره نگات میکنه!
بچه! بچه ام!
اشک روی صورتم می رقصد. حالا من به فرشته میگویم پاشو! پاشو فرشته! ببین بچهٔ مان نگاهم میکند.
صدای ضجه دیگری می آید. دست زِبرِ مادر روی پیراهن مشکی خاکی و کثیفم می لرزد:
_ پاشو گل پسرم! پاشو الهی قربونت برم!
[پسر] شده بودم دیگر! به پسرهای زن و زندگی دار می گفتند [مرد] !! یعنی من دیگر مرد نبودم؟
فرشته رفته بود. زنی رفته بود و زندگی ام را با خودش برده بود!
شانه هایم باز می لرزند. چشمانم از [درد بی فرشتگی] بسته می شوند.
دستان قدرتمند رضا از شانه های لرزانم میگیرَد و مینشانَدَم.
صداهای مختلف توی گوشم وول میخورند:
_ تسلیت میگم. غم آخرتون باشه!
کامران جوابشان را میدهد؛ از من قطع امید کرده اند!
فرشته! میشنوی؟! میگویند غم آخرت باشد! من که غم هایم تازه شروع شده!!
هر که از راه می رسد ضربه آرامی به شانه ام می زند و [مثلا] تسلیت میگوید و من در سکوتی غم بار و تلخ به عکس زیبای تو روی قبر... خیره می شوم!
نمیدانم چند دقیقه، چند ساعت می گذرد که رضا بلندم میکند. دستانش دورِ بازویم حلقه است. شاید می ترسد پخشِ زمین شَوم!
به سمت دیگری هلم می دهد. انگار مراسم تشییع جنازه تمام شده.
[تشییع جنازه فرشته]
وجودم می لرزد. سرمای مُرداد ماه تا درونی ترین نقطه ی وجودم جولان می دهد!
آخر تابستان و زمستان ندارد که! سرما و گرما نمی شناسد که! تو نباشی چهار ستون بدنم میلرزد!
عطر آشنایی زیر بینی ام می جنبد. صدای کامران را می شنوم:
_ آرامو میبرم پیش زیبا! با مهشاد می مونه سرگرم میشه. اینجا گناه داره... ترسیده.
و من هنوز مسخِ رویِ فرشته ام... حتی چشمهایی که پسِ شیشه قابِ عکس بود هم نمی توانست جادویم نکند!
کامران سکوتم را پایِ رضایتم می گذارد و می رود سمت آرامی که خیره خیره نگاهم می کند؛ درست همانطور که من به عکس فرشته، قبر فرشته، نگاه میکردم.
چرا اشک را روی صورت کوچکش نمیبینم؟! چرا صدای گریه ای از او نمی شنوم؟! چرا؟!
کامران زیر گوشش چیزی می گوید، میبوسَدَش و دستانش را می گیرد. کامران، آرامِ مرا میبرد! آرامِ من، میانِ جمعیتِ در حالِ ترکِ دایره ی عزا، دست در دستِ کامران گم می شود...
رضا رد نگاهم را می گیرد:
_خلوت تر شد میریم میاریمش.
قدم های سست و بی رمقم را روی زمین می نشانم. بر می گردم و باز به قبر فرشته نگاه می کنم. اشک باز هم روی صورتم قل می خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد گریه نمی کند؟! می کند! خوب هم گریه می کند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا برم می گرداند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا بریم داداشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو روی صندلی ماشینش می نشانَدَم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرشته ام را میان قبرستان رها میکنم و میروم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی بینی فرشته؟! رفتنت آواره ام کرد! لعنت به رفتنت! رفتنِ تو... همه رفتن های دنیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقیقه ام را روی شیشه پنجره ماشین می گذارم و چشمهایم را می بندم. چشمهایی که از فرط گریه می سوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی را روی ران پایم حس می کنم و پشت بندش صدای رضا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخور اینو. چند روزه هیچی نخوردی درست حسابی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوی کباب میان مجرای بینی ام سُر میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرشته را همین چند دقیقه پیش دفن کرده اند؛ آن وقت من کباب بخورم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرشته را دفن کرده اند...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهای سرخم روی در و دیوار خانه ثابت میماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[ما را در غم خود شریک بدانید...]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[تسلیت!...]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[جناب آقای شاهوردی عزیز، درگذشت همسرِ...]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[شادروان]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[انا لله و انا الیه راجعون]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[فرشته پورمشیر]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[مرحومه مغفوره]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[مراسم سوم آن مرحومه...]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[مسجدِ امام صادق...]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم زُق زُق میکند. زیر پایم خالی میشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستِ خاکی ام را روی کاپوتِ ماشین میگذارم اما زانوهایم نمیتوانند منِ بی فرشته را تحمل کنند و روی آسفالت می اندازَنَم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای [یا حسین] گفتنِ رضا میانِ صدای قرآنِ عبدالباسط گنگ میشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[برای فرشته قرآن میخوانند؛ عبدالباسط برایش قرآن میخواند!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر بازویم باز هم اسیر دستانش میشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای صدا زدنش می آید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیلاد! میلاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایم را میبندم... ابرو هایم سنگین شده اند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نفس نفس می آید و پشت بندش دست دیگری که دور بازویم حلقه میشود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل بچه های نو پا تاتی تاتی راه میروم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[میبینی فرشته؟! رفتنت راه رفتن را هم از یادم برد!!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه درِ ورودی خانه نزدیک و نزدیک تر میشویم. صدای ضجه ها را واضح میشنوم. صدای مویه های مادر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام آرام چشمهایم را باز میکنم و دستهای اطرافم را پس میزنم!! رضا جای من یالله یالله میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایم را توی خانه میگذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[فرشته؛ نیستی! خانه ات، خانه یمان پرُ از دستمال و هسته خرماست... فرشته بیا و لب و لوچه ی کوچت را بابتشان اویزان کن. فرشته بیا! هرجور دلت میخواهد... فقط بیا!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ضجه مادر با دیدنم به فلک میرسد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گریه ها شدیدتر میشوند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی دیدنِ یک مرد مشکی پوشِ خاکیِ شکسته ی بی رمق انقدر دردناک است؟! مردی که نه میتواند چشم باز کند، نه ببندد، نه ایستاده بماند، نه بمیرد و نه هیچ غلط دیگری کند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را روی میز وسط خانه میخ میشود! روبانِ مشکیِ اُریب، بَدجور حقیقتِ همیشه تلخ را به رُخ که نه... به تمامِ وجودم میکشاند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای رسای مردی می آید؛ کلامش بدجور تکه پاره ام میکند... خودم را... قلبم را...:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای شادی روح مرحومه مغفوره شادروان فرشته پورمشیر فاتحه مع الصلوات...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[مرحومه مغفوره... به فرشته من میگفتند مرحومه مغفوره؟!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایم روی لب خندانش ثابت میماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[چشم هایم روی لب خندانِ مرحومه مغفوره ثابت میماند!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[تویی که انقدر قشنگ میخندی چرا خدا بُردت؟!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم برمیدارم سمت میز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم از روی نگاهِ عسلی اش روی قاب عکس روی میز لحظه ای کنار نمی رود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاب عکسش را در دستم میگیرم؛ دست دیگرم را رویش میکشم؛ آرام روی زمین می نشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بلندتر شده ی ضجه ها هم نمیتواند مرا از آن خلسه ی تلخ بیرون بیاورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب های لرزان و خشکیده ام روی صورتش فرود می آید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتویی که انقد قشنگ میخندی چرا خدا بردت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای کوبش ضربه های مادر می آید. دستش را به ران پایش میکوباند یا به صورتش؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: فرشته بچم دیگه مامان نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جیغ میزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: فرشته، آرام ترسیده، حرف نمیزنه! مادر باز هم جیغ میزند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخـــــــداااا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[خدا!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا باز هم بازویم را میگیرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش برمیگردم، اشک، روی لبخندِ پر از حسرتم را میشویَد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا، ببین چقد خوشگله! رضا، ببین خنده شو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا عکس را اَزَم میگیرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: رضا ندیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندم میکند، میکشانَدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا طرف دیگرم را میگیرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینها مرا نمیفهمند!! منِ بی فرشته را!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اتاق میشویم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[واردِ اتاق می کُنَندَم!!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا روی تخت درازم میکندو سارا هم با گریه رویم را پتوی تابستانه ای میکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[بچه شده ام؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر بچه ها هم بی فرشته میشوند؟!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایم را میبندم... پلکهایم سنگین میشوند و دنیا سبک...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرشته جیغ میکشد. صدایم میکند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان... سامان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایم روی لب خندانش ثابت میماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[چشم هایم روی لب خندانِ مرحومه مغفوره ثابت میماند!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[تویی که انقدر قشنگ میخندی چرا خدا بُردت؟!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم برمیدارم سمت میز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم از روی نگاهِ عسلی اش روی قاب عکس روی میز لحظه ای کنار نمی رود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاب عکسش را در دستم میگیرم؛ دست دیگرم را رویش میکشم؛ آرام روی زمین می نشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بلندتر شده ی ضجه ها هم نمیتواند مرا از آن خلسه ی تلخ بیرون بیاورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب های لرزان و خشکیده ام روی صورتش فرود می آید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتویی که انقد قشنگ میخندی چرا خدا بردت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای کوبش ضربه های مادر می آید. دستش را به ران پایش میکوباند یا به صورتش؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: فرشته بچم دیگه مامان نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جیغ میزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: فرشته، آرام ترسیده، حرف نمیزنه! مادر باز هم جیغ میزند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخـــــــداااا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[خدا!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا باز هم بازویم را میگیرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش برمیگردم، اشک، روی لبخندِ پر از حسرتم را میشویَد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا، ببین چقد خوشگله! رضا، ببین خنده شو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا عکس را اَزَم میگیرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: رضا ندیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندم میکند، میکشانَدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا طرف دیگرم را میگیرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینها مرا نمیفهمند!! منِ بی فرشته را!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اتاق میشویم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[واردِ اتاق می کُنَندَم!!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا روی تخت درازم میکندو سارا هم با گریه رویم را پتوی تابستانه ای میکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[بچه شده ام؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر بچه ها هم بی فرشته میشوند؟!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایم را میبندم... پلکهایم سنگین میشوند و دنیا سبک...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرشته جیغ میکشد. صدایم میکند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان... سامان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیان تاریکی گم میشوم. صدای گریه فرشته به گوشم میخورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرد است... دندانهایم بهم میخورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irک...کجای...کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ دیگری میزند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت درخت کاج! سامان بیــــا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحشت تا مغز استخوانم میجنبد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irت...تار...تاریکه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهق میزند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا...میترسم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواهم دلداری اش دهم، با همان صدای لرزان، با همان وحشت گسیخته میان تار و پودم... اما صدایم میان جیغی که به آسمان میرسد میان حنجره ام قفل میشود، زندانی میشود، میماند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغش را با فریادی در بیداری پاسخ میدهم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نفس نفسم میان اتاق بازتاب میشود، در با صدای مهیبی باز میشود و پشت بندش صدای فریاد مردانه آشنایی:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرق را از رویپیشانی ام پاک میکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[سامان! فرشته صدایم میزد... اسمم را جیغ میزد... کمک طلب میکرد، میترسید! فرشته منمیترسید! ]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شتاب بلند میشوم؛ هنوز هم همان لباس سراسر مشکی را به تن دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت در میروم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب میخوای؟! برات میارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب میزنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: چیمیخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: فرشته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را میگیرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا بشین کجا میری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: میترسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: چی میگی سامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را از میان دستش بیرون میکشم، به سمت در خروجیخانه میدوم. دستگیره را میکشم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا پیرهنم را از پشت میگیرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[چرا ولمنمیکند؟!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانش را میان تاریکی خانه گم میکنم اما ثانیه ای بعد چراغ ها روشن میشوند و مادر و سارا دیار میشوند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا شب را پیشم مانده بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهای لرزانم، باز هم رضا را پس زند... فرشته داشت صدایم میزد. بغض میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر به سمتم می آید، چشمهایش سرخ سرخ سرخ است...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا به حرف می آید، با مهربانی صدایم میزند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان جان! بگو چیشده! خواب دیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[چرا مثل بچه ها باهام رفتار میکنند، من ۳۲ سالم است!!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: میترسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: کی میترسه؟! از چی میترسه؟! سارا خانوم براش آب میاری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرشته از تاریکی میترسه... داشت صدام میزد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرمیگردم؛ دستگیره را میکشم! رضای لعنتی باز هم پیراهنم را میگیرد. فریاد میزنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولم کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم میشکند، هق میزنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض طولانی مادر با شنیدن صدای هق هقِ من، سامانش، تک پسرش، میشکند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای فرشته در سرم اکو میشود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامــــان بیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشهایم را با اضطراب و تند میپوشم؛ با همان گریه ی مزمن زمزمه میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم میام! میام عزیزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش باز توی گوشم اکو میشود...هول دست میکشم روی بینی ام:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشمر سه امدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا شانه ام را میگیرد، ملتمس نگاهش میکنم... میان نگاه پر ابهتش بغض بیداد میکند... به حال من بغض کرده؟! به حال رفیقش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا با تنی لرزان از گریه آب را دستم میدهد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخور داداشی! بخور فدات شم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان را پس میزنم؛ دست رضا را هم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در بیرون میروم که مادر ضجه میزند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا برو بچم رفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هق هق ریز سارا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا رضا توروخدا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا، آشفته پشتم می آید، روی پله های حیاط مینشانَدَم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیطاقت میشوم. اشک، روی صورت خیس از اشک و عرقم میرقصد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا ولم کن! زنم داره اونجا میمیره از ترس! تو رو به علی بذار برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک رضا میچکد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداداشم... عزیزم... چرا نمیفهمی؟ زنت مُرده! صبح داشتی سرِ قبرش زار میزدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیشنوم!! نمیخواهم بشنوم!! نمیتوانم بشنوم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: میترسه... بذار برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنش بوی بیچارگی میگیرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجا بری آخه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای جیغ فرشته میان تک تک سلولهای مغزی و قلبی و جانی ام وول میخورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[ پشت درخت کاج! سامان بیــــا!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شتاب بلند میشوم، در حیاط را باز میکنم. رضا تند تند پشت سرم می آید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[او هم به اینکه عقلی میان سر این سامانِ بی فرشته باقی نمانده ایمان آورده!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا دکمه سوییچ را میزند، بسرعت سوار ماشین میشوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیان ظلمت شب بهشت زهرا به سراغ قبر فرشته میدوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[قبر فرشته!]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگر نه صدای جیغ فرشته را میشنوم نه صدای سامان گفتنش را!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی قبر را دست میکشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: دیدی اومدم؟! دیدی گفتم میام؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض میکنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو هم بیا دیگه! تو که انقد نامرد نبودی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا دست روی شانه ام میگذارد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدی هیچی نبود؟! دیدی خواب دیده بودی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: اومدم پیشت که نترسی! میدونستم ک از تنهایی توی تاریکی میترسی، اومدم پیشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب اول قبر! شب اول بی فرشته بودنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: میمونم پیشت امشب... نترسیا! کنارتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رویزمینِ کنار قبر دراز میکشم و سرم را روی قبر میگذارم! بلند و سنگیست، اما قبر فرشته است!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا کلافه میشود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشو سامان! پاشو دیوانه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایم را میبندم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا: پاشو مرد!! با این کارات میخوای یه عمر زندگی کنی؟! میخوای اون بچه رو هم وِیلون و سِیلون کنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک از کناره شقیقه ام روی زمین میچکد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه غلطی کنم من؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شتاب بلند میشوم! باز هم زده ام به سیم آخر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مشت روی قبر میکوبم. صدای ضجه ام میان سکوت مطلق قبرستان منعکس میشود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرشته من بدون تو چه غلطی کنم؟! من چجوری بدون تو اون بچه رو بزرگ کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* صدای رضا میان گذشته پر غرورم به گوش میخورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان تو زن و بچه داری! به درد این کار نمیخوری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من چشمهایم را در کاسه سر میچرخاندم از حرفهای تکراری رضا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو او با پوزخند میگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر میکردم تویی که انقد ادعای عشق نسبت به خانومت و آرام داری این پرونده رو نگیری! *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت رضا برگشتم، ضجه زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا تقصیر من بود؟! رضا رفتن فرشته تقصیر من بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا با اشک دلداری ام داد! دلداری به دلی که دیگر نمانده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: نه داداشم، نه! مرگ دست خداست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: نیما کشتش! نیمای آشغاااال! نیمای عوضــــی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنعره زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون حرومزاده ی عوضی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضجه زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون آشغال کشتش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای داد رضا میان نعره هایم گم میشد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسه سامان! بسه سامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار او هم از یادآوری آن قتلگاه خونین فرشته بیزار بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[راوی_سوم شخص]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا، روی صفحه موبایل را تند تند لمس میکرد تا به اسم kamran برسد. با شتاب روی اسمش را لمس کرد و با اضطراب منتظر پاسخش ماند... چند ثانیه بعد صدای خواب آلود وگیج کامران به گوشش رسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا با نفس نفس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران بیا این دیوونه شده! کامران بيا این رد داده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: چی میگی رضا نصف شبی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا وقتی صدای ضجه های سامان را شنید داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنپرس! نپرس بیا بهشت زهرا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران تازه جریان را فهمید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم اومدم، ده مین دیگه اونجام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا کلافه تلفن را قطع کرد و با غصه به سامان نگاه کرد. چه بر سر سرگرد سامان شاهوردی مغرور آمده بود؟! چه بر سر رفیقش آورده بودند؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکش شد. شانه های لرزان و بی پناه سامان، بدجور دلش را زیر و رو کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران زودتر از ده دقیقه رسید. دوان دوان و نفس نفس زنان کنارشان آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار دل رحم تر از رضا بود که با دیدن ضجه های بی وقفه سامان و صدایی که به تحلیل میرفت بی درنگ و با بغض رفیقش را در آغوش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سامانی که تازه آغوشی پیدا کرده بود برای به سوگ فرشته اش نشستن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_: کامران... کامران دیدی بچم بی مادر شد؟! کامران...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران شقیقه داغ رفیق داغدارش را با غصه بوسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشو داداش! پاشو !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان با دستهای لرزان عکس فرشته را جلوی صورت کامران گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه نگاش کن... نگاش کن فرشته من فقط 29 سالش بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران عکس را از دستهای سامان گرفت و روی زمین گذاشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا به حرف آمد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سامان تو اینجوری کنی اون خدا بیامرز برمیگرده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان ضجه زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگو خدا بیامرررز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران و رضا باز هم بغض کردند، و باز...چه بر سر رفیق مغرور و خوشبختش آورده بودند؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir((سامان))
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به قبر کوباندم...یک بار، دو بار، سه بار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد گرفت... صدای ضربه اش تا مغز استخوانم را هدف گرفت، درد گرفت اما دردش از درد جدید قلب و روح و جسمم بیشتر نبود! بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای فریاد کامران و رضا هم نتوانست درد را از جسمم بِکَنَد و دور بیندازد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبانم تلخ شد، دست و پایم بی حس شد دنیای بی فرشته دور سرم چرخید و .... آخ چه میشود اگر بمیرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خلأ میروم، چشمانِ به زور باز مانده ام سیاه میشود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[FONT=IranianSans]*پرش زمانی*[/FONT]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایش را بسته بود و با پا روی زمین ضرب گرفته بود . در هر صدم ثانیه کتانی های گران قیمتش یک سانت بالا می اومد و روی زمین کوبیده میشد . همان حرکت اعصاب خرد کن نفرت انگیز ..هوف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایم را به عادت همیشگی ام توی کاسه چرخاندم ! عادتی که از نظر نیما اعصاب خرد کن و نفرت انگیز بود و ما با هم اصلا تفاهم نداشتیم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ : الآن منوکشوندی اینجا بشینم کتونیاتو ببینم ؟ خب دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه به خودش می آید ... یا بهتر است بگویم تازه به ((من)) می آید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایش را باز میکند . چشمهای سگی اش را ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحنی که انتهایش را خنده عصبی ولی خوشحالش را میلرزاند میگوید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم دیوونه میشم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه لبم کج میشود :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودی خب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو گوشه لب اوهم کج میشود ، اما نه بخاطر حرف من :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنهصد هزار تن موااااد !میدونی یعنی چی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگنگ نگاهش میکنم . کاری جز سکوت انجام نمیدهم و منتظر ادامه [شِر و وِرهایش] میمانم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتهایش را درون هم میپیچاند و پشت گردنش می اندازد ، هیجانزده میگوید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای وای وای پسر !! نهصد هزار تن شیشه ، اوفَّــه !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی نگاهش میکنم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشه بگی چه مرگته نیما ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشم های برق زده از شوق نگاهم میکند :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاچاق نهصد هزار تُن شیشه از استانبول به ایران !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم چشمانم حول محور کاسه اش میچرخد ... لابد باز هم مست کرده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال من به حرفش ادامه میدهد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگترین قاچاق شیشه در ایران !! توسط باند معتمد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچراغهای کم سوی ذهنم کم کم روشن میشوند ... مواد ... شیشه ... نهصد هزار تن ... معتمد ... نیما ... پدرش ... حرفهای رضا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم را به متحیر شدن ((میزنم)) و همان خنده عصبی و خوشحال ، انتهای لحن مرا هم دامن میزند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی زدی رفیق ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حفظ همان دیوانگی اش میخندد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتفاقا این بار پاک پاکم داداش فرزاد !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخندم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرت و پرت نگی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو هم میخندد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه جون داداش !! اتفاقا ببین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دور و ور نگاه موشکافانه ای می اندازد و با همان چشمان ریز شده کنارم میشیند و بوی عطر گران قیمتِ نمیدانم چه اش تا مغز بینی ام بالا میرود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواهد دهن باز کند که لپم را باد میکنم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیر سرش میگه هیچی نزدم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیالِ هیس هیسِ قبلش غش غش میخندد و بینی اش را به تیشرت سبز فسفوری اش نزدیک میکند :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبو به این خوبی ... دلتم بخواد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو جوابی برای دادن ندارم که بدهم !! خنده از لباش میرود و خیلی خیلی خیلی مضحکانه جدی میشود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببین فرزاد .الآن وقتشه که من و تو خودمونو نشون بدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تمام زورش برای جدی بودن همان یک جمله است !! نگفتم خیلی خیلی خیلی مضحکانه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنش رنگ و بوی بیچارگی و کمی هم توقع میگیرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا من سی سالمه ! بابام به من مثل یه بچه هیجده ـ نوزده ساله نگاه میکنه ! من که اینجوری نمیتونم واس خودم کسی شم ! دیگه تا کِی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه ای بالا میندازم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب لابد عرضه شو نداری !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای قهقهه ای به سمت صدا برم میگرداند و نیما را از جا میپراند !! و من با دیدن کفتار پیر نفرت و پوزخند تمام وجودم را مثل همان خنده ی عصبیِ تهش خوشحال دامن میزند و من مثل همه این سالهای ((خودم نبودن)) ابراز احترام و علاقه می کنم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مثلا به احترامش بلند میشوم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را با همان قهقهه ی انگار پایان ناپذیر تکان میدهد ! دستش را آرام روی کمرم میزند و به نشستن کنارش دعوتم میکند !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دوستداشتنی بودن از جانب او خوشحالم ! نه بخاطر ثروتش ... نه بخاطر قدرتش ... نه بخاطر هیچ چیز دیگرش! فقط بخاطر هدفم و ... هدفمان !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مرد بیریخت پشتش اشاره میکند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو تا همیشگی و یه دونه شربتِ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از فهمیده بودنش راجع به خودم ، راجع به اینکه لازم نیست یک حرفم را صدبار برایش توضیح دهم خوشحالم ! از این که قرار نیست هر بار بپرسد اون .. یا این ...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم نگاهی کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشربت چی میخوری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ : ترجیحا پرتقال !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رو به مرد ادامه میدهد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یه شربت پرتقال بگو بیارن !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مرد بیریخت ، البته بیریخت مثل تمام زیر دستانش با گفتن وردِ چرتِ طوطیوارِ (( بله قربان)) گورش را گم میکند و حجم هوای اتاق میشود منهای حجم هیکل گنده اش !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعارف با تک خندی رو به من و نیما میگوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب بحث شیرینتونو ادامه بدید ! نکنه من اومدم، مزاحمتون شدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یکی نبود که حالی اش کند که اصلا از تو مزاحم تر در این دنیای هفت میلیارد نفری وجود ندارد ... و یکی نبود که به من حالی کند که نباید با عارف معتمد در افتاد ... همان کفتار پیر را میگویم ...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما با پوزخند گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه اتفاقا ذکر خیرت بود !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعارف تک خنده ی دیگری کرد و من به این فکر کردم که چقدر امروز خوش خنده شده . البته فکر کنم از تاثیرات همان نهصد هزار تن مواد بوده باشد !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ای روی شانه های پسر مزخرفش زد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرجان اونطور که فکر میکنی نیست !! حق با فرزاده ! تو هنوز به من ثابت نکردی یه این کاره ی واقعی هستی !! تو همه چی رو به شوخی و مسخره بازی میگیری . اگه فقط یه کم ... فقط یه کم جدیت داشته باشی و اونطور که من میگم باشی مسلما به اون که چه که میخوام و میخوای میرسی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما در چشمای عارف براق شد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب تو به من فرصت نمیدی !!!! فرصت بده خودمو نشون میدم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعارف هم نگاه حق به جانبی بهش کرد و با همان لبخند واقعا چرتش ، صورتش را از صورت نیما دور کرد . ابرویی بالا داد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوممم مسلما ازم نخواه که توی قاچاق بزرگترین محموله عمرم بهت فرصت بدم !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هوف عصبی نیما مصادف شد با رسیدن دو جام شراب و یک لیوان آب پرتقال !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدن دو جام به آن رنگ عجیب غریب اما جذاب و وسوسه انگیز قلقلکم داد تا برای یک بار هم که شده روی همه شان را کم کنم اما این از خواص من ، خواص ((سامان شاهوردی)) بود که در اوج فساد باشی و غرقش نشوی ...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بیخیال تموم درگیری های درونی ام کاملا بیخیال و خونسرد لیوان بلند آب پرتقالم را برداشتم و مزه مزه کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما هم با اعصاب داغان تمام جام را بی وقفه سر کشید و با گفتن ((میرم باشگاه)) بیرون رفت !!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعارف هم بیخیال بحثش با نیما شد و سوت بلندی کشید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاووو پسر مواظب خودت باش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نمیدانست که نیما با این چیزها مست نمیشود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون همیشه هوای خودشو داره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفم را نگرفت . یا شاید هم گرفت و خودش را به آن راه زد ! موشکافانه به لیوان در دست من و خوردنم خیره شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همان چشمهای ریز شده از دقت و کنجکاوی به صورتم نگاه کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خیلی برام جالبی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدانستم ! خودش بارها بهم گفته بود .. اصلا برای نزدیک شدن به هدف باید از علایق کفتار پیر میشدم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه داد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین که انقد خونسردی ... این که انقد درگیر کارای مسخره نیستی ... این که هیچ شباهتی به نیما نداری ... این که کاری رو که بهت میسپرن رو جدی و تو لاک خودت انجام میدی و از کسی چیزی نمیخوای ... همه و همه دست به دست هم دادن تا توی نظرم یه آدم خاص بشی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لذت به تمام حرفهایش گوش میدهم اما به رویم نمی آوردم ... چرا که لذت هر جمله رو با قورت دادنش با آب پرتقال تمام میکردم ! خودش گفته بود از خونسردی ام خوشش می آید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*پرش زمانی| حال*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زمزمه می آمد. کسی روی سینه ام بود، روی سینه خیسم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسی
00موصوع رمان خوببودولی نوع نوشتن نویسنده بدبودتاقسمت سوم خوندم پشیمون شدم ولی چون عادت ندارم نصفه ول کنم بازهم مجبوری خوندمش رمانای دیگه رونهایت دوروزه تموم میکردم اینکی رو بعدچندروزبابی میلی تموم کرد
۸ ماه پیشF.M
۲۴ ساله 50دم نویسندش گرم با اینک رمان غمگینی بودو ادم احساس افسردگی میکرد اما قلم عالی و قوی داشت و داستانش ب زیبایی بیان شده بود
۴ سال پیشپروانه
۲۱ ساله 00سلام میگم این رمان. ژانرش جنایی هس. واینکه توش قاتل داره. جالب هست یانه؟ چون شما ها خوندید ومن میخوام نظرتونو بدونم. تا الکی وقتم تلف نشه
۹ ماه پیش.
00دوست نداشتم باهم ازدواج کنن اخرش
۱۱ ماه پیشسید مسعود سیف زاده
۴۷ ساله 00بد نبود
۱ سال پیششبنم
۲۱ ساله 01من عاشقش شدم وحس عجیبی دارم به این رمان وقتی میخوندمش خودمم حالم واقعا بد بود قلم خیلییی عالی داشت نویسنده عزیز ممنون ازتون به خاطر همچین رمان محشری غمگین بود اما غمم جزئی از زندگیه دیگه
۲ سال پیشM
۰۰ ساله 20رمان درام چجور رمانیه؟
۳ سال پیشعسل
۲۴ ساله 00درام یعنی غمگین
۲ سال پیشش.ا
01قلم نویسنده خیلی عالی بود دوست داشتم پا به پای شخصیت های داستان گریه میکردم
۲ سال پیشسحر
۲۰ ساله 30ای بد نبود ما که خوشمان نیامد 🙃 دست نویسنده مرسی
۳ سال پیشEli
10رمان قشنگی بود ولی خب کسایی که روحیه ی حساسی دارن نخونن چون خیلی غمگین هست
۳ سال پیشM
۱۹ ساله 21خیلی رمان خوبی بود.. واقعا به دل آدم میشینه =)
۳ سال پیشزهرا
۹۹ ساله 05رمان درام رمان غمگین هست واصلا برا خوندن خوب نیست من که وقتی درام میخونم غمبارک میگیرم 😂
۳ سال پیش...
03طرز نوشتنش ملموس نبود خوشم نیومد
۳ سال پیشCghgfc
30ممنون عالییییی
۳ سال پیشRaha
۱۴ ساله 60رمان جالبی بود قلم بسیاری جذابی داشت که دوستش داشتم و برخلاف نظر کاربران روحیه من خراب نشد و برام خیلی جالب بود البته هرکسی روحیات خودش رو داره اما رمان عالی بود از خوندنش ضرر نمیکنید
۴ سال پیش
عسل
00بچه هه کم بود ننش هم خودشو چپوند:///