رمان کنت نعنایی به قلم مریم مولایی
شایدنگاه اولت که پرغروربودمرابه دام انداخت یاشایدنگاه عاشقانه ات مراازخودبیخودکرد. نمی دانم! فقط می دانم من اسیرچشمان سیاه توشده ام. تو چه؟مرادوست داری؟ یافقط بازیچه ایِ برای هوسهایت هستم. یاشایدهم این آدمیان هستن که نمی گذارن این من عاشق به تویی معشوق برسم. نمی دانم'ولی توبمان! من لطیفم، شکننده ام کمکم کن نگذار بازی هایِ این زمانه مراتامرزنابودی ببرندواحساساتم رابه آتش بکشند.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۴۲ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #انتقامی
خلاصه :
شایدنگاه اولت که پرغروربودمرابه دام انداخت
یاشایدنگاه عاشقانه ات مراازخودبیخودکرد.
نمی دانم!
فقط می دانم من اسیرچشمان سیاه توشده ام.
تو چه؟مرادوست داری؟
یافقط
بازیچه ایِ برای هوسهایت هستم.
یاشایدهم این آدمیان هستن که نمی گذارن این من عاشق به تویی معشوق برسم.
نمی دانم'ولی توبمان!
من لطیفم،
شکننده ام کمکم کن
نگذار بازی هایِ این زمانه مراتامرزنابودی ببرندواحساساتم رابه آتش بکشند.
مقدمه :
دود می کنی زندگیم را با هر دَم و بازدمت
ومن
بی خیال از همه چیز.
خیره به چشمانِ توام...
چنان غرق در سیاهه ی نگاهت شده ام...
که نفس کشیدن ! یادم رفته است...
و تو!
چنان محو بازی باد با موهایم شده ای که گاهی فراموش می کنی!خاکستر زندگیم را بتکانی!
می افتد بر سر احوالاتم و به آتش می کِشد مرا
لب ورچیدم و لوس گفتم:
_بابابذاربرم دیگه حوصلم سررفته.
پوفی کشید و کلافه لب زد:
_خیلی خُب توکه از رو نمیری صددفعه ام که بگم دیروقته، حرف حرفِ خودته.
خندیدم و بوسه ی محکم و آبداری روی گونه اش گذاشتم و بلندگفتم:
_عاشقتم که.
مردونه تک خنده ی کرد و زیرلب زمزمه کرد:
_پدرسوخته.
موهام رو پشت گوشم زدم و دویدم تواتاقم وگوشیم وهندزفریم روبرداشتم وازدرخونه بیرون رفتم.
دوچرخه یِ سفیدمشکیم رو که جلوی درواحدمون قفل کرده بودم، رو باز کردم و دکمه آسانسوروزدم تاازطبقه سوم بیادپایین.
وقتی صدایی زنی رو که طبقه یِ اول رو اعلام کرد رو شنیدم درآسانسور رو بازکردم وبادوچرخه ام رفتم داخل و ازتویِ آینه یِ بزرگ توی آسانسور نگاهی به خودم کردم.
صورتِ گرد وابروهایِ تازه برداشته شده یِ که تازه اجازه برداشتنش صادرشده بود وکوتاه بودنش زیبایی خاصی به چشم هایِ کشیده وخمار مشکیم داده بود، پوست صاف وسبزه وبینی کشیدِ وقلمی ودرآخرلبهایِ قلوه ی قرمزرنگم که به مامان مهوش برده بود.
آرایش کم رنگی روی صورتم نشوندِ
بودم، که زیبایی صورتم رودوچندان می کرد.
شال مشکی نخی خنکی سَرم بود
که از زیرش چندتار از موهایِ فرم روی صورتم افتاده بود، وصورتم رو قاب گرفته بود.
قدِبلندوهیکل بی نقصم که صدقه سررفتن مداوم باشگاههایِ مخالف ورزشی_علل خصوص فیتنس بود.
بااون مانتویِ کوتاه وشلوارخُنک تابستونی یاسی رنگی که بخاطر گرمی هوا پوشیده بودم هیکلم رو قشنگ نشون می داد.
باصدایِ زنی که طبقه ایِ پارکینگ رواعلام می کرد، به خودم امدم.
ولی بی تفاوت بخاطرِ اینکه ساعت نزدیکِ یک نصفه شب بود و همه جا سوت وکور بود و به احتمال زیاد کسی اونطرفا پیداش نمی شد،گوشیم رودرآوردم تاچندتاعکس ازتویِ آینه آسانسور از خودم بگیرم.
درحالِ عکس گرفتن باژست هایِ مختلف بودم که ازشانس خیلی خوبم درآسانسوربازشد.
پشتم به شخصی بود که در رو بازکرد.
ولی ازتویِ آینه ایِ آسانسور می تونستم خوب ببینمش پسری قدبلند که می شد گفت قدش حدود یک ونود بود و هیکلِ ورزیده ای داشت که سینه هایِ برجسته اش از زیرتیشرت طوسی رنگش بیرون زده بود و حسابی خودنمایی می کرد.
شلوارلی آبی تیره ایِ به پاداشت که پاهایِ بلندش رو قاب گرفته بود.
و موهای لخت و مشکی خوش حالتی که خیلی قشنگ شونه شده بود، وچندتار هم روی صورتش ریخته بود.
نگاهم به صورتش کشیده شد چشم هایِ درشتی که ازسیاهی برق می زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هایِ تمیز شده ولی بلندوزیبا، بینی کشیدِ واستخوانی ولبهایِ توپره صورتی کم رنگ که ته ریش کوتاهی زیرش خودنمایی می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای سرفه ی که کرد فهمیدم خیلی وقته به این پسرجذاب تویِ آینه خیرشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسرعت برگشتم و دیدم که با پوزخند خیرِ نگاهم می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالی نگاهش کردم که لب بازکرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوشت امد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخنگی هرچه تمام در گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ازچی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به همونی که سه ساعت بهش زل زدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک تایِ ابروم روبالا انداختم و پوزخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مثل اینکه زیادِ ازحد خودشیفته تشریف دارید جناب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستِ چپش رو توی جیبش برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب این حسیه که امثال شماها به من دادید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده ی کردم و موهام رو پشت گوشم زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مثل اینکه اشتباه متوجه شدین چون من فکرنمی کنم، که هیچ دختری ازکسی مثل شماخوشش بیاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکثی کردم ونگاهی تحقیرآمیزازسر تا پا بهش انداختم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چون چیزِ خاصی ندارید که جلب توجه کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازطرزنگاه کردنم جاخورد ولی سعی کرد خونسردیش روحفظ کنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ازنگاه خیرتون کاملا معلوم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست پیش رو گرفتم تاپس نیفتم خیلی ریلکس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من خیره نگاهتون می کردم؟یاشمای که تویِ همون نگاهِ اول محو من شده بودید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاش ازتعجب گردشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمم خندم گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم چرت وپرت می گفتم، ولی همچنان ادامه می دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت ازاین بحث خوشم می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندروزی بود حال کسی رو نگرفته بودم اگه رویِ این پسره یِ پرو و خودشیفته رو کم می کردم، خیلی خوب می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_البته بهتون حق می دم من چهره ای زیباوخاصی دارم هرکسی که دفعه ای اول من رو می بینه چند دقیقه ایِ مات ومهبوت می مونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده تاپشتِ لب هام اومد ولی اجازه ایِ نمایان شدنش رو ندادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاون حالت بهت زده دراومد وخودش رو جمع وجورکرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحنِ توهین آمیزی به حرف اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه اعتمادبنفس داری تودختر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکثی کرد ومثلِ خودم نگاهی ازسرتا پا بهم انداخت و ادامه داد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من دخترهایِ رومی شناسم که ازخوشگلیِ زیادنمی شه توصورتشون نگاه کرد؛ اونوقت تو به خودت که قیافه یِ معمولی داری می گی خوشگل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت مقابله به مثل می کردپسره یِ بیشعور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که ازحرص داشتم سکته می کردم دستم رو تکون دادم وسعی کردم تمام انرژی منفی که بهم وارد شدِ بود رو دور کنم واعتمادبنفسم رو ازدست ندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هنوزبه درجه ای ازذهن نرسیدین که ازتون نظر بخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه دارین درمورد چهره یِ شرقی من که ازهمه لحاظ تکه و کامله نظربدید، حالا هم برو کنار حوصله کل کل باتویکی روندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که ازشدت حرص لباش رو می جوید، کنار رفت تا من دوچرخه ام رو ازآسانسور بیرون بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرهمون حالت که داشتم دوچرخه ام ومی آوردم عقب ازقصد یک ذره کَجش کردم و محکم بردم عقب که به طرزه فجیعی خورد به جایی حساسش و کبود شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خواست چیزی بگه که سوار دوچرخه ام شدم و سریع از درِ پارکینگ که باریموت باز می شد و از شانس خوبه من باز مونده بود باسرعت خارج شدم؛ تا نزنه نابودم کنه که خوشبختانه موفق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهندزفریم رو درآوردم وزدم به گوشیم ورفتم تویِ لیست آهنگ ها و بالاخره بعد از کلی چرخیدن آهنگ بدون تو اشوان رو پلی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادوچرخه تویِ محوطه بزرگ مجتمع دور می زدم یکی من رو می دید، فکر می کرد دیونه ام ساعت یک نصفه شب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا تاریک بود و محوطه فقط بانورهای که از چراغایِ وصل شده به دیوارساطع می شد یکمی روشن شده بود ومی شد اطراف رو دید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک پنج سال بود که اینجا زندگی می کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبلش تویِ یک خونه ویلایِ بزرگ که از پدربزرگ مادریم به مادرم ارث رسیده بود و بخاطر عشقی که مادرم نسبت به پدرش داشت، وبعد از مرگِ اون بی قراری می کرد پدرم راضی شد یه چندسالی رو هم اونجا بگذرونیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا مامانم کمی آروم بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به زندگی عادی برگرده چون بخاطره وابستگی زیادی که به پدرش داشت چندماهی عزادار بود وسیاه رو هم از تنش دور نکرد؛ مامانم وقتی که سه ساله بودِ مادرش رو به علت بیماری سرطان ازدست می ده و به همین خاطر پدربزرگم تنهایی مادرم رو بزرگ می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان هم مثل من تک فرزند بود و وابستگی زیادی به هم داشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک سه سالی رو اونجا بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااینکه پدرم دیگه به ستوه اومده بود و دوست نداشت داماد سرخونه معرفی بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره اون محمدمهرآرا بود و صاحب شرکت بزرگ مهندسی ققنوس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طرف دیگه فشار پدرجون، پدربابام که چرا باید بااین همه مال و اموال بره زیره بلیط پدرزن جماعت حتی اگر فوت هم کرده باشه فرقی نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااینکه مامانم راضی شد وبه اینجا اومدیم یه آپارتمان صد و سی متریِ شیک که وقتی واردش می شدی اول از همه آبنمایِ بزرگی به چشم می خورد، که وسطه درخت هایِ بیدمجنون و گل هایِ رزقرمز حسابی خودنمای و دلبری می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ تموم شده بود و حتی چندترک پشت سر هم گذشته بود ولی من این قدر توی فکر بودم که اصلا نه متوجه متن آهنگ شدم نه متوجه گذره زمان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض قطع کردن آهنگ صدایِ بابا رو شنیدم که داشت باملایمت صدام می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و به پشتِ سرم نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا ایستاده بود و داشت نگاهم می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب گرد کردم و به سمت بابا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین تراس تک واحدی ها مالِ ما بود، که طبقه اول قرارداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو کمی بالا نگه داشتم تا بتونم بابارو ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی خم شد به سمت پایین و آروم لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هندزفری تو گوشت بود یه ساعت دارم صدات می کنم نمی شنوی بلندم که نمی تونستم صدات کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسه دیگه بیابالا خستم نمی تونم بزارم توام نصفه شبی تنها پایین باشی زود بیابالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__باشه اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور زدم وبرگشتم داخل پارکینگ هنوز در باز بود و کسی نبسته بودش، دکمه قرمز رنگه بالایی در رو آروم فشار دادم. درباصدایی تقریبا بلند شروع به بسته شدن کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببین الان چقدر فوشم بدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند اومده تا بالایِ لبم روقورت دادم و به سمت آسانسورحرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه آسانسور رو زدم تااز طبقه ششم به پایین بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد آسانسورشدم هنوز بویِ عطر اون پسره رو می شد حس کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک عطر تلخ خیلی خوش بو بی اختیار نفس عمیقی کشیدم وزیرلب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کثافت خیلی جذاب بود، لامصب چه چشم های داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایی حق داشت اینقدر خودشیفته باشه، ولی معلوم بود از اون بچه پرروهاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی چه حالی ازش گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط خداکنه بتونه بچه دار بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازتصورشم خنده ام می گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی قیافش خیلی خنده دارشده بود اگه یکمی دیگه می موندم قول نمی دادم گردنم رونشکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباایستادن آسانسور پیاده شدم. ودوچرخه ام رو قفل کردم به جایِ همیشگیش رو درباز کردم و داخل رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یک راست رفتم سمت اتاقم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسم رو عوض کردم صورتم رو با آرایش پاک کن تمیزکردم وبعدش عین جنازه روی تخت افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه یادم اومد امروز چقدر فعالیت کردم و خسته شدم، چشم هام رو بستم و به دودقیقه نکشیده بیهوش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای جیغ وداد وتیروتفنگ ازخواب پریدم ونشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمَنگ به همه جا نگاه کردم هنوز اون صدای وحشت ناک بلند توی سرم می پیچید، انگار بغلِ گوشم جنگ شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهراسون باچشم های که ازشدت ترس ودلهره گردشده بود به دنباله مرکز صدا گشتم که چشمم به میز عسلی بغل تختم افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه دیدم گوشیم درحاله خودکشی و اون صدایِ ناهنجار وگوشخراشم ازاون درحالِ پخشِ عصبی گوشی رو برداشتم که دیدم بله، خوده خودشه عکس چانیول بازیگرِ مورده علاقه کره ایشم روی صفحه گوشیم درحاله خودنمایی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادیدنِ دوباره اسمش خنده ام گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«گوریل»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت ساختگی دکمه پاسخ و لمس کردم و غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چته روانی اولِ صبحی؟ این چه آهنگِ مزخرفی بود سکته کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جور که ازشدت خنده درحاله غش کردن بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطوری ماهک جونم؟ آهنگ رو حال کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازگفتن جمله دومش غش غش خندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرصی لب زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رو آب بخندی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم از شدت خنده اش کم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی بالحنی که خنده توش موج می زد زمزمه کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب چخبرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلامتی؛ چیکار داشتی حالا اولِ صبحی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچی می خواستم زنگ گوشیت رو امتحان کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیتی که ولوم صدام روبیشترمی کرد غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توکی وقت کردی آهنگ گوشی منو عوض کنی؟ ملیکافقط دعا کن دستم بهت نرسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خواست حرف بزنه گوشی و روش قطع کردم و پرتش کردم روی تخت با یک حرکت بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو غرغرکنان به سمتِ دستشویی حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحال خشک کردن دست و صورتم بودم و به سمت آشپزخونه می رفتم که دیدم مامان پشتِ میزغذاخوری چهارنفری چوبی قهوای تیره که صندلی هاش تو رفتگیه کمی داشت که باعث راحتی بیشترمی شد، نشسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو درحالی که لقمه ی تودهنش رو می جوید عمیقا توی فکربود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرشیطانی به سرم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته بدونِ هیچ سروصدای بالایِ سرش رفتم و بلندگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صبح بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازترس دو متر به هوا پرید و جیغ کوتاهی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو وقتی من رو دید که دارم قاه قاه می خندم با صدایِ بلندی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صددفعه گفتم از این کارهایِ بچگونت دست بردار؛ تودیگه بیست و چهار سالته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که ازشدت خنده ام کم شده بود صندلی روبه رویِ مامان روبیرون کشیدم ونشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک تیکه نون سنگک بر می دارم و کمی کره و عسل روی نون می مالم و یک گازه بزرگ ازش زدم بادهنه پر می گم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی تو فکر بودی حالا به چی فکر می کردی؟صددفعه گفتم اینقدر فکر نکن موهات می ریزه، اون وقت بابا هم می ره یک زنه دیگه می گیره گوش نمی دی که!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازگفتن حرفم نیشم رو باز کردم که با چشم غره ی غلیط مامان روبه رو شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرفه ای کردم و جدی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا به چی فکر می کردی مامی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف نشست گرفته بهم زل زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داشتم فکر می کردم ناهار چی درست کنم؛ بخدا قاطی کردم دیگه بنظرت چی بزارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_او حالا کو تا ناهار، من که ناهار نمی خورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه ی ابروش رو خاروند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir__بابات امروز ناهار میاد خونه قرمه سبزی خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که لقمه آخر رو می جویدم لیوان شیر رو هم سرکشیدم و لب زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه عجب بابا ازاون شرکتش دل کند همون قرمه سبزی رو درست کن بابا هم دوست داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان خالی رو روی میز گذاشتم و بلندشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تخت دراز کشیدم و بی حوصله نگاهم رو دور تا دور اتاقم چرخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کتاب خونه ی بزرگم چشم دوختم و لبخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق کتاب خوندن بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه جور کتابی علل خصوص شعر و رمان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقفسه های کتابخونم پر بود از رمان های جوجو مویز، دفنه دوموریه، محمود دولت آبادی و مرتضی مودب پور....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تموم عشقم شعرهای سهراب سپهری بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشدم و رمانی از توی قفسه کتاب خونه برداشتم و مشغول خوندن شدم باید فکری به حال خودم می کردم خسته شدم از بس بیکار تو خونه نشستم، باید یک کار پیدا کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوس ندارم برم تو شرکت بابا یا برم پیش آقاجون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوس دارم مستقل باشم و خودم یه کارخوب پیدا کنم که نیاز به هیچکس نداشته باشم حتی بابام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحو خوندن رمان بودم که صدای بابارو شنیدم مگه ساعت چندبودکه بابا خونه اومده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک نگاهی به ساعت گوشیم انداختم ساعت دو و نیم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام ازتعجب بالا پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین قدر محو داستان شده بودم که حتی گذر زمان و حس نکرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی تختم بلندشدم و به سمت پذیرایی رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابارو دیدم که روی مبلِ راحتی تک نفره کرم قهوی نشسته بود و داشت با مامان که توی آشپزخونه بود صحبت می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون آشپزخونه اُپن بود، به راحتی می تونست مامان رو ببینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم به سمتش رفتم و پریدم بغلش و ماچش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام باباجونم، خسته نباشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشونیم رو بوس کرد ولبخندی به چهره ام پاشید و لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام دخترِ بابا چطوری قشنگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه می شه بابایِ خوشتیپم رو ببینم و بد باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپم روکشیدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه زبونی داری تو پدرسوخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایِ مامان من وبابا به طرفش برگشتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحرصی که در کلامش مشهود بود لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من هی می گم ماهک هوی منِ شما می گی نه نگاه کن؛ عین دوتا کفتر عاشق باهم حرف می زنن منم که آدم حساب نمی کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا در حین حرف زدن مامان، من روازخودش دور کرد و از روی مبل بلند شد و در حالی که به سمت مامان می رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشم هاش خیره شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما که مخلص شما هم هستیم خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم در حالی که لبخند می زد به بابا نگاه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که اوضاع رو خطری دیدم یه سرفه ای مصلحتی کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان ناهار کی حاضرمی شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای من مامان انگار از خواب بیدار بشه به خودش اومد و درحالی که لبش رو از خجالت گاز می گرفت زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الان میز و می چینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا لبخندی به شرم مامان زد و زیر لب یک چیزی گفت که متوجه نشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال وارد آشپزخونه شدم وبه مامان کمک کردم تا میز رو بچینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد خوردن ناهار و جمع و جور کردن آشپزخونه من و مامان به سمت بابا که درحال فوتبال نگاه کردن بود، رفتیم و کنارهم نشستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچینی به ابروهام دادم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ای بابا دوباره فوتبال؟ بزن یه فیلمی چیزی ببینیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفت و کانال رو عوض کرد و زد یک شبکه ای که داشت فیلم سینمایی پلیسی نشون می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط هایِ فیلم رفتم و یک سینی چای و میوه آوردم و مشغول شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت شیش عصر بود که مامان واسه عصرونه و شام رفت خونه دوستش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا هم مثل اینکه درموردِ یکی از پروژهاش به مشکل برخورده بود که مجبورشد برگرده شرکت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که حسابی دلم برای ملیکا و متینه تنگ شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم رو برداشتم و به متینه زنگ زدم به نسبت از ملیکاخانم تر بود؛ الان اگه به ملیکازنگ می زدم می خواست سه ساعت مخم رو بخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یک بوق نرسیده برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام اجی جونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی روی صورتم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام فداتشم. چه خبرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلامتی، اتفاقا می خواستم الان بهت زنگ بزنم بگم بریم بیرون حوصلم سررفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشنهادش رو روی هوا قاپیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس زود حاضر شو به ملیکاهم زنگ بزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب خودت زنگ بزن بهش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه اصلا اون الان می خواد سه ساعت یه بند حرف بزنه اعصاب ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه، پس زود بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکش و قوسی به کمرم دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیم ساعت دیگه اونجام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدونِ خداحافظی قطع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و نشستم پشت میزآرایشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو شروع کردم به آرایش کردن، پنکیک برنزه کننده ام رو زدم و بعد یک خط چشم نازک کشیدم تا چشم هام رو کشیده تر نشون بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرژگونه نارنجیم رو زدم و درآخر هم یه رژلب قهوه ای کم رنگ و مات خوش رنگ هم زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک مانتوی بنفش کوتاه جلو باز که زیرش یه بلوزمشکی می خورد پوشیدم؛ موهام رو بااتومو صاف کردم و از دوطرف بافتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک روسریِ سفید که حاشیش آبی کاربنی بود و زمینش هم طرح های گلبهی بود، سرم کردم و ازدوطرف موهای بافته شدم رو بیرون انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوارجین تنگ مشکیم رو هم پام کردم و کیف دستی مشکیه مجلسیم رو دستم گرفتم و گوشم رو کیف پولم رو داخلش گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با برداشتن سویچ دویست شیش سفیدم بیرون زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آسانسور نگاه کردم روی طبقه ششم بود و داشت پایین می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله صبر کردن نداشتم، تصمیم گرفتم از پله ها برم چون طبقه اول بودیم زیاد پله نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتارسیدم به پارکینگ در آسانسور باز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاخدا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دیگه از کجا پیداش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااخم بهم زل زده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم با یادآوری کاری که دیشب باهاش کرده بودم، خنده ام گرفته بود و نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم باهمه تلاشی که برای مهار کردن خنده ام داشتم نتیجه اش یک لبخند گنده بود که تحویلش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار با دیدن لبخندم عصبانی شد که چند قدم جلو اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همه ی نترس بودنم با دیدن عصبانیتش یکمی ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم و باهمون لبخندم بهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یک قدمی ام که رسید با صدایِ تقریبا بلندی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به چی می خندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهمه ترسی که داشتم بااعتماد بنفس تو چشم هاش نگاه کردم و لبخندم به پوزخند تبدیل شد و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرفم انگار جری تر شد که غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی غلط کردی دختره ی بی صاحب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرفش انگار آتیشم زد می خواستم یک دونه بزنم تو دهنش، ولی گفتم من که شانس ندارم بعدش می زنه لهم میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی باید جوابش رو می دادم من نباید جلوی پسر جماعت کم بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت و صدای بلندی که خودم از بلندیش ترسیدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بی صاحب توی و هفت جد و آبادت پسره ی عوضی حالام گورت و گم کن اون ور می خوام رد شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباچشم های گرد شده نگاهم می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه موندن رو جایز ندونستم تنه ی محکمی بهش زدم و رفتم سمت ماشینم و سوارشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگینی نگاهش رو حس می کردم ولی برنگشتم ببینمش و باسرعت از درخارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسرعت می روندم اعصابم حسابی بهم ریخته بود، ضبط رو روشن کردم و آهنگ مورد علاقم رو پلی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سعی کردم دیگه به اون پسره ی احمق فک نکنم و تمام حواسم رو به متن آهنگ بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(دلم واست تنگ میشه، هرروزی که ردمیشه، واسه من یه زندونه این خونه بی تو، چشات منو می گیره،میخندی جونم میره،دیونه میشم واست،میشم هی بی تابت )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*(منو ترکم نکن اصلا بی تو من از همه خستم، همه دنیام تو نگاته،نگیرازمن چشاتو.تودیونه منم عاشق،دوپرنده روی ابرا میرسیم ما ته دنیا ،نگیرازمن چشاتو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنوترکم نکن اصلا بی تو من ازهمه خستم همه دنیام تو نگاته ،نگیرازمن چشاتو)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(لالالای لالای لالالالای لالای لالای لالالای )نگیراز من چشاتو.(آهنگ منوترکم نکن،شهاب مظفری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازخونه ما تا خونه ی متینه اینا پنج دقیقه راه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعده تموم شدن آهنگ رسیدم تک زدم پایین بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم مثل همیشه خانوم و باوقار ولی به وقتش شیطون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتومشکی کوتاه و ساده ولی شیک تنش بود که هیکله بی نقصش رو به نمایش گذاشته بود؛ شال آبی کمرنگ که گلهای برجسته همرنگش زیبایش رو دوچندان می کرد، شلوار مشکی که ازبغل روش نگین داشت تا بالا و کفشای لژمشکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتینه چهره جذابی داشت چشمهای قهوه ای روشن ابروهای بلند وقهوه ای، موهای قهوه ای تیره، بینی کشید و کمی بزرگ که به صورت استخوانی کشیدش می لومد و درآخر لبهای توپر و براومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدربازکرد ونشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام مرسی، کجاقراره بریم مهمون ملیکا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوش خیالی ها ملیکااصلا آب از دستش می چکه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من نمیدونم من امشب فقط به شوق اینکه قراره مهمون ملیکاباشیم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالابزار ببینیم می تونیم بندازیم گردنش یانه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی چراغ قرمز بودیم که متوجه ماشینی که سمت راستمون بودشدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک پورشه قرمز رنگ که دوتا پسر داغون سوارش بودن و بالبخندای چندشون نگاهمون می کردن، اصلا قیافشون به ماشینشون نمی خورد به این ها میخورد سوار پیکان جوانان گوجه ای شن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتینه شیشه رو بالا داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه پسری که راننده بود برگشت سمت ما و باچشم های سبزه هیزش به متینه خیره شد و چشمکی حوالش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_توروخداببین یکیشونم شکل آدمیزاد نیستن، حیف اون ماشین راسته که می گن سیب سرخ ودست چلاغ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد اون پسره ی چندش افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی عجیب برعکس قیافه جیگرش اخلاقش داغون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به چی فکرمی کنی که قیافت واینجوری کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازفکر بیرون اومدم جوری به سمتش چرخیدم که صدای ترق وتوروق گردنمو شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباچشم های گردشده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قیافم و چجوری کردم مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چنان اخم هات و کردی تو هم و دندون هات و روهم فشار می دادی که گفتم الانه که سکته کنی، حالا به چی فکر می کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکل قضیه رو واسش تعریف کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازتموم شدن حرفم باصدای بلند خندید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کوفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده اش رو خورد وساکت شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا دم دم در خونه ملیکا رسیدیم که دیدم پایین منتظره ایستاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروسری مشکی پهن نخی سرش کرده بود و یک مانتویی قرمز باطرح های مشکی هم تنش کرده بود و درآخر یه شلوار جین مشکی جذب وکتونی های مشکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرید توی ماشین وغرزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چقدردیراومدید، سه ساعته علاف پایین ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم عقب ونگاهی بهش انداختم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بلد نیستی سلام کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هاش روتوهم کشید وبه حالت قهر سلام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و ماشین و روشن کردم و راه افتادم که متینه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حالاکجابریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملیکا گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بریم یه رستورانی چیزی خیلی گشنمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و متینه نگاهی به انداختیم و لبخندخبیثی زدیم نمی دونه چه خوابی براش دیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی یک رستوران شیک وگرون قیمت پارک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجایکی ازبهترین رستورانایی تهران بود بابابعضی وقت ها قرارهذی کاریش رو اینجامی ذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد رستوران که شدیم همه جاها پر بود و فقط قسمت آخره رستوران یک میزه چهارنفره و یک میز شیش نفره خالی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت میزه چهارنفره حرکت کردیم ونشستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو رو برداشتم و دست روی گرون ترینش گذاشتم حتی نمیدونستم چی هست اسمش رونشیده بودم تاحالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتینه هم همونی که من انتخاب کرده بودم و انتخاب کرد و ملیکای از همه جا بی خبرهم برگ سفارش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفارشامون روآوردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورش برام سخت بود؛ آخه این ها چی بودن، یک بشقاب بزرگ سفید چندتا دونه هویج و کلم و کاهو توش بود و دورش هم یکم سس سفید بود این بیشترشبیه سالاد بود تا غذا، تازه اونم به این گرونی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجوری بهت زده به بشقاب خودمون و ملیکا نگاه می کردیم که داشت با اشتها غذاش رو می خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتینه آب دهنش رو قورت داد و برگشت سمتم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این دیگه چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام رو درهم کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی دونم والا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه حوصله ی سفارش دوباره نداشتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابی میلی تمام با هویجای تو بشقاب مشغول بودم و باحرصی مشهود محکم می جویدمشون ک صدای خرچ خرچ شون زیر دندونام و حتی متینه که روبه روم نشسته بود، هم می تونست حس کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتینه هم ناراضی کاهوی توی دهنش گذاشته بود و باابروهای چین خورده به دیگران نگاه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملیکا با لبخندی خبیث آخرین قاشق غذاش رو هم خورد و با دستمالی دور دهنشو پاک کرد درحالی که از پشت صندیش بلندمی شد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من می رم دست هام بشورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و به رفتنش خیره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه متینه با پاش محکم به ساق پام زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازدرد اخم هام رفت توهم وخم شدم و کمی پام رو بالا آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دسته راستم کمی ساق پام و مالیدم و با خشم برگشتم سمت متینه و غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چته روانی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی میز خم شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این چه دردی بود سفارش دادی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم جوابش رو بدم که گوشیم شروع به زنگ زدن کرد، نگاهی به گوشیم انداختم که دیدم ملیکاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین مگه نرفته بوددستشویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب جواب دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اومدم بیرون پیشه ماشینتم، زودترحساب کنید بیایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرصی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_براچی رفتی بیرون؟ بیاتو ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندخندیدوگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکرکردید نفهمیدم می خواستی پوله غذاروبندازی گردنه من، خب دیگه حالاهم حرص نخور برید حساب کنید بیایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت قطع کردم و به متینه که کنجکاو نگاهم می کرد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشوبریم این از ما زرنگ تره سرمون کلاه گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش بالاپریدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی و می گی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ملیکادیگه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گارسون اشاره کردم که حسابمون روبیاره؛ چشمم که به رقم خورد چشم هام از کاسه دراومد به ناچار حساب کردم و به سمت درحرکت کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملیکارو دیدیم که به ماشین تیکه داده بود به سمتش یورش بردم که با خنده اون طرف ماشین رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحرص سوار ماشین شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اشاره کردم اون ها هم سوارشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسرعت می روندم که صدای ملیکا دراومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه خبره، آروم تر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به کیلومترشمار ماشین انداختم و باتعجب از سرعتم کاستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم ونیم نگاهی به ملیکا که سرشو از وسط دو صندلی جلو رد کرده بود و داشت نگاهم می کرد، کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو یکی حرف نزن که خیلی از دستت شکارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملیکا کمی خودش رو جمع و جور کرد گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه بابا ببخشید به جبرانش براتون بستنی و آب میوه می خرم، هوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی نرم تر شدم و نگاهی به متینه انداختم تا نظره اونم بدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه برو یجا یه شیرپسته بخوریم من هنوز گشنمه سیر نشدم با دوتا هویج و کلم که.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و به سمت بستنی فروشی خوشگلی که اکثرا باهم می رفتیم حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل کافه دکوراسیون جالبی داشت همه چیزازجنس چوب بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفضای آرامش بخشی داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااینکه ساعت نزدیک یازده شب بود ولی هنوز نصفه بیشتره کافه پربودازجوون های که ازخونه بیرون زده بودن، که چندساعتی بی قید و بند از همه چیز بادوست هاشون خوش بگذرونن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه میزه گرد چوبی قهوه ای تیره سه نفره انتخاب کردیم و نشستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی گشنه ام بود بخاطره همین یک کیک شکلاتی با شکلات داغ انتخاب کردم و متینه هم یک شیرپسته انتخاب کرد ولی ملیکا بخاطر اینکه یک پرس کامل برگ خورده بود؛ میلی به چیزه دیگه ای نداشت بلند شد ورفت تا سفارشاروبده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازچنددقیقه ملیکابرگشت و نشست مشغول صحبت کردم بودیم که ملیکا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماهک پاشو بگیر آماده ست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به من چه، چرا به متینه نمی گی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجفتشون به من نگاه کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا چتونه باشه رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینی رو برداشتم و تشکر کردم و برگشتم برم سمت بچه ها که چشم میخ پسری شد که از در اومد تو و داشت به سمت انتهای کافه می رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر شیطانی به سرم زد سینی رو گذاشتم روی یکی از میزهای خالی اونجا و شیرپسته ای متینه رو برداشتم و به سمتش حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز من جلوتر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعتم افزودم تا باهاش برابربشم وقتی بهش رسیدم پام رو بند صندلی کناری کردم و خودم و هل دادم سمتش و لیوان ور کج کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر صدم ثانیه تموم هیکلش با شیرپسته یکی شد و لیوان به پایین سقوط کرد و باصدای بدی شکست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یکباره سکوت عجیبی محیط رو فرا گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار همه داشتن ما رو نگاه می کردن و من فقط محو چشم های عصبی بودم که شیر از مژه هاش می چکید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچتر تزئینی که برای روی شیر پسته بود، به شونه ای لباسش گیر کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام تیشرت سرمه ای رنگش و شلوار کتون مشکی خوش دوختش پر از شیر و تیکه های موز شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی پارکینگ به لباسهایش دقت نکرده بودم ولی حالا زیر حجمی از شیر هم خوشتیپ بنظر می رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تازه به خودش اومده باشه باصدای که از شدت خشم می لرزید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه غلطی کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااعتماد بنفس کامل یک تای ابروم رو دادم بالا و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من کاری نکردم تو خوردی به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای که سعی می کرد زیاد بلند نباشه ولی هنوز هم ولوم صداش وطرز نگاه کردنش به طرز عجاز انگیزی وهم را در آدم به غلیان در می آورد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دختره ی عوضی کله هیکلم و به گند کشیدی طلب کارم هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اولا عوضی خودتی و هفت جد وآبادت، دوما کل هیکل تو خودش به گند کشیده شده بود نیازی به من نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت قدمی به سمتم برداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشش و آورد سمت لبم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی فرمودین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir