رمان خون بهای عشق به قلم زهرا شعر باف
من دخترکی هستم از جنس حوا همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت. همانی که مکار ریاکار میخوانی اش. من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار. تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد. این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود. دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام. دختر قسم خورد برای نابودی من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۲۶ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
من دخترکی هستم از جنس حوا
همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت.
همانی که مکار ریاکار میخوانی اش.
من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار.
تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد.
این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود.
دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام.
دختر قسم خورد برای نابودی
من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام
مقدمه
من دخترکی هستم از جنس حوا
همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت.
همانی که مکار ریاکار میخوانی اش.
من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار.
تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد.
این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود.
دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام.
دختر قسم خورد برای نابودی
من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام.
ماشینم رو گوشه ای از خیابون پارک کردم و ازش پیاده شدم.همون طور که به صندلی تکیه داده بودم عینک آفتابی ام رو از روی چشمم برداشتم و از ماشین پیاده شدم.
آروم به طرف ویلا حرکت کردم.وقتی به در رسیدم آیفون رو فشار دادم که چند دقیقه نگذشته بود که بدون کوچکترین پرسشی در ویلا باز شد.
به داخل قدم برداشتم.تک تک نگهبان ها یکی پس از دیگری بهم سلام می دادن که من با همون اخم آشنا و همیشگی به تکون دادن سرم اکتفا کردم.
شهاب روی تراس ایستاده بود و نظاره گر من بود.
شهاب سرنگهبان و دست راست عموجان بود.از بقیه نگهبان ها جَوان تر اما صد البته زبل تر وفادارتر بود.به همون دلیل عموجان اعتماد زیادی به این پسر داشت.
وقتی به شهاب رسیدم بهم سلام کرد که آروم جوابش رو دادم.
-عموجان داخل شهاب؟
شهاب سرش رو تکون داد و گفت:آره منتظرته.
بدون هیچ حرف اضافه ای داخل شدم.
عمو با همون ابهت همیشگی و نفس گیرش پشت میز کارش نشسته بود و درحالی که نگاهم به پیپ طلایی رنگش در حال ر*ق*ص در بین انگشتانش بود بهش سلام کردم.
-سلام
عموجان سرش رو بلند کرد با دیدن من لبخند کم رنگی زد و گفت:سلام عزیزم خوش اومدی بیا بشین.
دستی به صورتم کشیدم و گفتم:با من کاری داشتید که گفتید آب دستمه زمین بذارم بیام اینجا؟
عموجان عینکش رو در آورد و گفت:عجله نکن وقت واسه حرف زدن زیاده فعلا بگو ببینم چی می خوری؟
نگاهی به پارکت کف اتاق انداختم گفتم:همون همیشگی.
عموجان خنده ای کرد و گفت:آی آی بازم یه قهوه تلخ با طعم گس.
سفارش ها رو به خدمتکار گزارش داد منم بدون هیچ حرفی رو صندلی کنار میز غرق در دود عموجان نشستم.
وقتی که خدمتکار قهوام رو آورد همون جور داغ برش داشتم و مشغول خوردن شدم.
-من وقت زیادی ندارم لطفا حرفتون رو بزنید.
عموجان نیم نگاهی به طرفم انداخت و گفت:دلیل اینکه خواستم بیای اینجا چون وقتش رسیده.
چشمام رو از روی شک تنگ کردم و کمی به جلو مایل شدم و گفتم:وقتش وقت چی؟
عموجان لبخندی زد که دندون طلاش دیده شد و گفت:وقت رسیدن به هدفت.
با شنیدن این حرف چشمام برق زد.
پس زمان رسیدن من به هدفم داره نزدیک میشه.
عموجان از توی کشوی میزش یه پاکت نامه با یه پرونده و چندتا عکس در آورد.
عموجان-اینم اطلاعت مورد نظر.
با قهوه ام بلند شدم و نزدیک میز رفتم.چندتا عکس رو که کنار زدم به تصویر مورد نظرم رسیدم برش داشتم و پشت پنجره ایستادم .
همونجورکه قهوه ام رو میخوردم به عکسم نگاه میکردم.
بالاخره وقتش رسید وقت سال ها سختی انتظار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموجان-آدرس شرکتشم توی همین پاکته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به حرف عموجان گفتم:نمی دونید که چقدر منتظر این لحظه بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموجان-کارت رو که بلدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندونام رو روی هم فشردم و گفتم-بیشتر از هر موقع ای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به طرف میز عموجان سوق پیدا کردم تا اطلاعات رو بردارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموجان یک اسلحه جلوم گذاشت.به اسلحه نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به عموجان گفتم:ولی من آدم کش نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموجان لباش رو با زبونش خیس کرد و گفت:نگفتم باهاش آدم بکش برای مراقبت از خودت لازمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من می تونم از خودم محافظت کنم نیازی به این چیزاها فکر نکنم باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم تمام عکس ها پرونده پاکت نامه رو توی کوله ام ریختم و بدون توجه به حرفای عمو از سالن بیرون زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که از ویلا خارج شدم سوار ماشینم شدم راه افتادم.به گوشیم که نگاه کردم دیدم ده تا میس کال با پنج تا مسیج برام ارسال شده که همه اش هم از طرف مهسا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماره اش رو گرفتم و زدم روی بلندگو گوشی رو روی داشبرد گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز بوق اول نخورده بود که صدای عصبی مهسا بود که توی گوشی پیچید:الو دلربا الهی خیر نبینی دختر الهی گور به گور بشی که تن منو اینقدر نلرزونی کدوم گوری رفتی هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم:بابا یه نفس بگیر مُردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-مگه از دست توی زلیل شده هم میشه نفس کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیله خوب حالا تو هم پیش عموجان بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-باز اون کفتار پیر ازت چی می خواست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هووووی مثل اینکه عمو بنده تشریف داره ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-برو بابا توهم خوب چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو یه گوشه پارک کردم و گوشی رو از روی بلندگو برداشتم و دم گوشم گرفتم و گفتم:ببین یه سری اطلاعات با چند تا عکس برات مسیج میکنم می خوام هر چی در موردشون هست برام گیر بیاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا پوفی کشید و گفت:باز چی توی سرت داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی که سالهاست منتظرشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-پس بالاخره وقتش شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و گفتم:آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا با نگرانی گفت:تو آخر با این کارات هم منو سکته میدی هم اون سر بدبختت رو به باد میدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اطلاعات رو که در آوردی سریع میای خونه بدون اطلاعات بیای زنده ات نمیزارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی سریع قطع کردم.حوصله نصیحت هاش رو نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که رسیدم خونه ماشین رو توی حیاط پارک کردم و داخل خونه شدم.سریع اطلاعات رو مسیج کردم و یه کلداکس اندختم بالا روی مبل دراز کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-اینم همه اطلاعاتی که لازم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه عالمه برگه روی میز کارم گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگه ها رو برداشتم و گفتم-خوب دونه دونه برام توضیح بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا عکس ها رو از دستم گرفت همون جور که توی اتاق راه میرفت شروع کرد به توضیحات-از بزرگ خانوادشون شروع میکنم کیان احتشام پدر خانواده یه مرد کاملا آروم و مهربون که تمام کاراش رو به پسرش سپرده خودش باز نشسته شده البته یه کارایی هم خودش انجام میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این حرف یه پوزخند زدم هه آروم مهربون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا لباش رو تر کرد و ادامه داد-مادر خانواده بر اثر بیماری قلبی پنج ساله که دارفانی رو وداع گفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره خانواده باربد احتشام مهندس ساخت ساز ساختمان کل شرکت پدرش روی دست این بشر می چرخه یه آدم مغرور جدی و صد البته زرنگ باهوش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعکس باربد برداشتم و بهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-و تتغاری خانواده باران احتشام دختر کوچیک کیان احتشام یه دختر کاملا سر به هوا و شیطون که داره روانشناسی می خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت میزم بلند شدم و گفتم-کل شرکت مال خودشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-آره دلربا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به طرفش چرخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-نقشه چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعکس باربد رو از روی میز برداشتم و به کنار عکس خانوادش روی بُرد زدم و گفتم-نقشه هه نگاه کن نقشه خودش اینجاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به عکس باربد اشاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق کار که اومدم بیرون طبق معمول در رو قفل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-میشه قضیه این قفل کردن در اتاق رو بدونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-غیر منو تو کسی دیگه ای هم هست که اینجا زندگی میکنه و ورود به این مکان ممنوع میباشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irورود به این اتاق ممنوع بود.اسمش روگذاشته بودم اتاق ممنوعه حتی خدمتکارا هم حق ورود نداشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی شرکت ایستاده بودم و داشتم به ساختمون بزرگی که رو به روم قرار داشت نگاه می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوووف عجب شرکت با حالی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل سالن هم کف که شدم به سمت آسانسور رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان که داخل آسانسور شدم یه پسره هم سریع داخل اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن من زل زد توی چشمام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه این جور نگاه کردن ها عادت داشتم.چون چشمام طوری بود که همه وقتی بهشون نگاه میکردن نمیتونستن نگاه ازش بگیرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم به چهره پسره دقیق شدم یه پسر جوان و خوشتیپ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی طبقه مورد نظرم که نگه داشت همراه با من پسره هم خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره به طرف یه مرد رفت منم سرم و چرخوندم به شرکت نگاه کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه در بود که نوشته بود ریاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف همون در رفتم و پشتش ایستادم دستگیره رو پایین کشیدم و داخل شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شرکت بزرگ جدا بود توی طبقه های دیگه نمیدونم چه خبر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دختر جوون که پشت میز نشسته بود و داشت با تلفن حرف میزد.فهمیدم که منشی شرکت تشریف دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلوش ایستادم که با تعجب بهم نگاه کرد و به پشت خطی گفت-ببین من بعدا باهات تماس میگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که تلفن رو قطع کرد رو به من گفت-بفرمایید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و گفتم-اومدم آقای احتشام رو ملاقات کنم باربد احتشام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی خودکار توی دستش رو چرخوند و گفت-وقت قبلی داشتید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی یه جوری بهم نگاه کرد که انگار با یه دیونه داره حرف میزنه-متاسفم بدون وقت قبلی نمی تونید داخل بشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم-ببخشید مگه آقای احتشام وکیل یا دکتری چیزی هستن که وقت باید بگیریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرت گفتم امروزه حتی دستشویی هم بخوای بری باید وقت قبلی بگیری اونوقت چه برسه به دیدن رئیس چنین شرکتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما فقط میخواستم جلوی منشی کم نیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی به پشتی صندلیش تکیه داد و گفت-به هرحال بنده به شما اجازه نمیدم ایشون رو ملاقات کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی با لبخند سرش رو تکون داد.توی یک تصمیم آنی با سرعت هجوم بردم به طرف اتاقی که منشی با جیغ داد پشت سرم اومد.با سرعت در یکی از اتاق ها رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو که باز کردم پسر جَوونی که پشت میز نشسته بود سرش رو بلند کرد و با تعجب به من زل زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی پشت سرم ایستاده بعد با ترس گفت-به خدای آقای احتشام من گفتم اجازه ورود ندارن ولی ایشون توجه ای نکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره لباش رو با زبونش تر کرد و گفت-مشکلی نیست خانوم فاطمی شما بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی یا همون خانوم فاطمی چشم غره ای بهم رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی منشی از در خارج شد در رو بستم و به طرف،احتشام برگشتم که دیدم ابروهاش رو داده بالا با تعجب بهم نگاه میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهره اش که نگاه کردم سریع شناختمش هر چی باشه این آقا پسر مهره اصلی این بازی به حساب میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پسر با چشمای رنگی موهای طلایی پر پشت خوشتیپ و خوش هیکل زیبایش هیچ نقصی نداشت اما برای من اصلا مهم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-بفرمایید بشینید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا روش خودم رفتم روی مبل رو به روی میزش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزل زده بود به حرکات و مدل راه رفتنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گوشه چشم بهش نگاه کردم و آروم پرسیدم-ببخشید برای دیدن شما باید وقت قبلی داشته باشیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-نه چطور مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پشتی مبل تکیه دادم و پام رو روی اون یکی پام انداختم و گفتم-اما منشیتون اینجوری عرض میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد لبخندی زد گفت-مزاح کردن کسی زیاد به دیدار بنده نمیاد اگه هم بیاد قرار کاری میتونه باشه ببخشید اما افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه به چه پسر جنتلمن و با ادبی از احتشام ها بعیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم-دلربا آریانا هستم مهندس ساخت ساز و نقشه کش ساختمان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد یه جور خاصی بهم نگاه کرد گفت-دنبال کار میگردین ما اینجا نیازی به کسی نداریم غیر آبدارچی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم یه لبخند دندون نمای مسخره زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط میتونم بگم کـثـــــــــــــــــــــافت منو مسخره میکنی. بلایی به سرت بیارم که اسم دلربا که اومد هفت فرسنگ از دستش فرار کنی به خودت بلرزی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه بهش انداختم و گفتم-خیر میخوام سرمایه گذاری کنم اونم توی شرکت شما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد با تعجب گفت-شراکت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو چند بار بالا پایین کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد نفس عمیقی کشید و گفت-وسعت سرمایه تون چقدره خانوم آریانا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم سرش رو روی پرونده مقابلش انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شش میلیارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد وقتی مبلغ رو شنید سرش رو آروم از روی پرونده بلند کرد و با تعجب بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-شش میلیارد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی خیالی گفتم-شش میلیارد کمه اگه کم هست میتونم تا ده میلیارد هم سرمایه گذاری کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-خیر کم نیست نسبت به بقیه سرمایه گذاران این شرکت شما بیشترین سرمایه گذاری رو میخواین انجام بدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم-پس دیگه مشکلی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدسته چک رو از توی کیفم در آوردم و شش میلیارد رو نوشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچک رو به طرف باربد گرفتم اومد که چک رو ازم بگیره که دستم رو عقب کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند مخصوص خودم گفتم-هر وقت قرارداد بستیم و من جلوی تمام شرکا معرفی شدم و پای قرارداد امضای بنده ثبت شد اونوقت چک مال شما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد به پشتی صندلی تکیه داد با پوزخند گفت:شما خانوم با اقتداری هستید میشه گفت بی گدار به آب نمیزنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و محکم گفتم-من این پولا رو به راحتی به دست نیاوردم که بخوام به همین راحتی هم از دستش بدم میدونید چیه آقای احتشام پول چرک کف دسته میاد میره ولی من این چرکا رو دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-بله صحیح.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس بنده فردا تشریف بیارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد دستی به گوشه ابروش کشید و گفت-بله همین ساعت اگه داخل شرکت باشید عالیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی مبل بلند شدم و پرونده رو از توی کیفم در آوردم و روی میز گذاشتم-اینم تمام اطلاعات در مورد بنده اگه خودتونم خواستید در مورد من تحقیق کنید تمام آدرس ها داخل پرونده درج شده مرحمت زیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد هم از سرجاش بلند شد و گفت-خدانگه دار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق که اومدم بیرون منشی با اخم زل زد بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخند گفتم-اخمات رو وا کن چون قراره از این به بعد همیشه منو تحمل کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم از جلوی چشمای بهت زده اش از شرکت زدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که تمام قضایا رو برای مهسا تعریف کردم زد زیر خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چته دیونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا میون خنده های گفت-اون کفتارپیر عموت رو میگم ها یه حرف درست حسابی زده باشه توی عمرش همینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهش نگاه کردم و گفتم-کدوم حرف؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-اینکه ژن بدن تو مثل مار روباهه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لودگی گفتم-تورو خدا خجالت نکش اگه دلت می خواد تمام باغ وحش رو بهم نسبت بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-نه جداً اگه دقّت کنی تو مثل یک مار خوش خط خال و مثل یک روبا هم مکاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاه کردم و با لبخند گفتم-من تو رو میشناسم مهسا منظور داری از این حرفا به کجا می خوای برسی منظورت رو واضح بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا جدی شد و گفت-تو این جوری نبودی دلربا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دسته مبل نگاه کردم و گفتم-منظور!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-تو اینقدر سنگ سخت نبودی تو اینقدر مغرور نبودی تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش،نگاه کردم و گفتم-این آخری چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا با کمی این پا اون پا کردن گفت-تو اصلا کینه ای نبودی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خونسردی گفتم-آره تو راست میگی من هیچ کدوم از این صفاتی که گفتی رو نداشتم من کینه ای نبودم ولی کینه ایم کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا آروم پرسید-دلربا یه سوال بپرسم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو چند بار بالا پایین کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا لباش رو باز زبون خیس کرد و ادامه داد-اگه به گذشته برگردی چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این سوال تمام حسرت هایی که روی دلم مونده بود اومد جلوی چشمم تمام بدبختیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یه نقطه خیره شدم و گفتم-میدونی چیه مهسا من کار زیادی نمیکردم فقط دلم میخواست همه چی خریدنی بود همه چیز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-منظورت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه همه چی خریدنی بود برای مامانم کمی جَوونی برای پدرم عمری دوباره برای خواهرم دخترونگی و برای خودم خنده های بچگی رو میخریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم از جلوی چشمای غمیگن مهسا بلند شدم و به اتاقم پناه بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز قراربود به شرکت احتشام برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تیپ خفن مشکی زده بودم که ابهتم رو بیشتر به رخ میکشید.موهام رو به سمت بالا داده بودم یه آرایش ملایم و در عین حال شیک انجام داده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسویچ ماشینم رو که برداشتم از خونه زدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که رسیدم ماشینم رو یه گوشه پارک کردم و ازش پیاده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف شرکت به راه افتادم و سوار آسانسور شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که وارد شرکت باربد شدم همون منشی با دیدن من از سرجاش بلند شد گفت:سلام شما خانوم آریانا هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تکون دادن سر اکتفا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی-شما باید با بنده به اتاق جلسه بیاید الآن آقای احتشام جلسه دارن و تاکید کردن که شما هم در هنگام جلسه حضور بیابید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی به همراه منشی جلوی یک در توقف کردم بعد از در زدن منشی در اتاقی که از قضا اتاق جلسه بود باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بازشدن در همه نگاه ها برگشت طرف ما مخصوصا نگاه ها روی من زوم شد اما من فقط باربد رو میدیم که نگاهش میخ نگاه من بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی-آقای احتشام بفرمایید آوردمشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد سرش رو تکون داد و گفت-ممنون شما بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی منشی رفت بیرون با اقتدار از جلوی سه تا مرد و دو تا دختری که اونجا نشسته بودن رد شدم خودم رو به صندلی باربد رسوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا پاشنه های کفشم سکوت اتاق رو میشکست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد از جاش بلند شد و گفت-خوب دلیل اینکه جلسه رو وقفه انداختم این بود که می خواستم یکی از شرکای جدیدمون که تازه به ما ملحق شدن و پیشنهاد شراکت دادن و بنده هم با کمال میل قبول کردم معرفی کنم خانوم دلربا آریانا شریک جدیدمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از اون دخترا که چهره اصلیش رو زیر آرایش پوشیده بود و با آرایش خودش رو خفه کرده بود گفت-ولی ما نیاز به شریک نداشتیم ایشون عضو سیاهه لشکر میتونن محسوب بشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم پوزخندی زد و با تحقیر بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره عنتر واسه من ادا در میاری سنگ جلوی پای من میندازی آره من سیاه لشکر محسوب میشم از حرف امروزت پشیمون میشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد یه تای ابروش رو برد بالا گفت-ولی وسعت سرمایه گذاریشون طوری بود که نمیشد چشم پوشی کرد و همچنین ایشون سوابق بسیار عالی و درخشانی دارند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از مردا که خیلی هم هیز بود همش نگاهش روی من زوم بود گفت-مگه سرمایه گذاریشون چقدر بوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جای باربد من جواب دادم-شش میلیارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه با تعجب و ناباوری بهم نگاه کردن دهنشون از تعجب وا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب جای تعجب داشت یه دختر به این سن چنین سرمایه ای داشته باشه با عقل جور در نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد یه برگه جلوم گذاشت گفت-اینم قرار داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که قرارداد رو خوندم دیدم مشکلی نیست زیرش رو امضاء کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد لبخند کجی زد وگفت-امیدوارم این شراکت به نفع همه باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:حتما به نفع همه است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد تک تک شرکارو معرفی کرد اما من فقط دو نفر برام مهم بودن:یکی اون دخترِ به اسم میترا رجبی و یکی اون پسر هیزه به اسم نوید مُشتق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دو تا باید از سر راه من کنار برن والا اگه بخوان سنگ اندازی کنن نمیتونم به اهدافم برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نگاه میترا رو متوجه میشم به باربد نظر داره هر چی باشه هم جنسمه برای همون باید از بازی حذف بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا باربد به سمت اتاقش رفتیم.باربد دم در مثل یک جنتلمن ایستاد تا من داخل بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم با غرور تمام داخل شدم که باربد پشت سرم وارد شد و در رو بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد پشت میزش نشست منم روی مبل چرم رو به روی باربد نشستم و پام رو روی اون یکی پام انداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد نگاهی اجمالی به طرفم انداخت و گفت-چی سفارش بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قهوه تلخ لطفا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد باشه ای گفت دو تا قهوه سفارش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهوه رو که آوردن آروم به سمت لبم نزدیک کردم و جرعه ای ازش نوشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهوه ام رو روی میز گذاشتم و چک شش میلیاردی رو از توی کیفم درآوردم و به سمت باربد گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این چک امروز نقد میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد سری تکون داد و گفت-نیازی به این همه عجله نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پشتی مبل تکیه دادم و گفتم-حساب حسابه کاکا برادر باید تمام حسابها تصویه بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره باید همه حساب هایی که من با توخانوادت دارم تصویه حساب بشه آقا پسر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد شونه ای بالا انداخت و گفت-هرجور میلتونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که قهوه ام رو میخوردم گفتم-میشه یه سوال بپرسم ازتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-بله حتما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کمرنگی کردم و گفتم-واسه چی جلوی بقیه گفتید که من سابقه درخشانی دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد به پشتی صندلی اش تکیه داد گفت-من در مورد شما تحقیق کردم شما قبلا توی یک شرکت دیگه هم سرمایه گذاری کردین اونجا ازتون خیلی تعریف میکردن میشه بپرسم چرا از اون جا خارج شدین و استعفا دادید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-متاسفم ولی این یک قضیه کاملا خصوصیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربددستش رو تکون داد و گفت-بله متوجه ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جور که قهوه ام رو به لبم نزدیک میکردم نیمچه لبخندی زدم و گفتم-امیدوارم این شراکت خوش یوّمن باشه برای هر دوتامون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم لبخند معروفم رو که نگاه همه رو جلب میکرد زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد به لبام چشم دوخته بود آروم گفت-حتما همینطوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این حرف لبخندم پرنگ تر شد و سرم رو به جهت مخالف چرخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که از اتاق باربد بیرون اومدم به سمت میز منشی یا همون خانوم فاطمی رفتم که داشت توی کامپیوتر چیزی رو تایپ میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی میزش و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستادم و یه سرفه مصلحتی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن من از جاش بلند شد گفت-بفرمایید خانوم آریانا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که به دور و اطراف نگاه میکردم گفتم-میشه بگید اتاق بنده کجاست ماشاءالله این شرکت به قدری بزرگه که آدم گم میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوم فاطمی-بله بله بفرمایید نشونتون بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش از پشت میز کنار اومد به راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدبخت از زمانی که فهمیده من یکی از بزرگ ترین سهام دارای شرکتم خودش متوجه شده نباید با من کَل بندازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در قهوه ای رنگی چند متر اون طرف تر از اتاق باربد ایستاد وگفت-بفرماید از امروز این اتاق شماست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی داخل اتاق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه اتاق بود که نسبت به اتاق باربد کوچیک تر ولی بازم چیزی از شیمی و قشنگیش کم نمیکرد و سِت اتاق سفید مشکی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت پنجره قدی ایستادم و به پایین نگاه کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینجا که به پایین نگاه میکنی انگار همه مثل مورچه زیر پات قرار دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم کم کم به اهدافم نزدیک میشم اهدافی که یه عمر به خاطر رسیدن بهش از خواستهای خودم از شور نشاط زندگیم از زمانی که تو اوج نوجونی جَوونی بودم گذشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به خاطر رسیدن به اینجا تاوان دادم تاوان خیلی سختی هم دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس به راحتی از خانواده احتشام نمیگذرم.تمام افراد خانوادشون رو به خاک سیاه میشونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاری میکنم تمام حسرت هایی که من توی زندگی ام کشیدم رو بکشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقاص کارشون رو باید پس بدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه به قیمت تموم شدن جونَمم که شده باشه این کار رو میکنم قسم می خورم زندگی اونا مثل زندگی نابود شده خودم سیاه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت میزم نشسته بودم و داشتم مگس میپروندم اه لعنتی یک کاری هم پیدا نمیشه من انجام بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاقم زده شد یه پسره اومد داخل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعه اینکه همون پسره است که دیروز توی آسانسور پرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن من لبخندی زد و اومد جلوی میزم ایستاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم به احترامش از پشت میزم بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره گفت-خانوم دلربا آریانا دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم و گفتم-افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره لبخندی زد گفت-سیناماهانی هستم یکی ازشُرکاری شرکت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم ریزی کردم و گفتم-ولی بنده امروز شما رو توی جلسه بین شُرکا ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا لبخندی زد گفت-بله متاسفانه بنده امروز به جلسه نرسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به هر حال از آشنایی با شما خوشحالم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا-منم همین طور راستی این نقشه ها رو آوردم یکی از همکارا طراحی کرده باربد میگفت توی نقشه کشی خیلی ماهرید برای همون گفت بیارم خدمت شما تا یک بررسی کوچیک بکنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه حتما خیلی هم ممنون خداییش داشتم از بیکاری دیونه میشدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا خنده بانمکی کرد و گفت-خواهش میکنم پس بنده دیگه مزاحم نشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند سرم رو تکون دادم که سینا از اتاق خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخی چه پسر خوبیه چطوره مخ اینم بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه نه دلربا تو فقط باید روی باربد تمرکز کنی اگه بخوای اشتباه کنی تمام نقشه هایی که کشیدی خراب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یک اشتباه کوچیک همه چیز رو به باد میدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس سعی کن به هدفت که زمین زدن احتشامی هاست برسی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم نقشه ها رو برسی میکردم خداروشکر مشکلی نداشت والا حوصله درست کردنشون رو نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقشه ها رو لوله کردم و برداشتم تا برم به باربد نشون بدم.جلوی میز خانوم فاطمی ایستادم و گفتم:آقای احتشام داخلن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمی-بله میتونید برید داخل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت در اتاق ایستادم و چند ضربه به در زدم که بعد از بفرماییدی که باربد گفت داخل اتاق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد پشت میزش نشسته بود یک چند تا برگه رو چک میرد که با دیدن من سرش رو بلند کرد و خیره شد به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-بفرمایید خانوم آریانا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقشه ها رو روی میزش گذاشتم و گفتم-این نقشه ها رو بررسی کردم مشکلی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد نیمچه لبخندی زد و گفت-خوب خداروشکر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید میتونم یه سوال بپرسم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-بله حتما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شک پرسیدم-آقای ماهانی دوست شما هستند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-بله چطور مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن یه پشت چشمی نازک کردم و گفتم-آخه فکر کنم خیلی با هم صمیمی هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد به پشتی صندلی تکیه داد و گفت-بله درست متوجه شدید یه جورایی سینا دست راست من توی شرکته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای به گردنم دادم و گفتم-اوه چه جالب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-امر دیگه ای نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تای ابروم رو بالا انداختم و گفتم-خیر عرض دیگه ای نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم راهم رو کشیدم و به سمت اتاقم رفتم تا کیفم رو بردارم و برم خونه مثل که اینجا دیگه کاری نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشینم شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوووم که دست راسته آره صبر کن ببینم اگه اون میتونه دست راست انتخاب کنه چرا من نتونم آرررررره منم مهسا رو وارد شرکت میکنم که هم چشم گوشم باشه هم تنها نباشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چی باشه منو مهسا یه رشته درس خوندیم پس دیگه مشکلی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی خونه نشسته بودم و داشتم قضایای امروز رو برای مهسا تعریف می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه با یادآوری چیزی رو به مهسا گفتم-راستی مهسا من می خوام تو رو هم وارد شرکت بکنم به عنوان این که دست راست من باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسابا تعجب گفت-وا چرا آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه نمی خوام جلوی این پسره کم بیارم چیه اون یه دست راست داشته باشه من نداشته باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا خنده قشنگی کرد گفت-حسود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو درشت کردم و گفتم-حسودی نیست من یه چشم گوش واسه خودم میخوام کی بهتر از تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا با تعجب گفت-می خوای من جاسوس خانوم باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم تصنعی گفتم-من همچین حرفی نزدم من به کمک تو توی شرکت نیاز دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-مثلا چه کمکی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه تو باشی دوتایی می تونیم این دختره میترا رجبی رو از میدون به در کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا تان. سریع گفت-آره راست میگی ولی اگه باربد با این قضیه مخالفت کرد اونوقت چی میشه دلربا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفتم-غلط کرده پسره بوزینه بخواد دخالت کنه اصلا مگه کی هست که بخواد همچین کاری بکنه نصف سهام اون شرکت مال منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-چی بگم والا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدمتکار وارد سالن شد و گفت-خانوم غذا آماده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیله خوب باشه الآن میایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-آخ جووون پیش به سوی غذا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مهسا به سمت سالن غذاخوری رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مهسا جلوی ساختمون شرکت ایستاده بودیم مهسا داشت با دهن باز به ساختمون نگاه میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لودگی گفتم-بپا مگس نره توش ببند در گاله رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا با تعجب وصف نشدنی گفت-دلربا این شرکت فقط مال این پسره است؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی حوصلگی سرم رو به معنای تایید تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا نگاهی بهم انداخت و با التماس گفت-میگم دلربا جون بیخیال شو این باربد رو بفرست طرف من به خدا قول میدم خودم انتقامت رو ازش بگیرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ریز داشت چرت پرت میگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم گفتم-مهسا مهسا هوی مهسا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-هان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خفه شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم دیگه به سمت شرکت رفتیم که مهسا مثل بچه ها پرید طرف آسانسور اما یه دفعه ای در آسانسور از اون طرف باز میشه و چون مهسا خانومم انتظارش رو نداشته بود محکم خورد به در آسانسور پرت شد روی زمین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن این صحنه میخواستم از خنده منفجر بشم اما جلوی خودم رو گرفتم و به طرف مهسا حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسبب این کار هم کسی نبود جز سیناماهانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا هم با نگرانی اومد طرفمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگرانی گفتم-مهسا خوبی حالت خوبه اتفاقی که نیفتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا با ترس گفت-خانوم حالتون خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا دستش رو از روی صورتش برداشت.اول به من بعد به سینا نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه ای با عصبانیت بلند شد توپید به سینا-حالم خوبه زدی کلم رو ترکوندی ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا چشماش رو روی زمین انداخت و با پشیمونی گفت-من شرمنده ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا با تشر گفت-نه بابا میخوای شرمنده هم نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا با تعجب گفت-ببخشید ها ولی تقصیر شما هم بود که چسبیدی به در آسانسور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این حرف پشتم رو بهشون کردم و آروم شروع کردم به خندیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا دستش رو به کمرش زد و گفت-خوبه به خدا یه چیزی هم بدهکار شدم انگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم اینجوری نمیشه سعی کردم پا درمیونی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهساجان حالا که چیزی پیش نیومده آقای ماهانی هم عذرخواهی که کردن عزیز من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا-شما همدیگر میشناسید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به پیشونیم کشیدم و گفتم-اینقدر که کلکل کردید یادم رفت معرفی تون کنم آقای سینا ماهانی یکی از شرکا و خانوم مهسا مظفری یکی از همکاران جدید و دست راست بنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یک ابروم رو برای سینا بالا انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا نگاهی به مهسا انداخت و گفت-خیلی خوشبختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا هم سرش رو انداخت پایین و آروم گفت-منم همینطور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که سینا از پیش ما رفت مهسا گفت-عجب پسره بی چشم رویی بود ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نخیر خیلی هم پسره خوبیه منتها آشنایی خوبی نداشتید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا آروم گفت-شاید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با هم سوار آسانسور شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد در حالی که سعی میکرد خشمش رو کنترل کنه از لای دندون های کلیک کرده اش گفت-بهتر نبود قبل از اینکه بخواید کسی رو استخدام کنید با من مشورت میکردید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل اتاق باربد نشستم و با بی خیالی گفتم-واسه چی برای اینکه بخوام کسی رو در کنار خودم بزارم از شما مشورت بگیرم آقای احتشام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد با تعجب گفت-مثل که شما فراموش کردید من رییس این شرکتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی سریع به باربد نگاه کردم با تندخویی گفتم- مثل که شما هم فراموش کردید بنده یکی از بزرگترین سرمایه دارن و سهام داران این شرکتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد-بنده فراموش نکردم ولی تمام کارها هم بدون خواست من انجام نمیگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سرجام بلند شدم و گفتم-پس بهتره بگیره چون من چندیدن ساله برای کارام از کسی اجازه نمیگیرم و خانوم مظفری هم اینجا کار میکنه چون من اینجوری می خوام با اجازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم از جلوی چشمای برزخی اخمای توی هم رفته باربد از اتاق خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خارج شدنم از اتاق مهسا به طرفم اومد گفت-خوب چی شد قبول کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و گفتم-مگه میتونه قبول نکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو کردم به خانوم فاطمی گفت-لطف کنید کارای خانوم مظفری و اتاق کارشون رو بهشون نشون بدید چون فکر کنم بهتره برای کار آماده بشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم برگشتم به مهسا نگاه کردم و چشمکی بهش زدم که مهسا هم لبخندی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که از اتاق خارج شد تازه فهمیدم با چه کسی طرفم زیادی زبون درازه من از اینجور آدما به هیچ عنوان خوشم نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه میگه من واسه کارام از کسی اجازه نمیگیرم صبرکن من تو رو آدم میکنم اگه من باربد احتشامم که توی گربه چموش رام میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای در زدن اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که از ته چاه در می اومد گفتم-بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز.شد سینا داخل اتاق شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند اومدطرفم و وقتی اخمای درهم منو دید با تعجب گفت-چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخند گفتم-چیزی شده؟طوفان به راه افتاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا روی مبل نشست گفت:منظورت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبام رو با زبونم تر کردم و گفتم-منظورم این دختره است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا با تعجب گفت-کدوم دختره ماشاءالله اینجا کلی دختر داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی حوصلگی گفتم-بابا همین دلربا آریانا رو میگم دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا-آهان حالا چرا از دستش عصبانی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا چون که بدون اجازه من گرفته دوستش رو توی شرکت مشغول به کار کرده بدون اینکه به من چیزی بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا اخم کمرنگی کرد و گفت-کدوم دوستش رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لودگی گفتم-چه میدونم کیه من که تا حالا ندیدمش فقط میگفت اسمش مهسا مظفری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا با چشمای گشاد شده گفت:مهسا مظفری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:میشناسیش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا پوزخندی زد و گفت-بله همین امروز صبح دیدمش برو نماز شکر بخون که ندیدیش دختره مشکل اعصاب و روان داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو بستم و گفتم-ای خدا نکنه به تیپ تاپ هم زدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا-نه بابا من کاری بهش نداشتم خودش مثل وحشی ها پرید بهم حالا تو چرا از دست خانوم آریانا عصبانی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گفتم-برای اینکه پروعه زبونش خیلی درازه بهش میگم چرا بدون مشورت من این کار رو کردی میگه من برای کارام از کسی اجازه نمیگیرم شما هم بهتره با این روال من عادت کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا بلند زد زیر خنده که باعصبانیت گفتم-ببند نیشت رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا میون خنده هاش گفت-پس خوب حالت رو گرفته که اخمات رفته تو چشات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره به بیرون خیره شدم و گفتم-نگران نباش خودم میشونمش سرجاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینا ابروهاش رو انداخت بالا که منم پوزخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلربا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی خونه با مهسا نشسته بودم که یه دفعه صدای گوشیم بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفش که رفتم عموجان پشت خط بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایلا
۱۹ ساله 00رومان خوبی بود ولی زیاد شخصیت دلربارو***کرد وهمچین چیزی نیس بدلم بیشتر برا عماد سوخت حسی بدیه در کل ممنون از نوسینده🙏
۱۰ ماه پیشایدا
۱۶ ساله 22اقا اینجا که دلربا میفرت شمال چهار نفر بودن چطور تو پورشه نشستن پورشه دو نفر هست چطور چهار نفر نشستن خیلی مسخره هست😒
۳ سال پیشرم
00تو پورشه کوپه 2نفر میشینن ولی تو پورشه شاسی بلند 4نفر اینا 😐
۱ سال پیشالهام
۳۰ ساله 00خوب بود
۲ سال پیشRomi
۱۵ ساله 31یکی از بهترین رمان هاست ،نخوندی از دستت رفته؛)
۲ سال پیشک
00چرا قسمتای اولش ی جوری رمان رو نوشتید ک انگاری دلربا عاشق باربد شده بعدش که اومد خواستگاریش میگفت ی جوریم ب طور کلی قلم نویسنده افتضاح واینکه دلربا قبلش با احساسات پسرای دیگه چرا بازی کرده بود😐
۳ سال پیشپوکر""&quo
10با اینکع موضوع تکراری بود 🤦 ♀️اما قلمش مخاطب رو جذب میکرد برا عماد هم متاثر شدم تابحال عشق رو تجربع نکردم چ برسع ب عشق ی طرفع اما درک میکنم ک بسیار تلخع ای حس !!💔😿🤧
۳ سال پیشفرناز
۱۷ ساله 10من دوست داشتم .....:)زیبا بود ممنون❤🥺💋
۳ سال پیشMelika
20خیلی دلم برای عماد سوخت 😔😔
۳ سال پیشMina
42واقعا این حجم از کوتاه فکری برام عجیبه برای دیه باید بگم ک دیه سرپرست خانواده بیشتره ربطی ب زن و مرد هم نداره نویسنده بهتر نیس درباره چیزی ک اطلاع نداره صحبت نکنه؟!
۳ سال پیشroza
00خیلی قشنگ بود مخصوصا تیر خوردن دلربا برای باربد
۳ سال پیشبگم میشناسین آخه
۹۹ ساله 11آهایییییییییی 😣😶😑
۴ سال پیشRaha
10این رمان خیلی عالیه هرچند یه جاهایی باربد رو مخ بود 😐😑 در کل رمان قشنگیه پیشنهاد می کنم بخونین دختره که شخصیت اصلی هست دختری قوی و غیرقابل پیش بینیه و اینکه انتقامش براش مهمه و هرکاری براش میکنه🤝🔥
۴ سال پیشFari
51این رمان هم خوب بود❤️. اما باربد خیلی زود عاشق دلربا نشد!؟
۴ سال پیشparmis
۱۵ ساله 01بد نبود بخونید
۴ سال پیش
Atena
00رمان قشنگی بود فقط داییش خیلی عوضی بود با این که میدونست دختره زندس برای پسرش میخواست همسر بگیره وجداشون کنه که خداروشکر نتونست موفق بشه پسره واقعا عاشق بود