رمان جایی که من نیستم به قلم مهسا بزرگمهر
دختری ازجنس شیشه که با یه شکست قلبش خورد میشه و هیچ حسی درونش شعله ور نمیشه ناخواسته وارد یه بازی میشه...
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۵۲ دقیقه
ژانر : عاشقانه٬دوری تلخ،ژانری متفاوت
خلاصه :
دختری ازجنس شیشه که با یه شکست قلبش خورد میشه و هیچ حسی درونش شعله ور نمیشه ناخواسته وارد یه بازی میشه...
اه خدایا همیشه ارزوم بود این خورشید مزاحم اول صبحی نخور تو چشام بیدارم کنه اصلا کاش طلوع نکنه نه نه بکنه گاهی بدرد میخوره من و باش به جای اینکه بخوابم خود درگیری پیدا کردم بلند شدم از تخت همون جور که چش بسته راه میرفتم محکم کمد عزیز من و در اغوش کشید یعنی کوبیدم به کمد به خودم گفتم تینا اینم صبحونه نوش جونت رفتم سمت اشپزخونه مامان و بابا نشسته بودن سرمیز و مشغول صبحونه خوردن بودن منم که دیدم حواسشون نیست گفتم سلامممممم صبخیر مامان و بابا جوابم و دادن ومن رفتم صورتم و اب بزنم وبرگشتم بیرون که مامان گفت بیا تینا صبحونه بخور
ممنون مامان من خوردم اول صبحی کمد داد نوش جون کردم
دختر تو ۲۰سالت داره میشه دست از این کارات بر نمیداری
بابا که داشت به من میخندید حرفی نزد رفتم تو اتاقم لباس پوشیدم و یه ارایش خیلی کمرنگ کردم و اماده رفتن به دانشگاه شدم از اتاق بیرون رفتم و با مامان بابا خداحافظی کردم رفتم سر خیابون سوار ماشین شدم چشام و روهم گذاشتم راننده گفت خانوم رسیدیم کرایه رو حساب کردم و رفتم تو محوطه با چشام دنبال ترنم میگشتم دیدمش دست برام تکون داد و سمتش رفتم سلام تینا خانوم حال شما
سلام ترنم خوبم تو خوبی
ممنون تینا امروز بعد از ظهر میخوام با بچه ها برم کافی شاپ میای
منم که حوصله این جور جاهارو داشتم سریع گفتم معلومه که میاممم
باشه بابا چرا میزنی
نمیزنم بیا بریم همه رفتن داخل
من و ترنم باهم وارد دانشگاه شدیم داشتیم میرفتیم سمت کلاس که یه پسری گفت شماره بدمم ؟
منم که نمیخواستم کم بیارم گفتم اره بده ولی بده دست عمت برام بیاره پسره خیکی چی تو خودت دیدی
دست ترنم رو کشیدم و رفتم فکر کرده کیه بیشعور تو فکر بودم ترنم گفت
اعصاب مصابت تعطیلی رفته
گفتم اره چه جورم
وارد کلاس شدیم استاد هم بعد ما وارد شد و درس داد ساعت ۲کلاس تموم شد به تینا گفتم
تا الان رود بزرگت رود کوچیکت و خورده ؟
گفت اره چه جورم مخصوصا الان
پس پایه ای ترنم بیا بدوییم تا سلف دانشگاه که کلی گشنه شیم بعد یه دفعه کوفت کنیم.
ترنم از خوشحالی ایول گفت و شروع به دو کردیم اون بدو من بدو همه پسرا مارو میدیدن و مسخره میکردن برگشتم گفتم
یابو به ننت بخند که جاتون خالی افتادم ولی نه روی زمین تو بقل گرم و نرم یه پسر سریع خودم و بلند کردم از روش و گفتم معذرت میخوام
باپروویی تمام گفت دومیدانی یا دانشگاه مثل چی میدوی ؟
گفتم خونه باباتو گفتم رو مخ تو تاتی بشه
ولش کردم و رفتم پسره بیشعور
ترنم رسیده بود گفت کجایی تو عقب مونده
جریان و براش تعریف کردم کلی خندید رفتیم تو سلف نشستیم و غذا خوردیم طرفای ساعت ۴:۳۰بود که کلاس بعدیمون شروع شد بعد از کلاس حدود ۶:۴۵بود گوشیم و در اوردم و زنگ زدم به بابا و گفتم دارم با ترنم میرم بیرون بابام ترنم و قبول داشت گفت اشکالی نداره و خوش باش تو راه کلی منگل بازی دراوردیم و جواب متلکای پسرا رو هم درسته دادم رسیدیم کافی شاپ رفتیم سرمیز و دوستای ترنم منتظر بودن معرفی کرد غزل و سیاوش هاله و کیارش و سارا و میلاد و شایان نگاه کردم به شایان ااا این که همون که امروز ظهر افتادم تو بقلش با چشای باز داشتم نگاش میکردم که گفت
بله ترنم جون ایشون و زیارت کردم
ترنم گفت ای شیطون تو کی از من مخفی میکردی ؟
وای منحرف ایشون همونی که بندرو از زمین معاف کردن به جا هیکلشون
همه زدن زیر خنده نشستیم که ارش دوست ترنم هم اومد سلام کردیم و ارش سفارش گرفت و رفت سنگینی نگاه شایان رو حس میکردم سرم و بلند کردم و گفتم ها چیه ادم ندیدی ؟
همه سکوت کردن و فقط گوش میدادن که گفت
ادم دیدم ولی تو که ..
پریدم وسط حرفش و گفتم میدونم فرشته ام نمیخواست بگی
هاله گفت تینا ترو خدا تمامش کنید اومدیم خوش باشیم ها
شایان گفت خودش شروع کرد
عمه من بود نگاه میکرد ااا شرمنده عمه من المان عمه تو بود نگاه میکرد
همه خندیدن گفتم ترنم این ارش جونت رفت چندتا سفارش بکاره نه بیاره برو ببین کجاست
زبونت کوتاه نشه یه وقت الان میرم
گوشیم زنگ خورد دیدم کیان گفتم پسرا حرف نزنید لطفا
سلام کیان خوبی
سلام ممنون تو خوبی
اره منم خوبم جونم کاری داشتی ؟
اره میخواستیم بیایم خونتون
خوش امدید من با دوستام بیرونم زنگ بزن بابا برین منم تا یکی دوساعت دیگه برمیگردم
باشه پس میبینمت کاری نداری
نه کیان فعلا بای
بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترنم و ارش اومدن و ترنم بهم کافه گلاسم و داد و گفت کیان کیه دیدم همه نگاه کردن انگار سوال همه بود گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترنم من باید برم خونه بعدا. درموردش حرف میزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا گفت خاستگارت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه گلم یکی از فامیلامون که ای دست کمی ام از خاستگار سمج نداره ولی خوب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا فقط لبخند زد و رو به بچه ها درحال بلند شدن گفتم ببخشید بچه ها بار دیگه اگه شد هم و میبینیم من باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارش گفت تینا چیزی شده تا حالا که کلی شوخی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردی یهو پکر شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه چیزی نیست مرسی ازتون ببخشید داشتم میرفتم که شایانم گفت بچه ها منم برم باید برم باشگاه بی توجه بهش رفتم از کافه بیرون که اومد گفت میتونم برسونمتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه خیر ممنون باشگاتون دیر میشههه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما کجا میرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن کامرانیه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه خوب منم باشگاهم اونجاست میرسونمتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش گفتم چرا کرایه بدم خرم میشه میرسونتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم باشه و دنبالش رفتم سوار ماشین شدم و در و بستم ظبط و.روشن کرد وای اهنگی که یه زمان عاشقش بودم اما حالا متنفرم چون یاد خاطراتم می افتادم گفتم میشه عوضش کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت چرا ؟؟من خیلی دوسش دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم پس ممننون من همینجا پیاده میشم گفت باشه و عوضش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نه من حرفی زدم نه اون تا رسید سر کامرانیه گفت کدوم خیابون ادرس وگفتم گفت باشگاه من تو خیابونتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم موفق باشی رسیدیم دم خونه گفتم تلافی صبح یه لبخند بزنم و تشکر کنم با لبخندگفتم ممنون مرسی از اینکه من و رسوندین اونم با خنده گفت وظیفه بود و در و بستم که کیان باماشینش روبه روی ماشین شایان پارک کرد و پیاده شد مرتیکه عوضی خجالت نمیکشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن گفتم کیان داری اشتبا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خفه شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت و شایان و از ماشین دراورد و حالا بزن کی نزن شایانم زدش ولی نه به اندازه اون دماغ شایان خون میومد و ل*ب*ش خونی بود سریع رفتم طرفش و گفتم خوبی پاشو بریم بیمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیان گفت غلط کردی جایی بری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تو مربوط نیست لات خیابونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم پشت فرمون نشستم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم دستم گذاشتم زیر کتفش و بردمش داخل که پرستارا رفتن تو و منم زنگ زدم بابا و موضوع تعریف کردم بابا عصبانی شد و گفت کیان غلط کرد دست رو پسر مردم بلند کرد بعد بیارش اینجا معذرت خواهی کنیم و بعد بره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا اگه بهم اعتماد نداشتم میگفت دوست پسرت ولی من اعتمادش رو نسبت به خودم داشتم پرستار اومد بیرون و گفت این دارو هارو بگیرین و سریع بیاین رفتم داروخونه خریدم و برگشتم دادم شایان بهتر شده بود رفتم داخل گفتم خوبی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت صدق سرشما بلهههه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداری پرو میشی ها من از طرف اون معذرت میخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت فقط به یه دلیل میبخشمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم چه دلیلی اونوقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجریان کیان و برام تعریف کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم ای فضول تو پاشو برات میگم نه فکر کنی خوب شدم ها نه ولی میخوام کارای اون لنگ دراز و جبران کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(با تعجب )لنگ دراز ؟؟!؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورم کیان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلی خندید کارا ترخیصش و انجام دادم و رفتیم داشت میرفت سمت ماشین گفتم خوب دیگه خودت لنگ دراز و ببخش من برم بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجا بیا میرسونمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس جریان کیان چی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوففف فضولیش به تو نیومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامرد نشو دیگه قول دادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببین خوب شدم داری سوارم میشی اولندش من یه مرد نیستم پرنسسم که امثال تو نمیبینن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا سوار شو زبون چهار متری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سوار شدم گفت میشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا قول دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم تینا سرش بره قولش نمیره کیان پسر دایی مامانم که خیلی ام سمج دوبار ازم خواستگاری کرد منم جواب رد. دادم تو کتش نمیره ازش متنفرم حتی نمیخوام ببینمش اما خوب چسب دوقولو چیکارش کنم منتظرم خودش خسته شه رو که سنگه پا قزوینه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان اومد وسط حرفم و گفت یعنی دمت گرم هرچی زبان فارسی بود گند زدی بهش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تربیت هروقت تو یاد گرفتی با خانوما چه طوری حرف بزنی منم ادبیاتم و درست میکنم بسه بلبول زبون رسیدیم ممنون از کمکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهش راستی بابا گفت صبر کنی تا بیاد پایین کارت داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلوای من پوستم کنده حالا میگه دختر من و کجاها بردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه خیر بابام به من اعتماد داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه بابا در و باز کرد و گفت خیلی ام بهش اعتماد دارم نه کم سلام اقا ...اسم شریفتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام اقای بزرگمهر من شایان عظیمی هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا من میرم بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون حساب کردن شایان رفتم بالا تا معذرتای بابارو نشنوم رفتم رو تخت افتادم و بیهوش شدم صبح مثل همیشه اماده شدم و بدون صبحانه رفتم دانشگاه ترنم و دیدم و همه اتفاقا رو تعریف کردم یه جا میخندید یه جا میگفت گ*ن*ا*ه داشت که یهو از پشت یکی گفت به به میبینم ذکر خیر ما بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم بله خودش شایان بود گفتم نه بابا روحم که هستی یه دفعه ای ظاهر میشی به تو چه داشتم درد دل میکردم برو هزار رکعت نماز شکر بخون گوشه درد و دلام بودی کپک رو یخمک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترنم از خنده روده بر شده بود خوده شایان هم میخندید گفت کپک یخمک تو فتحش کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم اولندش تو نه شما یا خانوم بزرگمهر دومندش فرض کن فتحش کردم تو رو سَ نه نه گفت دوباره زبون در اوردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه جورم میخواستم ببینم فضولش کیه که گفتن برو پیداش کن که دیدم اقای عظیمی ما کارداریم مزاحم نشید فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست ترنم و کشیدم که گفت کم نیاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم بیارم که پَپَه میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم سر کلاس و بعداز تمام شدن کلاس گفتم ترنم میشه بریم یه رستوران به خودمون حال بدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیزم ارش اومده دنبالم فردا حتما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپکر شدم گفتم باید مثل من ازاد باشی برو بابا عاشق دلخسته میرم خودم تنهایی میخورم و برمیگردم تا کلاس بعدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودتم به دامش میوفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکی من عمرا برو ارش دم در بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم یه رستوران نزدیک دانشگاه رفتم نشستم منو رو باز کردم و شیشلیک سفارش دادم داشتم با گوشیم ور میرفتم که یه صدای اشنا اومد :بخور عشقم گلاره بازکن دهنت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم این که شایان گفته بود تک و هیچ کس تو زندگیش نیست اما اینم از همون تو خالیاس شناختمت پسره پرو که نمک دون از میز داشت میوفتاد خم شد بگیرتم من و دید اخماش تو هم رفت و گفت بخور دیگه گلاره همش ناز میکنی نشد دیگه نزدیک بود نمکدون مردم بشکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذام و اوردن شروع کردم به خوردن تا تمام شد حساب کردم از رستوران اومدم بیرون که دیدم یکی داره صدام میکنه تینا تینا فهمیدم کیه با غرور برگشتم و گفتم اولندش تینا نه خانوم بزرگمهر دومندش امرتون گلاره جون ناراحت میشه ؟؟ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورکن اون جور که فکر میکنی نیس....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزحمت به ادامه حرفتون ندید من هیچ فکری درمورد شما نکردم فقط حسابتون و از همه جدا کرده بودم روز خوش اقای عظیمی خدا نگهدار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سریع تاکسی گرفتم حوصله کلاس بعدی رو نداشتم رفتم خونه در رو باز کردم مامان گفت چه زود اومدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانی فدات حالم بده حوصله نداشتم برگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکال نداره برو استراحت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت تخت و سریع خوابم برو با صدای زنگ گوشیم بلند شدم با صدای خواب الود بله سلام تینا من شایانم خواستم درمورد ظهر باهات حرف بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو تخت و گفتم مهم نیست شمارم و چه جور گیر اوردی ولی مهم اینه که همین الان شمارم و پاک میکنی دومندش ظهر به منم مربوط نیست خوش باش ولی دروغ نگو من کار دارم مزاحم نشید بای و تلفن رو قطع کردم اهنگ گذاشتم و نشستم زار زار گریه کردم اما دلیل گریم نمیدونم چی بود ولی وقتی دیدم شایان با اون دخترست دلم شکست اما چرا من که هیچ حسی بهش نداشتم چرااا بعد از کلی گریه و پاک کردن اشکام رفتم تو حال که یه دفعه شوکه شدم ترنم و سارا ولی اون دختر نمیدونم کی بود اها چرا گلارست گفتم بچه ها از این طرفا ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترنم گفت رامون نمیدی اتاقت صحبت کنیم باهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.چرا چرا بیاین تو بچه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها رفتن تو منم رفتم اشپزخونه شربت و شیرینی گذاشتم تو سینی و اوردم وارد شدم جلو بچه ها لیوانارو گذاشتم گفتم ترنم سارا معرفی نمیکنید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا گفت شایان یادت اون روز تو کافه که رسوندت خونه گلاره خواهرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرا یه لحظه احساس کردم دنیارو بهم دادن خدایا ممنونم ازت اما من چرا باید خوشحال باشم به من چه گفتم خوشبختم گلاره جون گلاره گفت منم همینجور تینا جون امروز تو تورستوران بودی شایان گفت که الان فکر بد میکنی درموردش اینکه منم گفتم بیام با بچه ها شاید بتونیم دوست خوبی باشیم برای هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره جون من هیچ فکری درباره اقای عظیمی نکرد و نخواهم کرد اما درمورد دوستی چرا که نه اره میتونیم دوستای خوبی باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحالم تینا اولین قرارمون همین الان بریم شام دعوت من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترمه گفت ایول گلاره لارج شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :تینا جون پاشو اماده شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشودم اماده شدم یه بلوز بلند با یه مانتو باز توسی و یه شلوار دمپا مشکی با شال سفید زدم سرم و کیف و کفش توسیم رو برداشتم تا به مانتوم بیاد ارایش ساده کردم وگفتم بچه ها من اماده ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :وای ماه بودی ماه تر شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرسی گلاره جون بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترنم:به نظرتون زنگ بزنیم پسرا بیان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا :اره فکر خوبی تینا قبول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که دوست نداشتم شایان تو جمع باشه از ناچاری گفتم من حرفی ندارم شما از جفتاتون دور نمیشید راستی گلاره جفت داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :اره دارم یکی از دوستای شایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب بریم دیگه دیرشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان من با دوستام میرم بیرون شب برمیگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان :برو گلم مواظب خودتون باشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم بای مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان :خدا به همرات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خونه بیرون اومدیم سوار ماشین گلاره شدیم و گلاره سمت رستوران حرکت کرد وقتی مارسیدیم پسرا قبل ما اونجا بودن همه رو میشناختم جز یه نفر گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام من تینا هستم شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشادمهر یه جورایی نامزد گلاره خوشبختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمچنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه جفتا جفت هم نشستن و من تک عصبی شده بودم یه صندلی جفتم خالی بود ولی شایان نبود که حلال زاده یهو اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :سلام برو بچ خودمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه جواب دادن جز من شست جفتم گفت سلام عرض شد سرکار خانوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلیک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم پا میشدم ترنم گفت کجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم شما لاوت و بترکون من میرم بیرون هروقت غذاها حاظر شد صدام کنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاله : تینا چیزی شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم نه فقط میرم هوا بخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم سمت در خروجی حرکت کردم تو الاچیق نشسته بودم و ناخداگاه اشکام اومد پایین یکی از پشت گفت خوشبحال کسی که عاشقشی قدر نمیدونه اشکات و دراورده تو به این خوشکلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروم برگردوندم یه پسر چندش اوا خواهری پشتم واستاده گفتم بتوچه خیکی که من عاشق کیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت خواستم یه تریپ رفاقت بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلط کردی گمشو فکر کردی چه سگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و کشید دنبال خودش ولممم کن گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه ما باهم کار داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دیدم از پشت یکی زدش افتاد زمین و یارو کلی زدش نگاه یارو کردم دیدم شایان وای خدا فرشته نجاتم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم تا لت و پارش نکرد بگم ولش کنم برا اولین بار صداش کردم شایان ولش کن ترو خدا ولش کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم انگار جا خورد ولش کرد و پاشد از دهنش خون میومد دستمال از تو کیفم در اوردم و گفتم این دوبار داری به خاطر من کتک میخوری چرا خودت و وارد ماجرا کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :نمیتونی یکم لباس سنگین تر بپوشی حقت بود میذاشتم میبردت ناکجا اباد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نگفتم نجاتم بدی که الان منت میذاری سرم دستمال و بگیر خون لبت و پاک کن بچه ها نفهمن بازم کتک خوردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولش کردم رفتم که یهو یه چیزی به ذهنم خطور کرد گفتم براچی اومدی دنبالم گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرکار گفتن غذاها اومد صدام کنید غذاها هم اومدن بقیه درحال لاو ترکونی به قول خودت بودن کسی ام جز من نبود بیاد خبرت بده منم اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هرحال معذرت میخوام به خاطر تندی ممنونم که از دستش نجاتم دادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردومون با لبخند وارد شدیم همه برامون دست زدن ترنم گفت مبارک گلم ایشالله شیرینی عروسیت با عصبانیت و تعجب گفتم چرت نگو حوصله ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیلاد :بابا دخی پا بده حوصلت یا تعطیل یا اعصابت کجا رفته ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش دادم :رفته ددر سیتی صفا منگول فضولش کیه تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خندیدن بدون حرف شروع کردیم به غذا خوردن غذا که تموم شد شایان و شادمهر حساب کردن و از رستوران اومدیم بیرون هاله گفت موافقین بریم شهربازی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه موافق بودن ولی من حوصله لاو بازی نداشتم گفتم بچه ها برید خوش باشید من میخوام برم لالا حوصله ام ندارم من میرم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :واقعا میری لالا تو که تا ۷خواب بودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره گلاره خیلی خوابم میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :برو مواظب خودت باش فقط شمارت و بده درتماس باشیم شمارم و گفتم و تک زد گفت شماره منم افتاد میحرفیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوکی بای بچه ها خوش بگذره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم میرفتم طرفه خونه که شایان گفت منم میرم پیش مامان گلاره تو برو خوش باش شادمهر مواظبش باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم راه خودم و رفتم سر میدون که رسیدم هیچ ماشینی نبود وای خدا همین جوری باشه تا فردا هم نمیرسم یهو یه ماشین بوق زد فکر کردم مزاحم رفتم عقب اومد دنبالم بوق زد گفتم مزاحم نشید شیشه رو اورد پایین دیدم شایان گفت میرسونمتون این ساعت ماشین نیست فکر نکنم تا اخر شب هم ماشین نباشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکال نداره من منتظرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدبیا دیگه میرسونمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار شدم و گفتم ممنون جوابم و داد ترافیک خیلی سنگین بود طبق معمول شایان گفت میشه یه سوال ازت بپرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم اگه شخصی نیست اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حالا عاشق شدی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار بود شخصی نباشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلطفا جواب بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره یه بار طعم چندش عشق رو حس کردم به خودم با شکستی که خوردم از عشق و جفت بودن متنفر شدم حالا تو بگو عاشق شدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا بگه نه فقط بگه نه اصلا به من چه شاید عاشق من چرا اینکار میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir..اره منم از عشق و جفت بودن متنفرم اما الان احساسم قل*ب*م شده مال یکی که اونم اخلاقش مثل تو از عشق و عاشقی متنفر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا شایان چی داشت میگفت با این حرفش قل*ب*م از جا کنده شد حالا به جرعت میتونم بگم عاشق شایانم برا اینکه ضایع نباشه گفتم ایشالله که بهش میرسی ممنون من همینجا پیاده میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز که نرسیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irممنون میخوام یکم پیاده برم اقای عظیمی زحمتتون دادم و از ماشین پیاده شدم وای خدا شایان عاشق بازم من عاشق یکی مثل سپهر شدم اه خدایا من از عشق متنفر بودم چرا مهرش اومد به دلم درصورتی که هیچ حسی بهم نداره خدایا به جرعت میگم عاشقش شدم چرا بازم شکست خدایا خسته ام رسیدم خونه اشکام و پاک کردم کلید زدم رفتم تو مامان رو مبل نشسته بود مثل همیشه کتاب میخوند سلام مامانی خوبی بابا اخر چشات ضعیف میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام گلم نگران نباش به اندازه میخونم خوش گذشت شام خوردی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که خودم و رو مبل پرتاب کردم گفتم ۲۰سوالی اره خوب بود شامم خوردم داداش گلاره هم بود گفتم بعد نگی نگفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکال نداره فدات شم مواظب خودت باش دنیا پر گرگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانی میشه بخوابم رو پات برام مثل قدیما لالایی بخونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره گلم سرت و بزار تا برات بخونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین جور که مامان موهام و ناز میکرد خوابم برد صبح پاشدم کل بدنم درد میکرد از رو مبل خوابیدن پتویی که مطمعا مامانم انداخته بود روم و برداشتم و رفتم دست و صورتم و بشورم شستم و برگشتم تو اتاق مامان اینا خواب بودن منم سریع اماده شدم رفتم بیرون میدونستم امروز بابا جایی نمیره گواهینامم و برداشتم و با ماشین بابا رفتم ماشین و پارک کردم رفتم داخل گلاره و ترنم داشتن قدم میزدن منم رفتم پیششون سلام چه خبرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :سلام گلی خوبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترنم :چه طوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irممنون خوبم بچه ها بریم سر کلاس هوا خیلی الودست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموافقت کردن و باهم رفتیم سمت کلاس که شایان و شادمهر و میلادم اومدن سمتمون میلاد : سلام دخیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام کردم و ازشون فاصله گرفتم و رفتم تو کلاس ترنم وگلاره موندن حرف زدن بعد اومدن تو کلاس ترنم گفت چرا همچین کردی میمردی وای میسادی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای ترنم بیخیال شو استاد اومد حرف نزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد داشت درس میداد اصلا حواسم به درس نبود کل قل*ب*م و فکرم پیش شایان بود باید فراموشش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردم اون عاشق یکی دیگست نمیتونه من و دوست داشته باشه تو این فکرا کلاس تموم شد و گلاره اومد پیشم و گفت میدونم خیلی احمقانست تینا اما من اومدم برا داداشم دوست دختر بگیرم و درخواستی که از من کرده رو اجرا کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوونه بیخیال شو بابا خودش مطمعا نگفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :په من از خودم میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه دلم غنج میزد ولی باید خودم و نگه میداشتم دیروز میگه عاشق یکی دیگه ام امروز میاد میگه بیا دوست دخترم شو گلاره رو ول کردم رفتم سمت پسرا به طرف شایان با عصبانیت و داد گفتم : غلط کردی تو همچین درخواستی و کردی یه کم دل و جیگر نداشتی خودت بیای بگی دیروز میگی عاشق یکی دیگه ای امروز میای میگی بیا دوست دخترم شو ازتتتت متنفرم دست از سرم بردار تا جایی که میتونی اگه مثلا دوستم داری نزدیکم نباش و نمیخوام ببینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولش کردم و رفتم حوصله دانشگاه رو نداشتم تو اون هوای الوده سوار ماشین شدم و اشک ریختم چشام خون شده بود رسیدم خونه دیدم مامان داره های های گریه میکنه گفتم مامانی چیشده ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت عمت فط کرده بابات رفت شهرستان منتظرت بودم بیای باهم بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم باشه باشه لباس جمع کن مامانی تا منم برم لباس وردارم و بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع رفتم لباس مشکی و وسایلم و جمع کردم و از اتاق رفتم بیرون با ماشین بابا حرکت کردیم سمت شهرستان رفتیم داخل حال و هوای گریه و زاری حالم و بد میکرد ولی پسر عمم حسابی حالش بد بود عمه پری که رفت فقط همین پسرو داشت گرفتمش ب*غ*لم و گفتم ارسلان اروم باش تو مردی باید قوی باشی تو باید جلو این مردم مثل مرد باشی نه اینکه بشینی های های گریه کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردمش بیرون هوا بخوره دیدم گلاره و شایان و مامان باباشون دارن میان داخل شایان ارسلان و ب*غ*ل کردو گفت پسر عمو غم اخرت باشه منم زیر چشمی نگاه کرد و با باباش رفتن سمت مردا گلاره ب*غ*لم کرد گفت از این طرفا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم عمه پریم از بین رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت من دختر عموی ارسلانم با مامانش سلام کردیم و رفتن داخل گفتم ارسلان عزیزم پاشو باید محکم باشی ب*غ*لش کردم که دیدم شایان جلوم و گفت خودم میبرمش شما برو داخل منم بی توجه بهش ارسلان و بردم دم دسشویی رفت تو که شایان گفت میشه بپرسم چیکار میکنی اینجا زن عمو پری کیت میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم عمه پری عمم ارسلانم پسر عمم مشکل داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان اومد بیرون صورتش و شست و گلاره اومد گفت تینا مامانت صدات میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم گلاره اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه ارسلان گفتم محکم باش سر میزنم بهت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلانم روم و ب*و*سید و رفتم داخل سمت مامان گفتم جونم مامان کاری داشتی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجایی پَ چرا نگفتی بچه های خانوم عظیمی جاری عمت هم دانشگاهیتن ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان من که نمیشناختمشون درضمن اینجا الان جاش نیست ارسلان حالش خیلی بده پیشش بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه برو کمک دخترا تو اشپزخونه گلاره هم رفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه منم الان میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشود و رفتم سمت اشپزخونه سلام کردم و نشستم پیش دخترا گلاره داشت چایی درست میکرد رفتم پیشش گفتم گلاره به خاطر صبح شرمنده اخه قاطی کردم دیروزش بهم گفته بود عاشق یه دختری به دوستیمون که صدمه نمیزنه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :نه فدات شم اشکال نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی گلاره رو ب*و*سیدم و چای خشک ریختم تو فلاکس و گلاره اب جوش چای ریختم تو لیوان تو سینی گذاشتم و رفتم تو حیاط که بیان ببرن سمت مردا تو حسینیه شایان اومد گرفت از دستم و گفت دختر سنگین میگری دستت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم نه خیر سوسول مامانی نیستم ارسلان خوبه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت اره بهتره حرفات کارساز بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو فکر داخه من چی گفتم به ارسلان اها گفتم که قوی باشه چون مرد تو فکر بودم که گفت نترس بلخره میاد خواستگاریت فعلا عضا داره درک کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم هوی به تو مربوط نیست چایی هارو ببر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستی بابت ظهر خودت میدونی دلم پیش کس دیگست گلاره مجبورم کرد و منم قبول کردم ممنون که نه گفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباعصبانیت گفتم برو چایی هارو ببر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه داشتم از خدا شکر میکردم که عاشقم و میخواستم بهش بگم نگو اقا اجبار خواهرش بوده هوفف خدا ببخره شب شد و مهمونای غریبه رفتن و ما فقط نشستیم همه خستن بودن منم رفتم چندتا چلیی اوردم و دادم با خرما تاخستگیشون دربره حالا عکس عمم با روبان سیاه جفت شوهر عمم بود چه خوبه که پیش همن حتی تو اون دنیا تو فکر بودم مامانم گفت تینا ظهر به ارسلان امید دادی برو پیشش تنهاست از اتاق نمیاد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب مامانی گ*ن*ا*ه داره خیلی سخت یکم تنها باشه میرم پیشش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم جفت گلاره شایان گفت با اجازه بزرگترا من برم بخوابم خیلی خستم شب خوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت تو اتاق عمم جا انداخت و فکر کنم خوابید گلاره ام رفت تو ب*غ*ل داداش جونش به خواب منم موندنم پیش مامان بابا ها درست نبود گفتم میرم به ارسلان سر میزنم و بعد میخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوپاشدم رفتم سمت در اتاق ارسلان درزدم و باز کردم گفت اجازه هست داداشی گفت بیاتو تینا عزیزم و از دست دادم تنها امید زندگیم رفت دارم دیوونه میشم دیگه تحمل ندارم اول بابا بعد مامان اخه به چه امیدی من زنده باشم ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم جفتش خودش و انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ب*غ*لم منم برا اروم کردنش گفتم اما بین این همه غم یه خوبی هست که دوتا شون پیش همن ارسلان تو این روزا باید قوی باشی تا کسی به ضعفت پی نبره متاسفانه تو ایران مرد بودن به اشک نریختن محکم و صفت بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان :تینا میشه به خوابم رو پات هروقت خوابیدم بری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره داداشی بخواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوابش برد و سرش و گذاشتم رو بااشت و پتو انداختم روش و رفتم بیرون همه خواب بودن شایان داشت مسواک میزد بی توجه بهش رفتم تو اشپزخونه یه لیوان اب خوردم برگشتم که برم دیدم پشتم یه هییی پرنگ از ترس گفتم و بهش گفتم :مگه مریضی میای پشتم میترسونیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :ببخشید ها اینجا اشپزخونست اومدم اب خورم مشکل داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان و محکم جفت اب سرد کن گذاشتم و داشتم میرفتم بیرون دیدم میخواد با لیوانم اب بخوره گفتم بیخود بیخود با الیوان من اب میخوری لیوان زیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :حالا چه فرقی داره با همین میخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین قدر پررویی که نمیری برا خودت لیوان دربیاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اشپزخونه رفتم بیرون مامان و بابا تو اتاق اخری مهمون خوابیده بودن منم رفتم جفتشون خوابیدم صبح ساعت ۵همه رو بیدار کردن که به کارا قبل از رسیدن مهمونا برسیم رفتم تو اشپزخونه صبحونه درست کردم سفره پهن کردم و همه که هرکس مشغول یه کاری بود و صدا کردم همه اومدن نشستن و شروع به خوردن کردن گلاره تمام کرد گفت مرسی تینا ما داریم میریم دانشگاه و برمیگردیم میای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه گلاره جون باید برم خونه لباس عوض کنم و کلی دردسر امروز و نمیرم ماشین باباام نیاز نمیتونم ببرمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان :تینایی ماشین من و ببر کلاست مهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه مرسی ارسلان امروز نمیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :میبرمت دم خونه اماده شو باهم میریم کلاس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمزاحمتون نمیشم اقای عظیمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان شایان :چه مزاحمتی میرسونتت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشکری کردم و رفتم سمت وسایلم برداشتم و اومدم بیرون و گفتم من اماده ام مامان شما عصری شما میاین من دیگه نمیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو ب*غ*ل ارسلان و گفتم یادت نره که باید عالی باشی و ضعفت و به کسی نشون ندی من میرم هفتم عمه میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان :ممنونم زحمت کشیدی میبینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره رفت وسایلاشو بیاره من و شایان رفتیم بیرون که شایان گفت لاو ترکوندنتون و میذاشتین برا بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما منحرفی که نمیفهمی نگاه خواهر برادری با عاشق و معشوق چه طوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره اومد ساکت شدیم و سه تایی باهم رفتیم سوار ماشین شدیم گلاره گفت تینا خیلی کار داری ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره گلاره دیگه زحمت نمیدم تا خونه میرم دیگه دانشگاه و خودم میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :این چه حرفیه میرسونیمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه اخه باید برم حمام لباس اتو کنم بعد بیام شما برید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :اگه رامون بدی میایم تو خونه میشینیم تا تمام کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه اخه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان نذاشت حرفی بزنم گفت همینکه گلاره گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره یه دنده لج باز فکر کرده کیه برا من امرو نهی میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یه ساعت رسیدیم دم خونه کلید زدم و در و باز کردم و بفرما گفتم و اومدن تو نشستن رو مبل گلاره هرچی خواستی نو یخچال بردار من میرم حمام زود میام سریع لباس گذاشتم رو تختم با سشوار حولم و برداشتم رفتم حمام یه حمام سریع کردم و برگشتم بیرون یه سرو گوشی اب دادم شایان خوابش برده بود رو مبل گلاره هم داشت اب میخورد منم لباسم و پوشیدم و موهام و خشک کردم لباسام و دراوردم و اتو کشیدم و پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون ارایش نکردم ببخشید ها مثلا عمم فط کرده گفتم گلاره داداشت چه زود خوابید حالا بیدارش کنیم یا نه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت ۸بود گلاره گفت نه زود کلاس ۹یه ربع نه بیدارش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب پس تو این مدت پایه یه کافی میت هستی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :چرا که نه سرمم داره میترکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول درست کردن شدم تو دو دقیقه درست شد گذاشتم رومیز و من و گلاره نشستیم بیسکوییت هم گذاشتم داشتم میخوردم گلاره گفت :تینا میشه ازت یه سوال بپرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره بپرسس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :بین تو و ارسلان چیزی بود ؟؟اصلا تا الان عاشق کسی شدی و شکست خورده باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بابا ارسلان جای داداشم و به اندازه داداش نداشتم دوسش دارم اما اره عاشق شدم و شکست خوردم شکستی که تا یه سال افسرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد چیزی بگه که گفتم وای گلاره ۹دهکم شد بیدارش کن بریمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع رفت گفت شایان پاشوووو پاشووو بریم دیر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن داشتم ظرفا رو میشستم که شایان گفت دسشویی کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخر راهرو سمت اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره پهن شد رو مبل و منم نشستم جفتش حرفی نزدیم که یادم اومد گوشیم مونده رو میز ارایشم گفتم گلاره گوشیم مونده برم بیارمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشدم به سمت اتاقم دیدم در بازه و شایان داخل و داره اتاقم و نگاه میکنه گفتم اینجا کجاش شبیه دسشویی ؟؟با صدام برگشت و گفت گوشیت داشت زنگ میخورد که اومدم بیارمش برات که از سلیقه چیدن اتاقت خوشم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله بحث کردن نداشتم گفتم بریم دیر شد گوشیم و برداشتم دیدم کیان زنگ زده هوففف این دست بردار نیست که نیست گلاره :بریم دیگه تینا تو این ماسماسک چی هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم بریم چراغارو خاموش کردم و درقفل و رفتیم سمت دانشگاه بعد چند دقیقه رسیدیم و رفتیم داخل شایان ازمون جداشد و رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و گلاره ام که از دور ترنم و دیدیم رفتیم طرفش وقت برا خوش و بش نبود سریع رفتیم تو کلاس و استاد اومد درس داد طرفای ساعت ۴دیگه کل کلاسا تمام شد از خستگی داشتم میوفتادم گفتم من برم خونه حالم خوب نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترنم :کجا بیا میخوایم حرف بزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دنیا دور سرم چرخیدد و چشام و بستم و افتادم با سردرد عجیبی چشام و واکردم دیدم که تو بیمارستانم و شایان بالاسرم گفت دختر تو که مارو جون به لب کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خستگی یهو بیهوش شدم مامان اینا برگشتن ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :اره برگشتن نذاشتم بفهمن حالت بده گلاره حرف زد گفت که خوبی و باهم میخواین شام برید بیرون دکتر هم گفت به هوش بیای مرخصی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irممنون زحمت کشیدین اقای عظیمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان:باورکن من یه نفرم چرا جمع میبیندی بگو شایان نه اقای عظیمی موذب میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم :اما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان: اما نداره دیگه قبول کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ناچار گفتم باشه شایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت برم دکتر و خبر کنم مرخصت کنه که از منم سالم تری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند رو ل*ب*ا*م نشست اخ خدا که من عاشق این صدا بودم دوسش داشتم خیلی اما غرورم مهم تر بود چون اون یکی دیگه رو دوست داشت تو این فکرا بودم دکتر اومد و گفت حال دختر نازک نارنجیمون چه طوره ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر یه پسره جوون بود گفتم حالش و بگیرم با حالت شیطون گفتم وا تو دکتری ازمن حالم و میپرسی حالا مرضم چیبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت این طور که معلوم سالم تر از منی هیچی به خاطر خستگی و کم خوابی از هوش رفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irممنون دکتر شایان رفت کارای ترخیص و انجام بده برگشت منم اماده رفتن بودمنشستم تو ماشینش گفتم اقای عظیمی ممنون بابت همچی کیفم کجاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :اقای عظیمی نه شایان تینا یکم از رسمی حرف زدن بیا پایبن کیفت پشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم من این طور راحت ترم شما میخواین به اسم کوچیک صدا کنی صداکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفم و برداشتم و کیف پولم و دراوردم و گفتم اقا شایان مبلغ بیمارستان چه قدر شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان (با اخم ):خجالت بکش دختر چیزی نشد اینم تلافی اون روز که اوردیم بیمارستان پولی رو که جایی میدن برنمیگرده از نظر من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم و چشام و بستم وقتی باز کردم ماشین دم خونه بود مرسی اقای عظیمی بابت همه چی شب خوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :خواهش تینا شب تو ام خوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرماشین و بستم و کلیدامو دراوردم و رفتم تو مامان بابا خواب بودن از خستگی منم لباسم و دراوردم و رفتم رو تخت دراز کشیدم تمام خاطاتی که با سپهر داشتم اومد تو ذهنم منم بدم نمیومد مرورشون کنم اما نمیخواستم یاد اون پست فطرت بیوفتم چشام و بستم و خوابم برد خدارو شکر امروز جمعه بود و میتونستم تا دیر وقت به خوابم ساعت ۲مامان اومد بیدارم و کرد و گفت مادر نمیخوای پاشی لنگ ظهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم مامان یه روز جمعست میتونم به خوابم ولم کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان :پاشو و دست و صورتت و بشور بیا نهار بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ناچار پاشدم و رفتم طرفه دسشویی بعد اینکه دست و صورتم و شستم رفتم سمت میز غذا خوری سلامی کردم به بابا و نشستم اشتها نداشتم یکم غذا خوردم و پاشدم نشستم رو مبل و دلم گرفته بود که امروز جمعست و سرگرمی نیست تلوزیون و روشن کردم هیچی نبود همونجور که داشتم کانال بالا پایین میکردم بابا گفت تینا بابا گوشیت داره زنگ میخوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان بابایی جواب میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاق گوشی و دیدم شماره غریبه بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :سلام تینا منم شایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام اقای عظیمی امرتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :هیچی امشب همه میخوان برن بیرون زنگ زدم ببینم نمیاین اخه تولد من دلیل دعوتیم تولد منه اگه بیاین ممنون تون میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم نه ممنون به نظرتون بهتر نیست یکم احترام بذارید به زن عموتون یا پسرعمو تون حداقل بزارید کفنش خوش شه بعد جشن و سرور به پا کنید خوش باشید عصر بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه روزا مثل اب خوردن تموم شد روزای تکراری رفتن دانشگاه موندن خونه گه گاهی رفتن به کافی شاپ با گلاره و ترنم و بقیه بچه ها اما دیگه شایان نمیومد گلاره میگفت که دوست دختر جدید پیدا کرده و همش با اونه و من کلی اتیش میگرفتم وهربار با به خبر از شایان تصمیم میگرفتم کوه غرور باشم و فراموشش کنم بلخره چله عمه رسید میدونستم بعد این همه وقت شایان و تو مراسم ختم عمه میبینم دلم حسابییییی براش تنگ شده بود نه نه تینا نه تو اون و دوست ندارییی فهمیدی اون با عشقش فراموشش کن تو این فکارا بودم بابا گفت تینا دیر شد هنو نشستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و گفتم بابا من اماده ام کیفم و برداشتم و با مامان رفتیم تو پارکینگ بابا گفت تینا گواهینامت باته ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره باباچرا ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا :بیا بشین پشت فرمون من حالم خوب نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوییچ و گرفتم و سوار شدم و ماشین از پارکینگ در اوردم که گوشیم زنگ خورد گوشیم و از تو کیف در اوردم بدون دیدن اسم جواب دادم بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مردونه پیچید تو گوشم سلام خانم بزرگمهر عظیمی هستم شایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبله امرتون اقای عظیمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان:ما داریم حرکت میکنیم بابا گفتن شما کی حرکت میکنید تا باهم برسیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماام تازه از خونه زدیم بیرون سرجاده فرعی منتظر باشید ما میرسیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان:اوکی خانم بزرگمهر فعلا خدانگهدار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا نگهدار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا :چی میخواست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی بابا اقای عظیمی بزرگ گفته بودن باهم حرکت کنیم منم گفتم جاده فرعی وایین تا ما برسیم اونا زودتر حرکت کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دیگه حرفی نزد از لحن سرد شایان یخ کردم این قدر بدش اومده بود ازم که قبلا میگفت تینا الان بزرگمهر وای خدا تمام حواسم و دادم به رانندگی رسیدبم جایی که قرار بود و ماشین شایان و دیدم جفتش پارک کردم همه پیاده شدیم و سلام کردیم گلاره رو گرفتم ب*غ*ل و اونم گرفتم ب*غ*ل و گفت نه بابا دست فرمونت عالی مثل شایان سیاساکتی نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم چشات خوب دید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان از اونطرف داد زد :ای خواهر قلابی مارو فروختی به همین سادگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم و برگردوندم سمت شایان بایه لبخند سرد یه سلام بهش کردم و روبه همه گفتم حرکت کنیم دیگه این جور عصرم نمیرسیم خانم عظیمی گفت : تینا جون بچه ها بیان تو ماشینتون ما بزرگا کمی گفت و گو داریم شما برید ما ام دنبالتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم چشم به روی چشم گلاره بپر اقای عظیمی شما ام بیاین لطفا نشستم پشت فرمون و گلاره جلو شایانم رفت پشت نشست صدای اهنگ خیلی کم بود اهنگی یه زملنی با سپهر بلند بلند میخوندیمش اوف خدایا عوضش کردم تا این خاطرات نیاد سمتم گلاره گفت اااا تینا چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره ببخشید از این اهنگ بیذارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره : چشم بانو ولی باید دلیلش و بعد بگی از تو اینه به سمت شایان علامت داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالبخند گفتم باشه از دست تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی شایان زنگ خورد جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام چطوری خوبی نفس ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir..........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاااا. چرا ناراحتی سارا غمتو نبینم زندگیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای وای من دارم میرم ختم زن عموم فردا حتما میام دنبالت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق من دیگه ناراحت نباشه باشه میبینمت بای بای عسلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا چی داشتم میشنیدم نه نه شایان اینکار رو نمیکنه داشتم روانی میشدم نه من باید فراموشش کنم باید فراموشش کنم رسیدیم تو شهر پیچیدم سمت منطقه خونه عمه اینا رسیدم دم در که ارسلان با لباس مشکی داشت پارچه هارو نصب میکرد ماشین و پارک کردم و رفتم پایین رفتم تو ب*غ*ل ارسلان و گفتم سلام داداش من مرد مراسم غم اخرت باشه قربون چشات بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان :سلام خدا نکنه فدات شم ممنونم برو تو الاناست که برامون حرف درارن یه لبخند زد منم منتظر شدم مامان اینا رسیدن و من و گلاره و دوتا مامانا رفتیم داخل سلام کردیم و نشستیم جفت هم شایان به گلاره پیام داد ارسلانم به من چه باهم باز کردم دیدم ارسلان میگه بیا حیاط پشتی شایانم به گلاره همین و گفته بود گلاره :به نظرت جریان چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چمیدونم بیا بریم ببینیم چه خبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشدیم مامان گفت کجا ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتیم باهم الان برمیگردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم بیرون سمت حیاط پشتی دیدم ارسلان و شایان اونجان گفتیم جریان چیه ارسلان گفت :تینا گلاره ببینین دوست دختر شایان پاشده اومده اینجا بدون هماهنگی اگه عمو و زن عمو بفهمن کله شایان و کندن برین یه کاری کنید نره تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : به خاطر این صدامون کردید به ما چه خودش بره یه کاری کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم میرفتم که شایان با صداش نگهم داشت گفت تینا ترو خدا جبران میکنم برگشتم سمتش و بی تو جه بهش به ارسلان گفتم من نمیشناسمش یه عکس بهم نشون بدین شایان گوشیش و در اورد و یه عکس که باهم تو بقل هم بودن و نشون داد اه اه دختره چندش خودم و جمع کردم و گفتم نمیذارم بیاد تو خیالت راحت دست گلاره رو کشیدم و رفتیم سمت مجتمع دختره رو دیدم رفتم طرفش سلام سارا جوووووننن چه خبرا خیلی بیمعرفتی هیچ نمیگی یه دویتی دارم این قدر زود فراموشم کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا که من و نمیشناخت تو خنگی مونده بود که این کیه برا اینکه کم نیاره گفت سلام ای بابا گلم مگه میشه من ترو فراموش کنم فقط اسمت یادم رفته منم الکی گفتم مریم انگار واقعی یه دوستی به نام مریم داشت اومد تو ب*غ*لم و گفت وای مریم جون عوض شدی چه قدر لاغر شدی تو که تپلو دانشگاه بودی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم :اره عزیزم رژیم گرفتم بیا بریم بیرون حرف بزنیم مریم شمارت و بده باهات درتماس باشم ممنون به خاطر اینکه اومدی قدم رنجه کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره نمیتونست بگه به خاطر شایان اومده گفت خواهش میکنم خوب من برم دیگه هم خواستم ببینمت هم عرض ادب کنم خدا نگهدار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا نگهدار گفتم و دسته گلاره که داشت های های میخندید و گرفتم و رفتیم حیاط پشتی شماره رو گذاشتم کفه دست شایان و گفتم دست به سرش کردم ما بریم بیخود علافمون کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :ممنون خانوم بزرگمهر جبران میکنم لطف بزرگی کردید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم تلافی خودش گفتم من یه نفرم من میرم تو ساختمون گلاره گفت من بعد از تو میام تو برو بالا داشتم میرفتم یادم اومد کیفم تو ماشین رفتم سمت در خروجی و در ماشین و باز کردم و کیفم و برداشتم در و بستم و قفل کردم که یکی از پشت صدام کرد تینا تینا خودتی باورم نمیشه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم به سمت صاحب صدا نه نه این که سپهر تو این شهر زندگی میکرد داشت میومد طرفم نه خدایا نزدیکم شد گفت سلام دختر خوبی چه خبرا اینکه همه چی یادش رفته بود چه گوه بازی در اورده گفتم سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبم ممنون ببخشید من برم خانوادم منتظرمن رفتم و اشکام سرازیر شد یکی یکی مسابقه میدادن صدایی از حیاط پشتی نمیومد حتما بچه ها رفته بودن رفتم سمت حیاط پشتی تا گریم وکسی نبینه رفتم داخل که دیدم سه تاشون نشستن سریع برگشتم که برم ارسلان صدام کرد تینا تینا برگرد ببینم داری گریه میکنی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش ندادم اومد و ب*غ*لم کرد های های تو ب*غ*لش گریه کردم نشوندم رو صندلی و گفت چیشده ؟؟باتوام جواب بده ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار سوال شایان و گلاره ام بود با هق هق و مکث گفتم ارسلان. ...من...س..پهر ..رو ..دیدممم دوباره گریه کردم ارسلان از ماجرا خبر داشت عصبانی و شد و گفت ای پست فطرت اشغال چی میگفت؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :تینا سپهر کیه بگو اروم شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان گفت من میگم براتون این تینای خر....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم ادامه بده گفتم خودم تعریف میکنم شروع کزدم زمانی که ما تو این شهر زندگی میکردیم مثل الان رابطم با ارسلان خیلی خوب و صمیمی بود سپهر دوست ارسلان بود من هی میومدم اینجا یا اون اینجا بود و کلی سر به سرم میذاشت یا تو خیابون میدیدیم هم و ارسلان خبر نداشت من با این کاراش عاشقش شده بودم جوری که شب تا صبح اینجا بودم تا ببینمش بلخره اون بهم ابراز علاقه کرد و شماره داد منم که از خدام بود با کمال میل قبول کردم از اون روز قرار گذاشتنامون و کافه رفتنامون شروع شد همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه سپهر خیلی اخلاقش بد شده بود و بد رفتار میکرد اما من عاشقش بودم پرسیدم مشکلش چیه گفت صاحب خونه میخواد از خونه بندازتمون بیرون و یک میلیون کم داریم من خرم از سر عشق و علاقه بهش گفتم من بهت میدم گردنبند طلایی که مامان بزرگم بهم داده بود و فروختم شد هفصد تومن سیصد هم تو حسابم بود یه میلیون و جور کردم و دادم اونم گفت یه هفته ای پول روبرمیگردونه اما رفت و دیگه خبری ازش نشد فهمیدم که اصلا صاحب خونه ای درکار نیست خونه مال خودشون و به من دروغ گفته و پول و الکی برده افسرده شدم از خودم بدم میومد نمیخواستم زندگی کنم اما به خاطر ابروی پدرم دستم به خودکشی نمیرفت از اون موقع از هرچی عشق و این شهر رو جفت بودن متنفر شدم و هیچ وقت نخواستم باکسی باشم رفتم کیفم و بردارم که دیدم انگار نه انگار اتفاقی افتاده کلی گرم گرفت گلاره بلخره راز عشقم و فهمیدی شایان باتعجب گفت :خاک تو غیرتش بیشرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت اشکام و پاک کردم و گفتم بابا غیرت تو خچدت جلو سارا رو بگیر کاری به این نداشته باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم خندید و باحالت بچه گونه گفت :حالا یه کار براما کردی هی بکوب تو سرم چهارتامون گوشیامون باهم زنگ خورد من گفتم وایی ساعت ۷حق دارن نگران شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :اگه با قصه زندگیت مارو نمیبردی اون دنیا این طور نمیشد یه لبخندی زد که یعنی به شوخی بود ارسلان گفت بریم بیرون به جای بحث کردن مراسم تمام شده نگران شدن در حیاط پشتی رو باز کردیم و چهارتایی باهم رفتیم بیرون که خانواده هامون نگران داشتن دنبالمون میگشتن دلم برا ارسلان سوخت کسی نبود نگرانش باشه مامان با عصبانیت اومد سراغم و گفت معلومه شماها کجایید مثل چهارتا مهمون غریبه خودتون و جدا کردید هرکدوم یه چی میگفت که بلخره داد شایان رفت بالا :باشه دیگه نشسته بودیم وقت از دستمون در رفت همه مون معذرت میخوایم دیگه چیزی نگفتن همه رفتیم تو ساختمون کم کم همه داشتن اماده رفتن میشدن که یه فکری اومد تو ذهنم رو به ارسلان گفتم داداشی بیا بریم باهامون تهران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان ؛تینا اما ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم کامل کنه گفتم مرگ تینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان :از دست تو باشه برم یکم لباس واسه خودم جمع کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند رضایت روی صورتم اومد گلاره اومد جفتم و گفت دوسش داری ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم چی کی ارسلان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره :اره دیگهه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره میزنمت ها کری گفتم داداشیی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان بعد چند دقیقه با یه ساک دستی کوچیک اومد بیرون و گفت من اماده ام با این حرف ارسلان همه رفتیم بیرون و ارسلان در رو قفل کرد و بعد ما اومد اومدم سوار ماشین بشم که مامان گفت چهارتا تون بشینید تو ماشین ما تینا امشب میمونیم خونه اقای عظیمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم اخه چرا مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره ؛اخه نداره دیگه بیا خوش میگذره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان گلاره :بابا تینا خانوم قابل بدونید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخجالتم ندید چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان اومد جلو بشینه گلاره گفت خانوما مقدم ترن بروپشت ارسلان و شایان پشت نشستن و من پشت فرمون گلاره هم جلو ماشین و روشن کردم و پشت سر ماشین اقای عظیمی حرکت کردم وای این قدر اروم میرفتم رو مخم بود گفتموای اقای عظیمی چه قدر اروم میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :اره بابت همیشه اروم میرونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه بهش انگار حالم ازش بهم میخورد بعد موضوع سارا متنفر شده بودم ازش چراغ زدم که بره کنار رفت و گازوندم اووووو خودم عاشققق سرعت بودم ارسلان :بابا عالی دختر گلاره :تینا اروم من میترسمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشایان :تینا اروم برو گلاره از سرعت حالش بد میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرعتم و کم کردم و با اخم از تو اینه بهش گفتم اولندش تینا نه خانم بزرگ مهر اقای عظیمیی (باحرص)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدومندش سعی کنید حرمتای فامیلی رونشکنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروم و برگردوندم و به جلو خیره شدم سکوت تلخی بود هیچکس حرفی نمیزد انگار همه ناراحت بودن رسیدیم دم خونه اقای عظیمی اونا ام پشت ما رسیدن پیاده شدن حدود ساعت ۱۲بود پیاده شدیم بریم تو گوشیم زنگ خورد در اوردم ببینم کیه دیدم کیان خواستم جواب ندم میدونستم فکر بد میکنن سریع جواب دادم گفت بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیان :سلام عشقم خوبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن عشق جنابعالی نیستم شیر فهم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیان :نه دیگه اخر سری جیگر خودمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن و قطع کردم برگشتم دیدم گلاره و ارسلان و شایان پشتمن ارسلان با عصبانیت و داد گفت :تینا کیان کیه ؟هااا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir