درکنار هم یا کیلومترها دورازهم خواهرها با قلب هاشون بهم متصل اند. دوستی های ابدی داستان ۸تا دوست که از بچگی باهم بودن وحالا دیگه بزرگ شدن وهرکدوم وارد مرحله جدیدی از زندگیشون شدن ..........

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۱۶ دقیقه

مطالعه آنلاین دوستی های ابدی
يه شخصيت عادي…مثل همه ي ما گاهي مهربون وکم حرف به موقعش هم حاضرجوابو حرص در آر…اما بيماري قلبي اش کمي اونو از همه دور کرده…تصميم ميگيره چيزهاي جديدي رو تو زندگيش تجربه کنه…براي همين ازبرادرش مي خواد اونو به خونه اش ببره،براي تغير روحيه اش …برادري که يه زندگي سالمو ساده اي نداره…پايان خوش

صداي جروبحث باعث ميشد نتونم مثل هميشه روي چيزي که ميکشم تمرکز کنم

بي فايده بود...از زل زدن به بوم دست کشيدم وبه کنار پنجره رفتم...همون نيمه باز بودنشم ميتونست بوي خاک بارون خورده رو به مشامم برسونه...باحسرت به قطره هاي ريزبارون که با سرکشي تمام به پنجره برخورد ميکردن خيره شدم...اهي که کشيدم بخار محوي روي شيشه شد

صداي داد بهنام تپش قلبموبالامي برد...انگشتمو بالا آووردم ويه قلب روي بخار کشيدم...بي اختيار لبخندي روي لبام اومد...شايد بهتربود يه تيرم وسطش ميزدم...سرماي شيشه به انگشتام سرايت کرد

بازم صداي بلند بهنام...صداي نازک مامان که بالحن جيغ مانندي ميگفت:عجبه نيم ساعت دست از کثافت کاريات برداشتي...مگه به خاطربهاراين دوروبرپيدات شه...سه ماهه خبري ازت نيس...کدوم گوري هستي؟

بهنام - چقد بايد بگم خوشم نمياد سيم جيمم کني...

مامان - من مادرتم بهنام...کمترين حقم اينه بدونم بچه ام داره چه غلطي ميکنه

صداش ضعيفترشده بود...اين روزها کمترمي تونست دادوبيداد کنه

مسببش من بودم

هواروبه تاريکي بودوتصويرم توي شيشه منعکس ميشد. به گودي زيرچشمام دستي کشيدم

صداي آرامبخش بابامثل هميشه بحثشونوتموم کرد

بابا – بروبالاباباجان حتما بهاربيدارشده

بعدم صداي قدم هاي پرعجله ومحکم بهنام که هرلحظه نزديکترميشد.مثل هميشه بدون در زدن دروبازکرد.

لبخندي محورولبام نشست،بدجوري دلتنگش بودم بااين حال نخواستم روموبرگردونم.

هم شونه ام ايستاد...تصويرش روي شيشه به خوبي معلوم بود...يادروزايي افتادم که ازسروکولش بالا ميرفتم وچقد اون روزاي دور رو دوست داشتم.

به چشمام خيره شدم ...خسته ترازهميشه بودم ،انگار فکربه گذشته هم براي من تحليل انرژي بود.

باصدايي که به خاطردادوبيدادکمي دورگه شده بود گفت:چطوري نيم وجبي؟

-خوبم.

بهنام – بعد سه ماه حقم نيس اينطوري استقبال کني...

سرموبه سمتش گردوندم اونم نگاهشوازپنجره گرفت وبه چشمام خيره شد. برق چشماش نشون ازفشاري بود که به خودش مياره. آروم دستاي سردموآووردم بالاودور گردنش حلقه کردم...سخت بود آخه قد من تاروي سينه اش هم نميشد اما اين کارهميشه ي من بود ديگه به اين مدل آويزون شدن عادت کرده بودم...البته اونم به اينکه کمکم کنه ازسروکولش بالابرم هم عادت کرده بود.

همونجورکه منوبغل کره بودبه سمت تخت رفت وآروم نشست ومنم روي پاش...به آرومي گفت:چراتلفناموجواب نميدادي؟

-خواستم تلافي کرده باشم

بهنام - ميشه بدونم دقيقا تلافي کي رو سرم آووردي؟يادم نمياد تلفني ازتوروبي جواب گذاشته باشم.

-نه تلافي پنهون کارياتو

با اخم نگام کرد که يعني بيشترتوضيح بده.با لبخند گفتم:رزيتا کيه؟

بهنام – پس بگوووووو...خانم واسه اينکه پيچونده شده اينقد دلخوره...

بااخم مصنوعي اي گفتم:حق نداشتي که...

بهنام – اونم مثل بقيه اس بهار...

دندوناموروي هم فشاردادم.بازم اين بغض لعنتي...صورتشوکه اخم غليضيم داشت تودوسانتي صورتم قراردادوگفت:چته؟

دندونام ارفشارسرماوبغضي که داشتم کمي ميلرزيد...نگاهم خيره ي چشماي طوسيش بود...باصداي زمزمه مانندم فقط تونستم بگم:خسته شدم...

مثل اکثراوقات که غم چشماشو خمارتر ازحد معمول ميکردبه چشمام کمي خيره شدو بدون اينکه نگاهشوبگيره آروم باخودش مجبورم کرد دراز بکشم...پتوي کنار رفته امو روي هردومون کشيدو گفت:ازچي؟

-ازاين غم لعنتي توچشماي بابا...ازبغض مامان...ازنبودن هاي تو...

چشماموبستم تااشکاي جمع شده توچشمام بريزن پايين...

-ازدرد کشيدن خسته شدم...ازاين قلب لعنتي خسته شدم...دلم ميخواد بدون استرس مردن زندگي کنم بهنام...ولي هرلحظه ميفهمم مرگم خيلي نزديکتراز اين حرفاس...بارون مياد بهنام ولي من اينقدضعييفم که حتي نميتونم زيرش راه برم...

سرموتوي سينه اش فروبردم وادامه دادم:برام سخته ببينم مامان فريباکه عشق مد وخريدوگردش بود...حالاچندساله کارش شده گريه هاي يواشکي توآشپزخونه وحياط...بابابجاي گردوندن شرکت ازاين بيمارستان به اون بيمارستان دربه درو التماس کنون به دکترا...واسه دخترش دنبال زندگي باشه...

دستموبالاآووردموگفتم:اراينکه تواين دست بي جونم سرنگ بره خسته ام ...ازاون قرصاي لعنتي...کي ميخواين بفهمين من ديگه نميخوام به اين زندگي خفت بارادامه بدم...بذارين به حال خودم باشم...خواسته ي زياديه بهنام؟

صداي فشاردادن دندوناشوميشنيدم...

سرموبيشترتوسينه اش فروبردموگفتم:ميشه منوببري پيش خودت؟مامان احتياج به استراحت داره...ميبينم که با چه فشاري سعي ميکنه بهم روحيه بده...

زيرلب انگاري که با خودش حرف ميزد گفت:خونه ي من؟

سرموکمي بالاگرفتم وتوچشماش نگاه کردم...توفکربود...بعدازمدتي نگاهشوبه چشمام دوخت وگفت:بهارزندگي من اونجوري که فکرميکني نيس...من ...من...رفت وآمد هايي که به خونم ميشه زياده و...

به چه کسي توضيح ميداد...منکه خبرداشتم...لبخندي زدم

لبخندبي جوني زد وگفت:ميدونستي قشنگترين لبخند دنياروداري؟

کمي خودموبالاکشيدمولباموروچونه اش گذاشتم وبوسيدم...به چشماي مهربونش خيره شدموگفتم:توام ميدونستي بدترين موجود واسه دردودل کردني؟

ابروهاشوبالاانداختوبا خنده گفت:آره يکي ديگه ام بهم گفته بود...

خنديدم...ميدونستم عادت داره همه چيزوتوخودش بريزه وبيشترازهرکسي تواين دنياغم داره...مغروربود...بيچاره دوس دختراش...هيچوقت نميتونستي درکش کني...اون بيش تراز اونچه که نشون بده مرموزبود...

نفهميدم کي خوابيدم...

صبح با صداي مامان که جيغ ميزد:دست نزن ورپريده...براي بهاردرست کردم...بيدارشدم...

به خاطروضعيت جسمي ام حرکاتم کند وسخت شده بود...بااين حال لباس عوض کردموازاتاق بيرون اومدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام – خب يکي ام براي من درست ميکردي که به مال بهاردست نزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- نکن بهنام...خيلي کارديشبت قشنگ بود که برات پنککم درست کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام- کينه اي شدي مامان ها...خوب نيس به خدا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان باحرص ازحاضرجوابي هاي بهنام گفت:تولازم نيس به من يادبدي چي خوبه چي بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبح به خير...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با دهن بازبه سمتم برگشت...نگاهي به سرتا پام کردوگفت:پايين چرااومدي...چراصدام نکردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستموبه صندلي گرفتمو همونجورکه مينشستم گفتم:گرسنه ام بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کرد...شايد چون کم پيش ميومداظهارگرسنگي کنم...باذوقي غيرقابل انکارکمترازچنددقيقه ميزو پرخوردني کرد...بهنام با اخم گفت:خوبه والامردم چه شانسادارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ريزخنديدم...اين برادرمغرورواخموي من گاهي واقعابچه گونه رفتارميکرد که عجيب بهش ميامد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالاحسادت نکن من دست به بخششم خوبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهمون اخم گفت:کي ميخواي بريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان که نا اون لحظه باذوق برام لقمه هاي شکلاتي ميگرفت باتعجب گفت:جايي قراره بريد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسي کشيدموبالبخند گفتم:آره...قراره برم مدتي پيش بهنام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لقمه اي که دستش بودروي ميزافتاد...رنگش کمي پريد...باتته پته گفت:چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام – چراداره مادرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان – ولي تو که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام – من چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان نگاهي به من کرد هرلحظه امکان داشت اشکش بريزه...باباوارد آشپزخونه شدوگفت:صبح به خي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باديدن مامان متعجب شدوگفت:چي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان – بهنام ميخواد بهاروببره خونه اش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابانگاهي متعجب کردوگفت:آره بهنام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جاي بهنام گفتم:من ازش خواستم...ميخوام يکم برم اينوراونور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- کجا بري آخه بهارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمورودستاش گذاشتم...پوست صافونرمش حس خوبي ميداد...بااينکه چندسالي بود بهم ريخته بود اما اززيبايي اش چيزي کم نميکرد...همان زيبايي اي که دل بيچاره ي پدرمنوزيروروميکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميخوام با بهنام باشم مامان...شمام هرسال اين موقع ميريد مسافرت...منکه نميتونم باهاتون بيام اما شمابايد بريد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدمخالفت کنه که با لحن محکمي گفتم:اگه بگي نه ميرم ميشينم گوشه اتاقم وديگه ام تکون نميخورم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلي سعي ميکرد اشک نريزه...طبيعي بود...تواين خانواده غرورحرف اولو ميزد...فقط من اززير دستشون فرارکرده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابادستشوروشونه هاي مامان گذاشتوگفت:کارخوبي ميکني عزيزم...البته سفربراي ما هم لازمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با دلخوري نگاش کرد...ازپشت ميز بلند شدمو قبل اعتراض مامان به کم خوردنم گفتم:البته اميدوارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي دستت نگيري 24ساعت زنگ بزني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازاينکه فکرشوخونده بودم اخمي کرد...روبه بهنام گفتم:شب مياي دنبالم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سري به نشونه ي باشه تکان دادوگفت:پس من ميرم بوتيک...10 اينجام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان – چراشام نمياي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام بااخم گفت:راضي به زحمت نيستم بانو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تودلم خنديدم...پسرهي لجباز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام روزبه کمک مامان وسايلموجمع کردم...حمام رفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوق داشتم...زندگي کناربهنام هميشه جالب بود...ازچندسال پيش که دختربازياش به اوج خودش رسيد خونه مجردي خريدوازپيشمون رفت...البته اين به معني فراموشي ما نبود...زيادبهمون سرميزد...اهل اينکه براي کاراش توضيحي بده نبود...براي همين رفت که غرغرهاي مامانو نشنوه...توي يه پاساژ معروف بوتيک داشت...با اينکه درآمد توپي داشت اما توکاراي شرکتم باباروتنهانميذاشت...البته من به شخصه موندم چطور وقت براي دختربازي پيداميکرد...ازيه پشه ماده ام نميگذشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشام که همش زيرنگاه بغض آلود مامان سپري شدرفتم حاضرشدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام مثل هميشه بد قولي کردوکمي ديرتراومد...مامان توبغل بابابودومدام غرميزد...بهنام حواست باشه ها...ميکشمت اگه بفهمم سرت گرم اون سياسوخته هاي ورپريده باشه بهارمويادت بره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منوباباريز ميخنديديموبهنامم با اخم مامانونگاه ميکرد بلکه بس کنه اما مامان همچنان غرميزد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تااينکه بهنام گونه ي مامانوغيرمنتظره بوسيدو گفت:چشم بانواينقدغرنزن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان که شک زده بودساکت شد...آخه اين حرکتاازبهنام واقعابعييد بود...منم قبل اينکه مامان ازشک در بيادخداحافظي کردموپريدم توماشين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه اش يا سليقه ترازاوني بود که تصورم ميرفت...اينم مزيت هاي دوست دختراي زيادش بود حتما...سرماي عجيبي داشت که نشون ميداد هنوزتوفکرشوفازا نبوده...منم حرفي نزدم...قيافه ي خسته اش جاي حرفي نذاشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنددقيقه اي بود که اتاقموبهم نشون داده بود...به گفته ي خودش صبح براي ورودم رفته بوده خريد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخودم فکرکردم مگه قراره چقداينجا باشم که اتاق برام درست کرده...دستي روي پتوي تخت کشيدم...لبخند زدم...بنفش...رنگي که دوست داشتم...با هزارتا فکروخيال به خواب رفتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصداي وحشتناک دادي بيدارشدم...تپش قلبم تونقطه ي اوج بود...صداي غيرآشنايي بالحن کشداروبدي به صورت فريادگونه داشت آهنگ ميخوند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منوبا خودت ببررررررررر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من بههههههه رفتن قانععععععععم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام ازهيجان ميلرزيد.صداي پسرهرلحظه بلندترميشد.ازاتاق بيرون رفتم که بگم بس کن دارم سکته ميکنم...بهنام کجاست اصلا...اونکه ميدونست من ازصداي بلند به هم ميريزم...پسرکه ديگه نعره ميزدگيتارم دستش گرفت...من متعجب از اين غول بي شاخ ودم به حال رسيده بودم...چشماشوبسته بودوبا لحن بدي آهنگ ميخوند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منووووبا خوددت ببررررررررررررررر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه چشاشوبازکردودهنش باديدنم همون جوري موند...يهودادي زدوازجاپريد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر – توکي هستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستموروقلبم فشاردادموبااخم گفتم:انگاراين سوالومن بايد بپرسما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشوتنگ کردوگيتاروزد زيربغلشوگفت:قرارنبود ديشب دختربياره...اي نامرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه سمتم اومد ...ترسيدم قدمي عقب گذاشتموگفتم:جلونيا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درهمون حال انگارکه حرفمونشنيده باشه زيرلب گفت:هميشه حوري وپري ميوورد...حالازده توخط عزرائيلواينا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم متقابلاعقب ميرفتم...قلبم تودهنم بود...دستاي يخ کرده امومشت کرده بودم شايدکمي آروم شم...اما اون بيخيال جلوترميومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:يه ديشب باهاش نبودما...دختره کرده توپاچه اش...ازاين سليقه ها نداشت اين پسر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي کمرم به ديوارسرد خورد اون يه ذره انرژيمم تحليل رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بروعقب ديوونه...والا جيغ ميزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدحرفي بزنه که پاش گيرکرد به لبه ي فرش کوچک جلوي پاشو با کله به سمت من اومدازترس فقط تونستم جيغ بلندبالايي بکشم که در به شدت بازشد...پسره که براي حفظ تعادلش دستشوزدبه ديوارپشت سرم حالاکاملاتوحلق من بود...وحشتزده به دوتا چشم سياه نگاه ميکردم که متعجب ازوضعيتمون گرد شده بود...صداي بلند بهنام که به شدت پرخاشگربود باعث شد يه متربپريم بالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام- چه غلطي ميکني ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يقه اشوگرفتوپسرکه ازتعجب هنوزخشک شده بودوپرت کردعقب...پسرم که تعادلشوپيداکردبا دومترفاصله باچشماي گردش نگاهش بين ما دوتادرگردش بود...منم که انرژيم ته کشيده بود پاهام شل شدوازديوارسرخوردم...بهنام وحشت زده منوگرفتوگفت:بهار...بهار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره زيرلب وبا بهت گفت:بهار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام:بهارم...(جلوي پام زانوزد)...آروم باش گلم...آروم ...هيچي نيس...من اينجام...(روبه پسره باعصبانيت گفت)بروگمشويه آب قندي چيزي بيارمگه نميبيني حالشو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منکه کمي ريتم قلبم منظم شده بود چشماموبستم...بهنام آروم بغلم کردودست روي موهام کشيدوگفت:نترس...دوستمه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي گرومپي اومد که چشاموبازکردم...پسره مثل قالي نقش زمين شده بود...انگارافتاده بود ليوان آب قندخالي شده بود...سرشوبالاگرفتوباخنده ي مصنوعي گفت:نشکست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وليوانونشون داد...ازحالتش خنده ام گرفت...بهنام زيرلب با حرص گفت:احمق دست پاچلفتي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره بلند شدواومد به سمتمون ته ليوان کمي قند بود فقط...به سمت من گرفت...بهنام بااخم گفت:اين چيزيم ازش مونده مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره گنگ نکاش کرد...حقيقتاسخت بود نخندم...ريتم قلبم آروم شده بود...اما ميدونستم رنگم پريده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام ليوانوباحرص ازدستش کشيدورفت آب قندبياره...تواون محلي هم که آب قند ريخته بود نزديک بود بخوره زمين...پسره هنوزگيج منونگاه ميکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام که اومد ليوانوتا ته به خوردم دادوگفت:پاشوبريم اتاقت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراهش به اتاق رفتم...باليوان آب کنار تختم قرصموداد...کمي لباشوبادندون فشار دادوگفت:بشين الان ميام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.رفت بيرون...جوري که صداش بلند نشه اما باحرصو عصبانيت گفت:اگه بلايي سرش ميومد خودم شخصا ميفرستادمت جهنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرکلافه گفت:ازکجابايد ميدونستم کسي توخونه اس...زنگ زدم بازنکردي کليدانداختم...داشتم دروصفت شعرميخوندم يهوديدم مثل روح...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام- درست حرف بزن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر-خيله خب خيله خب...ديدم مثل پري دريايي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام با عصبانيت گفت:شهاااااااااااااااب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب –اي بابا پس چيجوري صداش کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام- ميزنم يکي ازمن بخوري يکي ازديوارا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب – خيله خب بچه غول...ديدم يه خانوم زل زده بهم...تعجب کردم...اين تيپي سوانميکر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهوبه سرعت گفت:ببخشيد ببخشيد...منظورم ينه که ازحظورشون تعجب کردم خواستم برم سمتش پام گيرکردو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به آينه رو به روي تختم کردم...بهش حق ميدادم...موهاي سياه و بلندبا فرهاي درشت که توهم گره خورده بود...رنگ سفيدوبيش ازحدپريده ام...کبودي زيرچشمام...لبهاي سفيد...شبيه اجنه ها بودم بيشتر...بي اختيارآروم خنديدم...ولي با صداي بهنام که ميگفت:برم يه سربزنم بهش ميام...سريع پريدم زيرپتو وچشماموبستم...صداي بازشدن در بعدشم مکثو باز، بسته شدنش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادت کرده بودم به اين گوش ايستادنا...گوشاي تيزي داشتم...هميشه سعي ميکردم اينجوري خودموسرگرم کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالام عجيب کنجکاوبودم اين دوتاچي ميگن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي ريز شهاب که گفت:ازبيمارستان بلندش کردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماموگرد کرد...بهنام با عصبانيت مشهودي گفت:نميتوني زيپتوببندي هي نگي بلندش کردي بلندش کردي!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- خب...برام عجيبه ديگه بهي...تااونجاکه من تو اين 5 سال شناختمت سمت اينجور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام – بهارخواهرمنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب – کيته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام غريد-خواهرم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب متعجب گفت:جدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام جوابي نداد...ميتونستم قيافه شومجسم کنم توذهنم...شايدتوقع زيادي بود ازبهنام که به دوست 5 ساله اش ازخانواده اش حرفي بزنه اما بازدلم گرفت...چشماموبستم وتوجهي به بقيه حرفشون نکردم...تاثيرقرص بود يا هرچي...خوابيدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي چشم بازکردم ساعت 11 بود...پس خيليم نخوابيده بودم...شديداحساس گشنگي ميکردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام به آينه افتادبازيادحرف شهاب لبخندي رولبام آوورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس مرتبي پوشيدم...يه لباس آستين بلندوشلوار،تيپ هميشگيم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاق بهنام رفتم...ظاهرا که کسي توي حال نبود...تقه اي به در زدم وباصداي بيا تو بهنام وارد شدم...روتخت درازبود...باديدنم نشست...باتعجب به صداي آبي که از حموم ميومد گوش دادم که بهنام گفت:شهابه...صبحونه خوردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس حتماخيلي راحت بودن که توخونه اش ميره حموم. هنوزم ازش دلخوربودم براي همين به تعنه گفتم:جالبه... دوستت نميدونست خواهرداري...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-بروصبحونه اتوبخور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااخم روشوبرگردونداما از صداش مشخص بود که نميخواسته ناراحتم کنه...برگشتم سمت درکه صداي شهاب بلند شد...بااون صداي بم ومردونه اش سعي داشت صداي يه دخترروتقليد کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-بهيييييي جونم...صابون نداري که بلاگرفته...ووويييييي...چيکارش کردي ؟نکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام بهت زده براي جلوگيري ازحرفش منوبه سمت در بردودر حالي که بيرونم ميکرد گفت:بهي و زهرمار...گمشوتن لشتوبياربيرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي ضعيف شهاب هنوزبه گوش ميرسيد:چيييييييش...ايکبيري نچسب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور خنده امو کنترل کردم...يخچالش درحال ترکيدن بود همه جور اتوآشغالي بود...براي جلوگيري ازغر زدنهاي بهنام ليواني شيرکاکائوخوردم وبرگشتم توحال...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتي بعد هردو وارد حال شدن...شهاب با ديدنم تک ابرويي بالا انداخت...حتما داشت باصبح مقايسه ام ميکرد...لبخندي زدويه مبل نزديک بهم نشست وبا نيش باز گفت:چقد چشماتون شبيه همه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام بااخم نگاش کردولي اون بي توجه گفت:من به اين بهي ميگم چشات شبيه دختراس ناراحت ميشه...بيا...راست ميگم ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي کمرنگ رولبام اومد...نيششوشل ترکرد وگفت:من شهابم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهاموبا دستم کمي کنار زدموگفتم:منم بهارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب - ازحرفاي صبحم که ناراحت نشدين!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وپرسشگرنگام کرد...نفسي کشيدمو گفتم:نه ...سو تفاهم بود ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه لبشوبالادادو گفت:اصلا به اين گوشت تلخ نميخوره خواهري مثل شما داشته باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام که خيلي تحمل کرده بود غريد: ببند دهنو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ارمکثي گفت:نميخواي بري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسما داشت ميگفت بروگمشو...ولي اون شونه بالا انداختوگفت: نهار هستم...واسه منم تدارک ببين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم بهنام چنان غليظ بود که من ترسيدم اما شهاب زل زد به منو گفت:چند سالتونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رنگ تعجب گرفت...من هميشه با آدم هاي کمي در ارتباط بودم...حتي يه دوست هم نداشتم...هميشه تافته ي جدا بافته محسوب ميشدم...تو فاميل...تودبيرستان...ارتباط برقرار کردن برام خيلي سخت بودحتي با همجنسم...چه برسه با يه پسر...فکرکنم توجواب خيلي طول دادم که متعجب شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتهاي رشته اي از موهامو تودستم گرفتم پيچيدم وگفتم:19

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش بالارفت ونگاهي به سر تا پام کرد ...چيه توقع داشت بگم دبستانيم؟يا بيشتر بهم ميخورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب – رشته ات چي بود؟دانشگاه ميري الان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه...تا دوم هنرستان بيشترنخوندم...رشته ام نقاشي بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازابروبالا انداخت وگفت:چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام با دندوناي کليد شده اش غريد: بسه...گمشوبيا ناهار درست کنيم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم گرفت...کاش بيشترحرف ميزديم...آهي کشيدم وپاهامو توشکمم جمع کردم و چونه امو رو زانو ام گذاشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم به اين فکر ميکردم چقدر بهنام خوش شانس بود که دوستي مثل شهاب داره...که صداي شهاب بلند شد:بهار خانوم...بيا اينجا وردست ما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ومتقاعبش رو اپن نيم خيز شد تا منوببينه...بهنام با اخم هميشگي نگاهي به من کردوگفت:چيکار به بهار داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب:چيششششششششش...به تو چه؟ميخوام بياد هنرامو به رخش بکشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم انگشتاشو سمتم گرفتو گفت:از هر کدومش هزارتا هنر ميباره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اپن رفتم...بي توجه به من گوجه اي روي تخته گذاشتومثلا خواست حرفه اي خوردش کنه...علاوه بر گند زدن به تکه هاي گوجه...اونوتقريبا له کرد...جالب اينجا بود با اخم نگاهي به گوجه انداخت انگاري تقصير گوجه است...لبموگازميگرفتم نخندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوجه ي دوم بدتر از اولي شد...داشت با دقت مثلا خورد ميکرد که بهنام تخته رو از زير دستش کشيدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاريوبلد نيستي چراانجام ميدي؟بيا اين قاچارو خورد کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب حق به جانب گفت: چراقارچ؟بده همون گوجه هارو درست ميکنم...داشتم نگيني خورد ميکردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام – نه که دست به آبميوه گيريت خوبه...همين قارچ به دردت ميخوره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب بي تفاوت به تعنه ي بهنام قارچوخورد کرد...ريز ريز...بهنام چشم غره اي رفتو گفت.:فقط کار منو زياد کن...اينا که سرخ شه چيزي ازش نميمونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفي کردوقارچاروازجلو دستش برداشت...شهاب بيخيال نيششوشل کردو به من نگاه کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- دستپختشوخوردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر گفتم نه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- بهي واسه آبجيت هنر نمايي نکردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام جوابي نداد...شهاب با لبخندي گفت:ولش کن اين ابولهولو...انگار حرف بزنه از عمرش کم ميشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بهنام نگاه کردم...انگار به حرفاش عادت داشتو اين اخم ها وچشم غره ها نمايشي بود که ابهتشوکم نکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي زنگ تلفن بلند شد...بهنام تلفنو برداشتو بين گوشو،شونه اش گذاشت...آروم حرف ميزدو همش ميگفت بله...نخير...بعد مدتي گفت بهار بيا مامانه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنوگرفتم...دلتنگي از حرفاش ميباريدو من سعي ميکردم آرومش کنم...شهابم زل زده بود به لباي من...خنده ام ميگرفت از نگاهش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنم که تموم شد زل زد به دماغم...متعجب بودم...نکنه دماغم چيزيش باشه...زيرلب ببخشيدي گفتم و به اتاقم رفتم...توآيينه چيز عجيبي نديدم...اين پسرم يه چيزيش ميشه ها...کنار پنجره رفتم...اينجا بر خلاف باغِ خونه، پنجره اش رو به خيابون بود...ازاين بالا آدما مثل عروسک بودن...ماشينا قد قوطي کبريت...هوا گرفته بود... نميدونم چقدر گذشت که بهنام وارد اتاقم شد...ياد نميگرفت بايد در بزنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام- ناهار آماده اس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سري تکون دادورفت...دوباره نگاهي به بينيم کردم...خل شدم انگار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو سرميز بودن...پشت صندلي روبه روي بهنام نشستم...لازانيا...يه برش بزرگي تو بشقابم نشست...متعجب به دست شهاب نگاه کردم ...بي توجه بود...يه گنده ترشوبراي خودش گذاشتوکفگيرودادبهنام...با ابروهايي بالا رفته غذاخوردنشو نگاه ميکردم...اصلاانگار توباغ نبود...گرم خوردن بود...با اشتهايي عجيب غريب غذاميخورد...سرشوبالا آوورد که انگار ازبهنام چيزي بخواد ، ابروش بالا رفت...چي باعث شد دست از خوردن بکشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رفت سمت بهنام که يه نگا به ظرف من يه نگاه به من ميکرد...وا...چي عجيبه براش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاه به بشقابم دليلشو فهميدم...من نيم بيشتريِ غذاموخورده بودم...چجوريشونميدونم...انگاراشتهاي شهاب به منم سرايت کرده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب که ديد من کمي معذب شدم با لبخند گفت:بهي جون تو خيلي حيفي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدوگفت:نميذارم حروم شي...خودم ميگيرمت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام از من چشم گرفتوگفت :ببند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفته بود شديد...شهاب چند بار پلک زدو با لحني دخترونه گفت:چرا؟چشمو ابرومشکي دوس نداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينقد لحنش خنده دار بود که ديگه نشد خودمو نگه دارم...وقتي خنده ام تموم شد قيافه ي بهت زده ي هردو جلو چشمم بود...هنوز ته خنده اي داشتم...بهنام حتما فکر ميکرد امشب خل شدم...بهش حق ميدادم...من نه غذاي آنچناني ميخوردم ...ونه اينجور ميخنديدم...براي خودمم کمي عجيب بود...با خجالت تشکري کردموبلند شدم وبه اتاقم رفتم...انگار ديگه با هم حرف نميزدن چون صدايي نميومد...انرژي زيادي صرف کرده بودم...روي تخت دراز کشيدم و خيلي سريع به خواب رفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرداي اون روز بهنام و به زور فرستادم بره بوتيک...نميخواستم حالاکه اينجام مزاحمش باشم...بهنام مدام به صورتم خيره ميشد...دليلش هرچه بود معذبم ميکرد...وقتي ام ديد مثل قبل غذا ميخورم اخمي کرد،اما حرفي نزد...دروغ نبود اگه بگم از نبود شهاب کمي کسلم...انگار سالها بود که با هم زندگي ميکرديم وحالا اون نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذروندن روز براي مني که 2 سال فقط تو اتاقم گذرونده بودم کار سختي نبود...خيره شدن به خيابون خلوت پشت پنجره،قهوه خوردن و نقاشي کشيدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن به صدا در اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي ريز دختر ي که با عصبانيت گفت:شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کردم...با لحن قبلي گفتم:با کي کار دارين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جيغ زد – گفتم توکي هستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي اراده گفتم:من بهارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي نفسهاي عصبي بعدم بوق ممتد...پوفي کردمو قطع کردم...يه تخته اش کم بودا...گذاشتم سر جاش که باز زنگ خورد...ضربان قلبم از هيجان بالا رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي بمي که گفت:سلام بهار خانوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثم باعث شد که باز بگه:شهابم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقاشهاب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- خوبين شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثي کردوگفت:يه زحمت داشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش ميکنم ...بفرماييد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- يه تکه روزنامه کنار ستون اپن...روش شماره تلفنه...ميشه برام بخونيدش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازپيداکردن براش خوندم...خواست خدافظي کنه که سريع گفتم:ببخشيد آقاشهاب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- جانم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام بالارفت...نفسي کشيدم وگفتم:شما آدرس دقيق بوتيک بهنامو داريد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثي کردوگفت:آره چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميشه بگيد من ياد داشت کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالحني متعجب آدرسوگفت با يه خداحافظي ساده قطع کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت نگاه کردم...4 بود...به سمت اتاق رفتمومانتوشلوارمو پوشيدم...رنگم پريده بودموتعجب نداشت...استرس اينکه براي اولين بار ميخواستم تنهايي و بدون اطلاع کسي کاري کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هميشه،سرويس بوده...يا بابا...هيچوقت نتونسته بودم تنها جايي برم...البته حق داشتن،شايد من زياد از حد ضعيف نشون ميدادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازدفترچه تلفن به آژانسي تماس گرفتم...ديدن خيابوناي شلوغ،پرترافيکو دودو دم...شايد مسخره اما براي من هيجان انگيز بود...مني که 2 سال به دستور پزشک حتي هنرستانو ترک کردم...ازرشته اي که عاشقش بودم گذشتم...فقط براي دلخوشي خانواده ام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما سخت بود،من واقعا تنها بودم...تو اوج نياز...بغضي گلوموگرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتوقف ماشين فهميدم که رسيديم...پولوحساب کردم،پوله بهنام بود...گذاشته بود خونه براي مواقع لازم...خب الانم لازم بود ديگه...شونه بالا انداختم...خداخدا ميکردم بهنام باشه و اين کارم نتيجه داشته باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طبقه دوم پاساژ رسيدم...ضربان قلبم کمي تند شده بود...خداکنه بهنام ناراحت نشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوک انگشتام يخ يخ بود...به بوتيک رسيدم...پشت صندق پسري حدودا 26 27 ساله که با ديدنم نيششو شل کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر-خيلي خوش اومدين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي لحظ اي دستپاچه شدم...نکنه اشتباه اومدم...بوتيک انقدر بزرگ بود که سروتهش معلوم نبود...به شيشه نگاه کردم...بوتيک بهار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي رو لبم نشست که با صداي جيغ مانند آشنايي ،رولبم ماسيد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر-چراجواب تلفنامونميدي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابي نيومد...با حرص گفت:با توام بهنام...حتما بايد زنگ بزنم خونت؟اين دختره کي بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس بهنامم بود...دوباره لبخند زدموسعي کردم منشاء صدارو پيدا کنم...صداي بم شهاب که گفت:نگران نباش بهي...حتما جاييه که نميتونه جواب بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعث شد لحظه اي بايستم...پس اونم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترنسبتاچاقي به سمتم اومدو با لبخند گفت:ميخواي کمکت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به آرايش غليظش کردم... بانمک بود...نميدونم چرا ازديدنم ابروبالا انداخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي دختره باز بلندشد:بهنام اين بهاااار کيهههههه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي عصبي بهنام که بيش از حدبلند بود:بس ميکني يا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي قدمهاي تندوبعدم دادبهنام که گفت:من ميرم خونه شهاب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-صبرکن....بذارمنم بيام اينجوري تصادف ميکني بچه هات يتيم ميشن...من حوصله بچه داري ندارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره باجيغ گفت:بچهههههه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازطرفي خنده ام گرفته بودوازطرفي هيجان...باديدن بهنام به سمتش رفتم وبا لبخند صداش کردم...بهت زده ازديدنم ايستادو شهابم راست رفت توکمرش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-چي شد پشيمو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باديدنم اونم متعجب ايستاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام- بهاراينجاچيکارميکني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم با لبخند هميشگيم جواب بدم که يهويه چيزي مثل فشنگ پريد جلوم...يه دختر با چشماي درشت عسلي... موهاي روشن که بي شک ميشد گفت خوشکله...تيپ نارنجي اش هم به جذابيتش اضافه ميکرد با همون صداي تو مخي اش گفت:به به...پس بهار خانومممم شمايين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر- چرادست از سر نامزد من بر نميداري؟ببين کوچولو بهنام مال منه فهميدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهت زده به بهنام نگاه کردم...نامزد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام با تته پته که ازش بعييد بوداومد به سمتمو گفت:بهار...يه لحظه گوش کن...قضيه اينطوري نيس که تو فکر ميکني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي بهنام دستپاچه بود يعني يه جاي کار ميلنگيد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر-يعني چيييي بهنام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- رزي يه مين دندون به جيگربگيردختر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزي؟رزيتا؟همان دختري که بهنام ميگفت مثل همه ست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درماندگي بهنام عکسشوثابت نميکرد...دختري قدبلند با چشم وابرويي سياه که بدجور جذاب نشانش ميدادبه سمتم اومد و با نگراني بازومو گرفت...منوبه سمت صندلي اي برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام جلوم روي روکف پا نشستو با دلهره نگام کرد...انگار قيافه ي بهنام خيلي ديدني بود چون همه به اون نگاه ميکردن...اون دختر تپله ويه دختر ديگه ام اومده بودن ببينن چه خبره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من خوبم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزي با اخم گفت:اوني که بايد شاکي باشه منما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب بي طاقت گفت:بابا رزي بهار خواهر بهنامه....بس کن ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا همه متعجب منو نگاه ميکردن...اون دختر قد بلنده ليواني به دستم دادوگفت:بدجوري رنگت پريده بخور اينو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعي کردم به زور لبخندي بزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزي-من...من...نميدونستم که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام با لحني به شدت عصباني بلند شدو گفت:برو رزيتا...بعدامفصلا درموردش حرف ميزنيم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مفصلاغليظ بهنام من رو هم ترسوند چه برسه به اون دختر رو...اشکي که تو چشماش دوييد باعث شد باصداي ازته چاه در اومده ام بگم:چه خبره بهنام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سابغه نداشت جلوي من دادبزنه...ميدونست صداي بلند تپشموبالا ميبره پس معلوم بود بدجور گيرينپاچه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند هميشگيم به سمت دختر برگشتم و گفتم:ازديدنت خوشحالم رزيتا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهت زده گفت:منم...باورکن نميدونستم که بهنام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حق داري عزيزم...اين برادر من بدجوري مرموزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وخنده کوتاهي کردم...فشاري که به قلبم اومده بودبيشتر از هميشه نشون ميداد...افت فشارمو حس ميکردم...براي همين چنگي به ليوان آب قند انداختم وچند قلپ خوردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- به به...قصه ي ما به سر رسيد...بيا...ازچي ميترسيدي بهنام؟بهارخانوم که ازتو راضي تره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زورکي زدم...حتي اين حرفم ،بهناموآرووم نميکرد...دختر قدبلنده با لبخند دلنشيني گفت:خوشبختم عزيزم...منم محيا دوست دختر شهابم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز يه هيجان ديگه...بس بود کاش نميومدم...با صداي لرزاني خوشبختم آرومي گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-البته متغيره...ايشاله ميخوام براي زمستون يه چشم عسلي گير بيارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محيا اخمي کردوباعشوه مشتي به بازوش زد...دستاي يخ زده امو مشت کردمو آروم گفتم:ميشه يه آژانس برام بگيريد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام با اخم هميشگيش بازوموگرفت وبلندم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوارماشين که شديم احساس ميکردم هر لحظه فشار روي قلبم بيشترميشد...سرمو تکيه دادم به پشتي...بيشتر از اونچه فکرميکردم تنها شدم...بهنام هم ميرفت...من ميموندم ويه پنجره...وشايد يکي دو سالي نفس کشيدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يکم که راه افتاديم...چشمام بسته شد...تقديرم تنهايي محض بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما توقع داشتي تالحظه ي مرگت پاسوزت بشه آره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه خيالاتي...هيچکس به يه مرده دل خوش نميکنه...حتي برادرت...اونم دنبال زندگيه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي بهنام ميومد...دلم ميخواست جوابشو بدم اما،لبام انگاري دوخته شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي داد بهنام وبعدم هيچ...تاريکي مطلق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلکاي سنگينموبازکردم...نور قوي اي همه زحمتمو به باد داد...باز سعي کردم...با شناخت فضاي اتاق اورژانسي...سرمو به سختي کمي گردوندم...کسي نبود...نفس عميقي کشيدم...به سمت شيشه سرچرخوندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيم رخ آشنايي در حال قدم زدن بود... شهاب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره برگشت...انگار توپارک قدم ميزد... دوباره اومد بچرخه که ايستاد...به سمتم تمام رخ شدو چشماشوتنگ کرد...بي هواسرشو جلو آووردکه انگار دقت کنه ببينه درست ديده...صداي گرومپي از برخورد محکم شيشه و سرش بلند شد...ميخواستم بخندم ولي نتونستم...مشخص بود بدجوري سرش درد گرفته...کمي زير لب غر زد اما يه دفعه انگار يادش اومد چي ديده داد زد:پرستار پرستار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينقدر بلند بود که من از اينجا هم بشنوم...چند تا پرستار به اتاق اومدن و بعد هم دکتر...ولي من نگاهم هنوز به بهنام بود...بهنامي که با اون ريش واقعا متفاوت شده بود...براثر داروهاي بي هوشي نفهميدم چي به چي شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از يه روز به بخش منتقل شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه ساعتي بود به هوش بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما بهنام پايين تخت خوابيده بود...دلم نميومد بيدارش کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقه اي به در خورد و متقاعبش کله ي شهاب اومد توو با صداي بلندي سلام داد...بهنام وحشت زده بلند شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به سمت در کردو گفت:بيشعور...چند بار بگم صداي نحصتو بيار پايين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب با نيشي شل به سمت تخت اومدو گفت:زياد گفتي...اما گفتي وقتي بهارخانوم خوابه بيارم پايين...اينم که بيداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام سرشوخاروند بعد انگارتازه متوجه حرف شهاب شده بود به سمتم برگشت و متعجب نگام کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي رو لبم نشست...انگار انرژي اش تحليل رفته باشه روي صندلي ولو شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- بهار خانوم کمپوت چي دوس ميداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تک خنده اي گفتم:هلو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- اي به چشششم الان يه هلويي بيارم برات....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو به بهنام دادم...ساکت ترو مغموم تر از هميشه...با اون موهاي بهم ريخته وريش چند روزه اش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم وکشيدم تا به دستش برسم...خودش فهميدو دستمو گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيچي نميگفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش يه حرفي ميزد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب با کمپوت گيلاسي به سمتم اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخنده گفتم :اين هلوِ ديگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااعتماد به نفس گفت:نوش جان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيشترخنده ام گرفت...کمپوتوتا ته به خوردم داد...گرچند اين وسطا با مسخره بازي دوقاشقم تو حلق بهنام کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزاي بيمارستان واسه هرکسي کسل کننده بود براي من خوب بود...بودن با شهابي که مدام در حال اذيت کردن بهنام بود...از شوخياش گرفته تا اذيت کردن دکتراو پرستارا...دروغ نبود اگه ميگفتم...کل پرسونل بيمارستانو،روزي چند بار ميديدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واين وسط قيافه ي به ظاهر خوشحال بهنام...لبخند هاي الکي وزيادش...نگاهاش که مدام مي دزديد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس مسبب بودن بهم ميداد...مسبب ناراحتي...غم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب بود که به مامان اينا نگفته بود...واقعا حوصله ي جنجالي که مامان به پا ميکردو نداشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از 5 روز بلاخره مرخصم کردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توماشين نشسته بوديم...شهاب با آهنگ لبخوني ميکردوتو حس بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام نگاهي از آينه به من انداختو گفت:شهاب شام بريم خونه ما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب متعجب گفت:قضيه چيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام اخمي به پيشونيش دادوگفت:حتما بايد قضيه اي داشته باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب متفکر به شيشه زل زدو گفت:آره خب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-آخه تو تقريبا تو اين 5 سال يه بارم منو دعوت نکردي حتي به يه چايي ساده.هميشه خودم خودمو دعوت کردم،حالاميگي شام پاشوبيا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم با چشمايي ريز شده گفت:نکنه فکرايي برام داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام به من نگاهي کردبا اخم برگشت سمت شهابو گفت:خفه شو بوزينه...چه فکرايي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب کمي چسبيد به درو گفت: اگه فکر کردي ميتوني بهم دست درازي کني خيال خامه...هواخواهامو ميفرستم دم پاساژ بي آبروت کنن اگه دستت به تنو بدن من بخوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام عصبي گفت:گل بگير زشته جلو بهار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من ريز ريز ميخنديدم به اين نمايشي که شها ب راه انداخته بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-راس ميگم ديگه مرتيکه نکبت...اون چش هيز تو فقط دنبال تن و بدن من نبود که الان هس...ماشاله تهرانو آباد کردي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام- گمشونميخواد بياي اصلا...برو نيمرو سق بزن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب پشت چشمي نازک کردو گفت:اختيار داري ،دوس دختر جديدم دست پختش حرف نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-محيا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-نه بابا...اون نون پنيرم نميتونس قاضي کنه...يه چشم عسلي بارب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-خيله خب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر راحت بود براشون...به اين فکر کردم بايد از شهاب بترسم...بااين دختر بازيش آدم خطرناکي محسوب ميشد...مگه ميشه دختروفقط واسه نگاه کردن خواست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام از آينه به چهره ي بي خيالش افتاد...چرا ازش نميترسيدم؟چون مثل بهنام بود؟بهنام قبولش داشت؟دوستش بود؟نميدونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما هرچي که بود ازش نميترسيدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه بهنام ازتو آينه سنگيني ميکرد... نگاهمو دوختم به خيابون...شهاب بي توجه به بهنام درخواستشو قبول کرد اما همچنان ادا اطوار ميومدبراش که بهنامو کلافه کرد آخرم يه لگد خورد تا آرووم شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسامو عوض کردمو برگشتم به سالن...داشتن با هم بحث ميکردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-اي بابا شبيه گوري انگوري شدي ،برو ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-پيله نکن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-اين دختره معصوم با ديدنت ميترسه برادر من...بروسري بزن بياي ،شام حاظره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-آها دقيقا از اون هزارتا هنرت تو آشپزي ميخواي استفاده کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- آره...با بهار ميخوام برات زهر هلاهل در نظربگيريم...دوس داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام چپ چپ نگاش کرد که نگاش به من افتاد...پوفي کشيدو رفت حموم...براي اولين بار بود بهنام منو با شهاب تنها گذاشته بود...نگاهي به شهاب کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-بيابريم ببينم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه آشپزخونه رفت.در يخچالو باز کردو مدتي بهش خيره شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-حالا چي درست کنيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مظلوم نگاش کردم.ابرويي بالا انداخت و گفت:چي بلدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هيچي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشوتنگ کردو گفت:هيچي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهموگرفتم ازش...با اين سن حتي نيمرو هم نزده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-خيله خب...من ميگم يه املت من در آووردي درست کنيم هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثلا چي جوري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به يخچال کردو3 4 تا گوجه و2تا فلفل دلمه اي وکالباس مونده ي چند شب پيششونوگذاشت رو ميز... نگاهي به داخل کابينت کردو يه پياز گنده گرفت دستش...با اخم گفت:ميتوني گوجه خورد کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-خوبه منم ببينم با اين چيکار ميشه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول خورد کردن گوجه شدم...گرچند آبش دراومد اما همش يه دست خورد شد...انگار قله فتح کرده باشم باذوق برگشتم سمت شهاب که با کمال تعجب ديدم مثل ابر بهار اشک ميريزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم جلوي قهقه امو بگيرم...اخمي کردو گفت:معلوم نيس پيازه يا گاز اشک آور...يه دونه اشو به سمت عراق پرت ميکرديم اين همه شهيد نميداديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازخنده با دستاي گوجه اي روي صندلي ولو شدم...نصف بيشترشو ريخت سطل آشغال وزير لب گفت: معلوم نيس رفته ريش بزنه يا کلا ريشه اشو بزنه...بيا ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو شستمو فلفلارم خورد کردم اونم کالباسارو ريز ريز کردو رفت سراغ پيازا...هردوبه پياز در حال سرخ شدن زل زده بوديم مبادابسوزه و خونه بره رو هوا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب- يعني من اين توجه رو به فيزيک سال سومم ميدادم الان فيزيکدان بودم...بيا بريم سرخ ميشه ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبه ي آستينشوکشيدم نگهش داشتم وگفتم:نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به آستينش نگاه کرد ،بدون حرف ايستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالاچي کار کنيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو برگردوند سمتم منم بي اراده همين کارو کردم....متعجب ازحالت گرد چشماش گفتم:منظورم اينه گوجه اول يا فلفل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند ثانيه آروم گفت:نميدونم بذار باهم ميريزمشون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سري به نشونه موافقت تکون دادم...ازادويه ها سردر نميووردم...اونم انگار مثل من بود چون يکي يه ذره از همه ادويه ها ريخت...بعد اضافه کردن کالباسو يه عالمه پنيرپيترا 4 تام تخم مرغ شکست توش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منوشهاب انگارکه به بچه امون زل زده باشيم،فقط نگاش کرديم...که صداي بهنام باعث شد ازجامون بپريم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-دوس داريد بياريم بخوريمش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منکه به خاطرپرش مماس شهاب بودم سريع فاصله گرفتموشهابم تند تند املتو ريخت تو بشقابا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمون به لقمه ي بهنام بود که با اخم ميجوييد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-صرف نظر از اين دارچيني که نميدونم دقيق ازکجا پيداکردين ريختين توش خوبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع لقمه اي گرفتم...راست ميگفت طعم دارچين ميداد...بانگاه به شهاب انگاراونم آماده باشه هر دو زديم زير خنده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون طعم دارچين باز بدجوري چسبيد...شايد لذيذ ترين املتي بود که خورده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار هم رو کاناپه نشسته بوديم که بهنام گفت:ميخوام برم شمال مياي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روش سمت شهاب بود...شهاب شونه اي بالا انداختو گفت:کيا هستن...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-اگه بذاري خودمون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-نوچ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-خيله خب...دعوت کن ولي نه هر کسيو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب نگاه گذرايي به من کردوگفت:ويلاي من ديگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-فرقي نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-باشه رديفش ميکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-فردا صبح راه ميفتيم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاي شهاب بالارفت-صبح؟چرااينقد زود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام دستشو پشت کمرم انداخت و گفت:اگه نمياي منو بهار ميريم تو هر وقت خواستي بيا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب پشت چشمي نازک کردو گفت:نچسب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ريزخنديدم.نگاه بهنام به لباي من بود.لبخند محوي زدو گفت:ميخواي با هم ساکتو بچينيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه چند روز ميريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنام-نميدونم...هروقت خسته شدي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرموروي سينه اش گذاشتم که يه دفعه شهاب پريد از جاش...بهت زده نگاش کردم که با اخم گفت:ميرم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در رفتو بهنام بيخيال رفتار يه دفعه اي شهاب گفت:صبح زود اينجا باش اگه با ما مياي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم سري تکون دادو رفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باکمک بهنام ساکمو چيدم...چند دقيقه اي از رفتنش براي بستن ساک خودش مي گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.