رمان دوست مجازی به قلم چیکسای
باران دختری اهل شعر و کتاب میباشد که دانشجوی رشته روانشناسی است. او سالها در قالب ونوس دوست صمیمی اش از طریق ایمیل با آرش که در آمریکا زندگی میکند، در ارتباط بوده است. حال بعد از 11 سال آرش تصمیم گرفته است که برای ازدواج با ونوس به ایران بازگردد .... پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۷ دقیقه
- پس من بهت word را یاد میدم به شرط اینکه اولین کتابتو که تایپ کردی و اجازه چاپ بهش دادند برای من هم بفرستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی گفتم: حتماًُ. قول میدهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنروز برای اولین بار آرش بامن بیشتر از 5 دقیقه صحبت کرد و به من نحوه تایپ کردن در برنامه نرم افزاری word را آموزش داد. شادی که در آن روز پیدا کرده بودم تمام ناراحتیهای روزهای قبلم را محو کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره دوران طلایی با آرش بودن تمام شد هرچند که من به طفیلی وجود ونوس مورد لطف و محبت آرش قرار میگرفتم. روز خداحافظی فرا رسید وونوس مانند همیشه شاد و سرخوش بود ولی غمی ته دلم را چنگ میزد. آرش هم ازدوری ونوس اظهار دلتنگی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین بار در آن روز به چهره اش دقت کردم. موهای صاف که به یک طرف شانه شده بود. پوست سبزه و چشمان آبی و سبیلهای نرم و سیاهی که پشت لبش سبز شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقایق آخر به سمت ونوس آمد و یک کاغذ کف دستش گذاشت و گفت: این آدرس ایمیل من است خواهش میکنم برام ایمیل بفرست. دلم برایت تنگ میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irونوس در حالی که برگه را از او میگرفت گفت: باشه سعی میکنم هر هفته برایت میل بفرستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خداحافظی و کمی آبغوره گرفتن خانمها٬ عمو محمد٬ خانواده مهندس امیدوار را به فرودگاه برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین برای اینکه جو را عوض کند گفت: بچه ها بیایید ژله توت فرنگی بخورید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irونوس درحالیکه از خوشحالی به هوا میپرید و میگفت آخ جون٬ به سمت خونه دوید. تکه کاغذ ازدستش افتاد و او بدون توجه به افتادن آن داخل منزل شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که هنوز از غم رفتن آرش دلم گرفته بود٬ چشمم به کاغذ افتاد و آن را مثل یک شیء گرانبها برداشتم و در مشتم پنهان کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدانم چرا ناگهان حسادتی وافر تمام و جودم را در بر گرفت. دوست داشتم این آدرس ایمیلی برای من باشد نه ونوس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم اگه برای ونوس ارزشی داشت تو حیاط نمی انداخت و یا سراغش را میگرفت. ولی از یکطرف هم دوست نداشتم به دوستم ونوس خیانت کنم برای همین وقتی وارد منزل شدم به آشپزخانه رفتم. ونوس در حال خوردن ژله توت فرنگی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: ونوس آدرس ایمیلو چکار کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: نمیدونم . همین دورو برها ست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی به همین زودی گمش کردی؟ ندیدی آرش گفت دلش برات تنگ میشه و ازت خواست براش نامه بنویسی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irونوس در حالیکه قاشق پر از ژله را به دهن میگذاشت گفت: من حوصله ایمیل بازی ندارم. فقط بازیهای کامپیوتری رو دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گناه داره. ممکنه چشم به راه باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه دلت میسوزه. خودت براش ایمیل بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نزدم و از آشپزخانه خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...............................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته از بازگشت آرش به آمریکا میگذشت. هنوزبرای او ایمیلی نداده بودم . نمیدانستم اگر به اسم خودم به او نامه بدهم آیا جواب مرا میدهد یا نه؟ اگر به اسم ونوس نامه بدهم چه خواهد شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهم این بود که دوست داشتم با آن پسر چشم آبی مغرور در تماس باشم. دوست داشتم از او در مورد زندگی در آمریکا و مدرسه های آنجا و سایر سوالهایی که به دنیای کوچک کودکیم محدود میشد بپرسم. از یک دختر 11 ساله توقع چه نوع سوالها و حرفهایی میرفت؟ حال هرچند هم اهل مطالعه باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک آی دی به اسم ونوس دریاهو درست کردم. طریقه درست کردن آی دی را از پدرم ٬ زمانیکه برای خودش آی دی درست میکرد یاد گرفته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir................................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از تایپ اولین نامه هزاران سوال در ذهنم نقش بسته بود. آیا آرش هنوز هم تمایلی به این رابطه دارد؟ آیا او واقعا ونوس را دوست دارد یا آن ابراز علاقه به دنبال عادت در کنار هم بودن ایجاد شده بود؟ آیا من کار درستی میکنم که به اسم ونوس برای او ایمیل میدهم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir………………….
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد یکی از فولدرهام شدم اولین نامه ای که به آرش داده بودم را بازکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن ونوس هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز موقعیکه از پیش ما رفته اید همگی ناراحت هستیم و دلتنگتان هستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن مشغول تهیه وسایل مدرسه هستم چون تا ده روز دیگر مدارس باز میشود. در کلاس والیبال هم ثبت نام کرده ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو به چه ورزشی علاقمند هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامسال تصمیم دارم که حسابی درس بخوانم تا مثل سال گذشته شاگرد اول بشوم. تو هم بیشتر درس بخوان که موفق بشوی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقربانت ونوس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir…………………………..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانیکه تایپ اولین ایمیلم تمام شد. در فرستادن آن هزاران تردید داشتم ولی با فشردن دکمه send اختیار همه چیز از دستم در آمد وباید منتظر عکس العمل آرش می بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمال تعجب دو روز بعد آرش نامه مرا با مهربانی جواب داد واز اینکه به یاد او بودم تشکر کرد. نوشته بود که به ورزش شنا علاقمند است و به من توصیه کرد که علاوه بر تمرینات والیبال به کلاس زبان انگلیسی هم بروم. چند تا عکس هم ازخودش و دوستانش را برایم فرستاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن جواب نامه آرش روی ابرها پروازمیکردم. روزی چند بار نامه اش را میخواندم و بنا به توصیه او در یک کلاس زبان هم ثبت نام کردم. سعی میکردم در نامه هایم زیاد وارد مسایل شخصی و خانوادگی نشوم که او به وجود من پی نبرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش با فرستادن جوابهای ایمیل ثابت کرد که طالب این ارتباط است به خاطر همین هر دو روز یکبار برایش میل میفرستادم و از او یکسری سوٴالات در ارتباط با کنجکاویهایم میپرسیدم و او هم با حوصله برایم در نامه هایش شرح میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بچه گربه هاییکه زیرپله های خونه تازه به دنیا آمده بودند٬ از کتابهایی که میخواندم٬ فیلمهایی که میدیدم٬ روند پیشرفتم در والیبال و کلاس زبان٬ انواع غذاها و تفریحات مورد علاقه ام میگفتم. نمیتوانستم نقش بازی کنم و خود راکاملا جای ونوس بگذارم و ازاو بنویسم برای همین از باران با نام ونوس مینوشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو هم با من در مورد تمام روزمرگیهایش صحبت میکرد بطوریکه در عرض یکماه به تمام علایق و مسایلی که او را ناراحت میکرد پی برده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگر به او وابسته شده بودم. به جوابهایش و به راهنمایی هایش درمورد ادامه تحصیل. درمورد مشکلاتم ازاو کمک میخواستم. گاهی روزی دو تا ایمیل برایش میفرستادم و او هم با دوتا ایمیل جوابم را میداد. دردنیای کوچکی که با آرش داشتم غرق شده بودم. در نامه ها با هم شوخی میکردیم گاهی هم دعوا میکردیم و بعد با یک ایمیل از دل هم در می آوردیم. دیگر فراموش کرده بودم که من به عنوان ونوس با او در ارتباط هستم. دلم میخواست خودم باشم که با او حرف میزنم ولی هنوز هم مجبور بودم نامه هایم را به عنوان از طرف ونوس برای او بفرستم. عکسهای زیادی برای من فرستاده بود ولی من فقط به فرستادن عکسهای زیبایی که ازاینترنت میگرفتم بسنده کرده بودم و در مقابل اعتراضات او که میگفت برایم از خودت عکس بفرست چند تا عکس خانوادگی که با خانواده ونوس داشتیم فرستادم. که در آنها یا من مثل این مونگولها خودم را پشت ونوس پنهان کرده بودم و یا تار افتاده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزها میگذشت و صمیمیت من و او دردنیای مجازی بیشتر میشد. در آنجا خودم بودم فارغ از خط قرمزهایی که مادرم برایم کشیده بود. یک دختر سرزنده و شاد با طبعی شوخ و تا حد کمی بذله گو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورود من به دبیرستان در رشته علوم انسانی و رفتن ونوس به هنرستان در رشته گرافیک ٬ کمتر او را میدیدم. هنوز هم با هم صمیمی بودیم و با هم درد دل میکردیم ولی ارتباط من با آرش کاملا مخفیانه بود. آن را جواهری میدانستم که دلم میخواست فقط برای خودم حفظ کنم و بس. هیچ کس حق ورود به دنیای زیبای احساسات مرا نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irونوس بعد از اتمام هنرستان همان رشته گرافیک را دردانشکده ادامه داد و تا فوق دیپلم بیشتر نخواند و گفت تمایلی برای ادامه تحصیل ندارد. منهم در رشته روانشناسی بالینی ادامه تحصیل میدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اینکه آرش به هویت من پی نبرد مجبور شده بودم که در کلاسهای آموزش گرافیک و فتو شاپ ثبت نام کنم و مطالب مربوط به آن را در اینترنت بخوانم. گهگاهی کتابهای ونوس را میگرفتم ونگاهی سرسری به آنها می انداختم. از اینکه آرش در مورد رشته گرافیک بپرسد واهمه داشتم ولی خوشبختانه او ترجیح میداد در ایمیلها فارغ از درس و دانشکده باشیم و بیشتر در مورد خودمان صحبت کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرخلاف تشویقهای پدرم وعمو محمد هیچکدام علاقه ای به ادامه تحصیل در داروسازی نداشتیم. ویدا هم در رشته دندانپزشکی مدرک گرفت و با یکی از همکاران خود ازدواج کرده بود و درساری زندگی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایمیلهایی که برای آرش میفرستادم ازحالت مکالمات بچه گانه و حرفهای روزمره در آمده بود. بیشتر باهم بحث های اجتماعی میکردیم. فیلم نقد میکردیم. از شعرا میگفتیم و مطالب جالبی را که میخواندیم برای هم میفرستادیم. هردو معتاد این دنیای مجازی شده بودیم. روزهایی که درگیر امتحانات دانشکده بودم چندین ایمیل ازآرش دریافت میکردم که شاکی بود از اینکه مدتی است کمتر برایش میل میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو مرا میفهمید و من او را میخواندم و همین ساده ترین قصه میان من و او بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو میدانست که من دختری هستم زود رنج ولی مهربان. در عین سادگی ٬ زرنگ. مصمم ولی بی خیال. دلسوز ولی جدی. و من میدانستم که او در عین زیرکی و زرنگی صادق است و در عین عاشقی عاقل و با منطق است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشناخت او از من بی نقص بود ولی این خصوصیات باران شکوهی بود نه ونوس وارسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش در حال گرفتن PHD در رشته داروسازی بود. ازهمکلاسیهایش میگفت و پیک نیکهایی که با آنها میرفت. هنوز هم عکسهایی از خودش میفرستاد. دیگر آن نوجوان 15 ساله نبود. موهای لختش را به بالا شانه میکرد . چهره سبزه و چشمانی دریایی داشت. هنوز هم همان غرور در چهره اش موج میزد. از جی افهایش میگفت و اینکه با یکی به نام سوزان صمیمی تر است ولی ارتباطش با او در حد رفتن به رستوران و تماس تلفنی وچند تا بوسه بوده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراساس اصول فلسفه و منطقی که آرش برای خودش داشت رابطه ای صمیمی تر با جنس مخالف٬ مخصوص بعد از ازدواج بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فهمیدن این مطلب که آرش دوست دختردارد٬ غم غریبی بر کلبه دلم چنگ انداخت و از همه مهمترکه میگفت اورا میبوسد و اینکاردر آمریکا امری عادی است!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسی جدید نسبت به او داشتم که تازه به وجودش پی برده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین دفعه که عکس تکی اش را برای من فرستاد و آن را در کامپیوترم دیدم ٬ دلم لرزید. صورتم داغ و ضربان قلبم نامنظم شد. ساعتها به عکسش خیره شدم و پروانه وار در دنیای رنگی خیالات غرق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتـو که نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به عکس هایت می نگرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین همان تنفسِ مصنـوعی است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را روی گونه هایم گذاشتم و گفتم: نه باران. او سهم تو نیست. به حق خودت قانع باش. او فکر میکند که با ونوس در ار تباط است. تو حق نداری با زندگی او بازی کنی. تا حالا هم خیلی بیشتر از حقت را گرفته ای. ازخودم بدم آمد . تا کی میتوانستم آرش را فریب دهم ؟ باید این بازی مسخره را تمام میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته به آرش میل ندادم. بعد از یک هفته که میلم را چک کردم 10 تا نامه جدید داشتم که همه از طرف آرش بود. در تمام نامه ها مرا ونوس عزیزم خطاب کرده بود و از بی جواب گذاشتن ایمیلهایش نگران شده بود. بدجوری در بازی که شروع کرده بودم گیر افتاده بودم. دلم هزاران کیلومتر کشیده میشد و از روی اقیانوسها میگذشت و در کنار اسمی به نام آرش در یک دنیای جدید آرام میشد. یک بازی بچه گانه و یک احساس خام در حال به نابودی کشیدن تمام هستی من بود. من به همین ایمیلها هم راضی بودم. همینکه در خصوصی ترین رویاهایم حضور داشت و بهانه واژه ها و دلیل نوشتنم شده بود برای یک عمر آرامشم کافی بود هرچند دست نیافتنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدریکی ازایمیلهایش ازمن خواست که عکسی از خودم برایش بفرستم. چکار باید میکردم. عکس خودم رامیفرستادم؟ خیلی مسخره بود او عکس ونوس را میخواست. اگر از ونوس عکسش را میخواستم و علت آن را شرح میدادم چه بسا ناراحت میشد که سالهاست با نام او با آرش در تماس هستم و او را در جریان این بازی مسخره نگذاشته ام. ونوس کاملا آرش را فراموش کرده بود و در همین مدت با چند نفر به عنوان اینکه میخواهند با آنها بیشتر آشنا شود دوست شده بود ولی تمام این دوستی ها به 3 ماه نکشیده٬ تمام شد. هنوز ونوس خصلت بوالهوسی خود را فراموش نکرده بود. تنها دروغی که در تمام این نامه ها برای آرش نوشتم این بود که گفته بودم ونوس هستم و فوق دیپلم گرافیک دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش چندین بار اصرار کرد که برایش عکس بفرستم. به او گفتم برای دیدن من به face book برود. اینطوری خیلی بهتر بود. خودم همان شب به face book رفتم و وارد عکسهای ونوس شدم . آی دی ونوس به نام خودش بود . پس بعدها شک نمیکرد که من آن را به آرش داده ام. آرش برای تمام عکسهای او لایک گذاشته بود. میدانستم ونوس هر 6 ماه هم به فیس بوک سر نمیزند. بیشتر به دنبال خوشگذرانی بود تا تلف کردن وقتش در فیس بوک یا به قول خودش ایمیل بازی و وب گردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهره ونوس خیره شدم. آرش حق داشت او را به من ترجیح دهد. چشمان عسلی با موهای قهوه ای تیره که با هایلایت عسلی بر زیبایی چشمانش می افزود. پوستی سفید با قدی نسبتا بلند و اندامی کشیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت کامپیوتر بلند شدم و به آینه قدی که در اتاقم بود نگریستم. به واسطه حرفه ای بودن در والیبال اندام کشیده زیبا و قدی بلند در حدود 172 با چشمانی سیاه ٬ موهای لخت و پرکلاغی و پوستی برنزه داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچکاری برای چهره ام نمیتوانستم بکنم. با زدن لنز شبیه گربه های وحشی میشدم. پوستم را هم نمیتوانستم روشن کنم. با وجود اینکه ونوس همیشه به من میگفت دختر! همه آرزو دارند رنگ پوست تو را داشته باشند٬ ولی از رنگ پوستم راضی نبودم. ونوس معتقد بود من قیافه ام شبیه دورگه های آمریکایی است و با این اندامم فقط به درد سالن مد لباس میخورم. من فقط به این حرفش میخندیدم و اون خیلی جدی میگفت گه شوخی نمیکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irونوس زمستانها پوستش روشن بود و تابستانها با رفتن به استخرهای رو باز یا سولاریوم پوست خود را برنزه میکرد. گاهی هم لنز خاکستری میگذاشت که چهره اش را رویایی میکرد . ولی من همیشه به یک شکل بودم. حتی موهایم هم حالت نمیگرفت. از قیافه ام بیزار بودم. شاید به قول ونوس چهره ام تک بود ولی چون نتوانسته بودم آرش را جذب خودم کنم از قیافه ام متنفر بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانیکه آرش در گیر دفاع ازتزدکترایش بود٬ پدرش فوت کرد و مادرش به تنهایی برای تدفین پدرش به ایران آمد. به خواست خود مهندس امیدوار او را در مشهد و در حرم مطهرامام رضا دفن کردند. مجلس ختم او بدون حضور پسرهایش برگذار شد. بعد از مراسم هفتم فهیمه خانم با دلی خون و چشمانی گریان به آمریکا بازگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر آخرین ایمیل هایی که آرش برایم میفرستاد بی تابی او از فوت پدر کاملا مشهود بود. حالاتی از افسردگی پیدا کرده بود . با استادم درمورد او صحبت میکردم تابتوانم او را آرامش بخشم. سعی میکردم با بهره گیری از تجربه های استادم و به روش خودش او را دلداری بدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.........................................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایمیلی که برای دلداری دادن او به خاطر فوت پدرش نوشتم را باز کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاینکه میبینم در فراق پدر سوگواری بسیار ناراحت و غمگینم. ایکاش درکنارت بودم٬ شاید میتوانستم کمی از بار غمت را بر دوش بکشم و یا سرت را در آغوشم بگیرم و باهم به ناجوانمردی روزگار بگرییم ولی افسوس که هزاران کیلومتر از تو دور هستم و فقط میتوانم برای آرامش تو و شادی روح آن مرحوم دعا کنم. عزیزم برایت قطعه ای از سهراب سپهری مینویسم خواهش میکنم به هر کلمه آن فکر کن و روحت را به دست نسیم سرنوشت بسپار تا زیبایی های دنیا را با تمام وجود لمس کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقربانت ونوس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نترسیم ازمرگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ پایان کبوتر نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ وارونه یک زنجره نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ در ذهن اقاقی جاریست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ با خوشه انگور می آید به دهان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ در حنجره سرخ گلو میخواند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ گاهی ریحان میچیند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ گاهی ودکا مینوشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاه در سایه نشسته است به ما مینگرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همه میدانیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریه های لذت پر اکسیژن مرگ است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر نبندیم به روی سخن زنده تقدیرکه از پشت چپرها صدا می شنویم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرده را برداریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگذاریم که احساس هوایی بخورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگذاریم بلوغ زیر هر بوته که میخواهد بیتوته کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگذاریم غریزه پی بازی برود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشها را بکند و به دنبال فصول از سر گلها بپرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگذاریم که تنهایی آواز بخواند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیز بنویسد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خیابان برود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساده باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساده باشیم٬ چه در باجه یک بانک٬ چه در زیر درخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار ما شاید اینست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه در افسون گل سرخ شناور باشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این ایمیل احساس کردم آرش با افسردگی مبارزه میکند و خودش را تسلیم دست سرنوشت کرده است و شادیهای زندگی را جستجو میکند. زمانیکه درایمیلش نوشت که شعری که برایش فرستادم باعث شده تا آن شب بدون هرگونه کابوسی با آرامش به خواب رود٬ اشک شوق ازگوشه چشمانم جاری شد. آن روز متوجه شدم که با شادی او شاد میشوم٬ با غم او غمگین. این احساس جدید به تدریج در وجودم رخنه میکرد و روح مرا نادانسته در جاده ای به دنبال خود میکشید که پایانش نا پیدا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ماه بعد از فوت مهندس امیدوار آرش برایم نوشت که مادرش بسیار بیتاب پدرش شده و از اینکه نمیتواند به سر خاک او برود و با او درد دل کند دچار بیماری روحی شده است. برای همین تصمیم دارد که چند ماهی با مادرش به ایران بیاید و خودش هم مدتی بعد اتمام درسش استراحت کند. البته تمام این تصمیمات در مرحله حرف بود و هنوز قطعی نشده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن این خبر چیزی مثل آواردر دلم فر ریخت. هیچگاه فکر نمیکردم که روزی مجبور شوم با آرش رو به رو شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم اگر او در مورد ایمیلهاش با ونوس صحبت کند و بفهمد که در این مدت ونوس برای او نامه نمینوشته است چه سرنوشت شومی گریبانگیر من خواهد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز هم امید داشتم که حداقل آرش از این سفر منصرف شود تا اینکه آخرین ایمیل او که میگفت 5 روز دیگر با مادرش به ایران می آید مانند پتکی بر سرم کوبیده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir5 روز مثل برق و باد در حال گذشتن است . پنج روزی که برای همه پر از شادی و انتظار است و برای من پر از تشویش. عقربه های ساعت هم با من جنگ دارند و در مقابل دیدگانم به سرعت میچرخند. هنوز نمیدانم چه موضعی باید در برابر آرش داشته باشم و خود را چگونه به او برای بار دوم معرفی کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران شکوهی ٬ دوست ونوس٬ ونوس قلابی ٬ عاشق دلخسته دنیای مجازی و......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهزاران حرف در سرم مثل چرخ و فلک میچرخند بدون هدف و نتیجه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال مامان جواهر مادر بزرگ مادریم خوب نیست. مدتها است که از بیماری آسم رنج میبرد و این اواخر به دلیل کهولت سن تنگی های تنفسی اش شدید تر شده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز مانده به ورود فهیمه خانم و آرش به ایران٬ پدر و مادرم باید برای احوال پرسی ازمامان جواهر به شیراز بروند. باربد سال اول پزشکی دانشکده شیراز است. مامانم دوست داشت که بعد از مشهد شیراز را به عنوان دومین شهر انتخاب کند. به قول مامان اینطوری هم مامان جواهر تنها نمیشد و هم او خیالش راحت است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و بهار هم در مشهد می مانیم. البته در منزل عمو محمد٬ چون پدر و مادرم مخالف تنها بودن من و بهار در منزل هستند٬ هرچند که من 23 سال سن دارم و سال سوم رشته روانشناسی بالینی دانشکده مشهد میباشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار است روزیکه آرش با مادرش به ایران وارد میشود من و خاله شهین و عمو محمد برای استقبال آنها به فرودگاه برویم. آنروز ونوس با دوستانش به کوه میروند که صد البته دوست جدیدش پوریا هم با آنها خواهد رفت. به نظر من پوریا نسبت به دیگر دوست های ونوس منطقی تر و عاقل ترو زرنگتر است. بیشتر از بقیه میتواند بچه بازیهای ونوس را تحمل کند و رفتارهای اشتباه او را کنترل کند. طول عمر دوستی او هم با ونوس بیشتر از بقیه است: 5 ماه و 23 روز. باید تو کتاب گینس ثبت میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارها با ونوس در مهمانیهای دوستانه و تفریحاتشان شرکت کرده و آنجا با مهندس پوریا کریمی آشنا شده ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاواسط آبان است و هوا نسبتا سرد میباشد. یک بارانی قهوه ای تیره تنگ با شلوار جین کشی کرم به پا و شال همان رنگ به سر داشتم. همیشه لباسهایم را تنگ انتخاب میکردم تا اندام کشیده ام را بیشتر نشان دهد. با رنگ پوست برنزه ام شبیه شکلات نسکافه ای لوله ای شده ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاج و واج به دورو بر نگاه میکنم و نمیتوانم مسیر باریکی به آینده نامعلومم پیدا کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراین میان من مانده ام و حماقتی که 11 سال قبل شروع کرده بودم و روح ونوس و آرش از آن بیخبر بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرواز از آمریکا به ایران یک توقف در لندن داشت. یکساعت قبل٬ پرواز لندن به زمین نشست و هرسه گردن کشان منتظر دیدن فهیمه خانم و آرش هستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به روبرو خیره میشود خودش است همان اقیانوس پر از آرامش و امنیت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای هزارمین بار در دریای چشمانش غرق میشوم در رویایی که اکنون به واقعیت پیوسته است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خیال آشنایی ها خوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دلم غوغاست اما خامشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرازنده و خوشتیپ است. از من 7 - 6 سانتی بلند تر است. چهار شانه است و برجستگی عضلات بازوهایش حاکی از مهارت او در ورزش شنا است. موهایش کوتاه و مدل آلمانی و به بالا شانه زده شده است. یک جین زغال سنگی تنگ به پا دارد. با یک بلوز طوسی بافت که خطهای نامنظم زرشکی در آن چشمک میزند. یک بارانی مشکی روی یک دستش انداخته و کیف لپ تاپش بر روی دوشش است. فهیمه خانم در کنارش به آرامی قدم برمیدارد و باربر عقب تر از آنها مشغول آوردن وسایل است. دلتنگی و غم ناشی از دوری مهندس امیدوار در چهره تکیده و خسته فهیمه خانم مشهود است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای عمو محمد مرا به خود می آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدند. فهیمه خانم و آرش. ماشالله آرش برای خودش مردی شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین دست تکان میدهد و منهم مبهوت تماشا دوست دنیای مجازیم هستم که اکنون به واقعیت تبدیل شده است. دوستی که شبها با یاد چشمان دریایی او میخوابیدم و روزها از ایمیلهایش آرامش میگرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو محمد آرش را به آغوش می کشد و آرش در حالیکه سرش را بر روی شانه های عمو محمد گذاشته است گریه میکند. در دلم غوغایی بر پاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو محمد سر آرش را نوازش میکند و چند ضربه به پشت او میزند و میگوید: پسرم٬ خود دار باش . قوی باش. چشم امید مادرت به توست ناراحتی تو اونو هم نابود میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین و فهیمه خانم در آغوش هم گریه میکنند و منهم سردی اشک را بر روی گونه هایم احساس میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان همه بارانی است و کسی نمیفهمد که من به حال خودم میگریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه اشک در چشم و خنده بر لب دارند بجز من که بغضی دردناک گلویم را فشار میدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش با نگرانی به اطراف نگاه میکند او به دنبال چشمان کویری خود میگردد و نگاه من در نگاه او به دنبال آرامش. نگاه هایمان بهم گره میخورد و لحظه ای زمان میایستد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خانم رو به آرش میکند: آرش جان! ایشون باران دختر آقای دکتر شکوهی هستند که در مراسم پدرت همراه مادرشان بسیار زحمت کشیدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه مهربان و گرم آرش را بر روی خود میبینم. پر از احساس لطیف میشوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش: شما همون باران کوچولوی ساکت و تپل هستید؟ چقدر بزرگ شده اید. فردی که الان در مقابلم میبینم یک خانم زیبا و کاملا متفاوت با اون دختر کوچولو است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به زیرمی اندازم. از تعریفش هم ناراحت میشوم و هم خوشحال. دستش را به سمت من دراز میکند با نوک انگشتانم دستش را لمس میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرقی با ولتاژ بالا ازسر انگشتهایم عبور میکند و به تک تک سلولهایم میرسد و مرا میلرزاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تو دست می سایم و جهان را در می یابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تو می اندیشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو زمان را لمس میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلق و بی انتها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعریان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکرمیکنم سردتان است. دستتان هم یخ کرده است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوهایم را بغل میکنم و برای منحرف کردن ذهن بقیه میگویم: کمی سردمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارانی اش را به سمت من دراز میکند: بپوشید من نیازی ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را دراز میکنم و بارانی را از او میگیرم نه برای اینکه تنم کنم. دوست داشتم چیزی را که به او تعلق داشت در آغوش بگیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمانش نگاه میکنم هنوز نگاهش نمناک است و لبخندی زیبا بر لبان نازکش نشسته است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را از آرش میدزدم و به سرعت به سمت در خروجی جایی که بقیه همراهانمان هستند میروم و بارانی او را با تمام وجودم به خود میفشارم و عطر تنش و بوی خوش ادوکلن سردش را به ریه هایم میفرستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فرودگاه بیرون آمده ام. نسیم سرد پاییزی صورتم را نوازش میدهد. دستانم را زیر بارانی قلاب کرده ام و و بارانی را بیشتر به خودم میفشارم. همراهانم 10 قدم از من جلوتر هستند و من به گامهای آنها که از من دورتر میشوند نگاه میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش به سمتم بر میگردد با همان نگاه دوستداشتنی و مهربان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باران خانم! چرا اونجا ایستادید؟ هنوز هم که میلرزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارانی را ازدستم میگیرد و روی شانه هایم می اندازد . تمام زیبایی های دنیا مرا به آغوش کشیده اند. گرمای بارانی و بوی ادوکلن سردش مرا از خود بیخود کرده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجای هیچ انکارنیست که من عاشق آرش هستم . عشقی که اولین جرقه های آن در سن 11 سالگی زده شده بود. آرش مسافر تازه رسیده به قلبم نبود. احساسی که سالها قبل زمانیکه دختر خردسالی بودم دروجودم پا گرفته بود٬ عشق نامیده میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر راه بازگشت به منزل هستیم. سرم را به سمت پنجره چرخانده ام و تابلوی مغازه ها و تبلیغاتها را میخوانم که مبادا کسی متوجه شعله های سرکش درونم شود که بی محابا زبانه میکشیدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش جلو نشسته است و خله شهین و فهیمه خانم غرق صحبت میباشند. گستاخانه به نیمرخ آرش نگاه میکنم. این همان قهرمان دنیای مجازی من میباشد که در نزدیکی من نشسته است و قلبش را پیشاپیش به کس دیگری هدیه داده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خاله شهین به خودم می آیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین: باران جان رسیدیم . پیاده شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیز شبیه گذشته است. خانه ها٬ کوچه ها٬ خیابان و حتی منزل عمو محمد که بهترین مکان بعد از خونه خودمون برای من میباشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس چرا من تا این حد بی تابم؟ چرا همه چی برایم بیگانه است؟ چرا احساس بودن در غربت دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا ترس تمام تک یاخته هایم را اسیر خود کرده است؟ چرا دستهایم یخ کرده اند ولی گونه هایم داغ هستند؟ چرا دوست دارم از آنجا فرار کنم؟ هاله ای از ابر جلوی دیدگانم را میپوشاند. دومرتبه صدای تیک تیک دندانهایم را میشنوم. واقعا سردم است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایکاش ونوس اینجا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچه اصرار کردم به کوه نرود نپذیرفت او گفت: یکماه است که مشغول تهیه و تدارک هستیم. من تحت هر شرایطی به کوه میروم خصوصا که ایندفعه پوریا هم با ما میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه آرش به من ثابت است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش: باران خانم! باران خانم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش را از جایی خیلی دورتر میشنوم. به سمتش برمیگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا گر گرفته اید؟ دارید می لرزید. نکنه سرما خورده اید. به سمتم می آید دستش را بالا میبرد که روی پیشانیم بگذارد تا ببیند تب دارم یا نه. به خودم می آیم. این دیگر جدا از تحمل من میباشد. با عجله می گویم نه حالم خوب است. بریم تو. عمو اینا خیلی وقته داخل رفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچمدانها به اتاقی که برای آرش و مامانش تجهیز شده برده میشوند. بهار با سر صدای ما از اتاق ونوس بیرون می آید و با مهمانها احوال پرسی میکند و به بهانه درس خواندن عذر خواهی کرده و به اتاق برمیگردد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین: باران جان٬ عزیزم لباساتو که عوض کردی بیا آشپزخونه کمی به من کمک کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم خاله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خانم: ببخشید شهین جان! باز باعث زحمت شما شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین: این چه حرفی است فهیمه جان. اینجا منزل خودتونه. این چند ماه که نبودید روز نبود که با محمد از شما حرف نزنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین خیلی زن مهربان و مهمان نوازی است. به چهره اش نگاه میکنم. چقدر شبیه ونوس است پوست سفید و چشمان عسلی . ولی موهایش روشن تر از ونوس است و قدش هم کوتاهتر. به اندازه مامان خودم دوستش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو محمد: چرا امیر جان و آرمان جان نیامدند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خانم: سوگل دختر امیر کلاس اول دبستان است و زن و شوهررو حسابی درگیر خودش کرده . آرمان هم به خاطر بارداری همسرش نتونست بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاق ونوس میروم تا لباسهایم را عوض کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لباسهای ونوس نگاه میکنم. از نظر سایز مانند هم هستیم فقط ونوس کمی کوتاهتراست و چند کیلویی چاقتر. هنوز هم مثل گذشته صمیمی هستیم و بدون اجازه به وسایل شخصی هم دست میزنیم. یک بلوز یقه شل بافتِ گشاد به رنگ زرشکی انتخاب میکنم. حجاب مویی ندارم ولی همیشه لباسهایم پوشیده است. شلوار جینم به بلوز می آید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای لختم را با گیره مویی از پشت میبندم. چتری ها به روی پیشانیم میریزد و از کنار گوشهایم مقداری از موهایم که بصورت تکه ای کوتاه شده است از گیره بیرون می افتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانه عمو محمد برخلاف منزل ما دوبلکس است و اتاق خوابها بالا است و یک اتاق هم طبقه پایین است که به آرش و مامانش تعلق گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها که پایین می آیم. آرش همزمان با من از اتاقش خارج میشود. با دیدن اندامش در تیشرت جذب سورمه ای و شلوار جین یخی ته دلم غنج میرود. دستم را به نرده ها میگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر ضعیفی نیستم ولی 11 سال زندگی کردن با نامه ها وروز را به شب رساندن با حرفهای او مدت کمی نیست که نادیده گرفته شود. باید مثل همیشه منطقی ترین و بهترین راه را انتخاب میکردم. بیخیالی٬ بی اطلاعی و خاموشی. هیچکس غیر از من و خدای من نمیداند که آن نامه ها از طرف من بوده است. شاید منطقی ترین راه نباشد ولی در حال حاضربهترین راه است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو میبندم و میگویم هرچه بادا باد. بیخیال !!!!!!!!!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش کوچکترین نگاهی به من نمی اندازد چون من زن رویاهای او نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آشپزخانه میروم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین: باران جان٬ کتری جوشیده. لطفاً چایی دم کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله! چای دارچین دم کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدانم آرش به قول خودش عاشق چای دارچین داغ و پر رنگ در لیوانهای دسته دار بزرگ است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین: دم کن عزیزم. ولی اول از مهمونها بپرس ببین دوست دارند یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نمیکنم کسی از چای دارچین بدش بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچای دارچینو دم میکنم و در لیوانهای دسته دار بزرگ لومینارک میریزم و به سالن پذیرایی می آیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خانم: راستی شهین جون ونوس کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به چشمان منتظر آرش می افتد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ونوس با دوستاش به کوه رفته ولی قول داده که عصر زود برگرده. آخه یکماه بود که واسه این کوه برنامه ریزی میکردند. باران جان هم لطف کرد و به خاطر کمک به من نرفت. تقصیر ما شد وگرنه همیشه با ونوس با هم به تفریح میرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالیکه چای را به مهمانها تعارف میکنم میگویم: این چه حرفیه خاله! من امروز کمی حال ندار بودم وگرنه شما چه گناهی دارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خانم: ویدا جان چطورند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون هم خوبه و درگیر مطب و کوچولوشه. دوهفته پیش اینجا بودند . وقتی شنید شما به ایران می آیید از من قول گرفت که با شما به شمال بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتما چرا که نه. ولی اول باید یکسری کارها رو سرو سامان بدم. راستش شهین جون این چند ماهی رو که بدون رضا در آمریکا بودم حال خوشی نداشتم و غم غربت بدجوری به دلم چنگ می انداخت. پسرها هم که درگیر کار و زندگی خودشان بودند. من بودم و تنهایی! هرچند آرش سعی میکرد که بیشتر اوقات در کنار من باشه ولی اونهم که نمیتونه زندگیشو به خاطر من تعطیل کنه باید به فکر آینده اش باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر خدا بخواهد تصمیم دارم که در اینجا یک آپارتمان بخرم تا هروقت به ایران میام مدت بیشتری را در کنار رضا باشم. از لحظه ای که وارد مشهد شده ام احساس میکنم که او در کنارمه. به همین خاطر اگه کمک کنید تا یک آپارتمان نزدیک منزل شما پیدا کنیم بسیار ممنون میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچای را جلوی آرش میگیرم. سرم پایین است و به سینی زل زده ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش چای را از سینی برمیدارد و بو میکشد و میگوید به به ! چه بوی دارچینی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین میگوید: پیشنهاد باران بود. من میخواستم چای معمولی درست کنم. خوشحالم که دوست دارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب میگویم نوش جان و با سرعت از تیر رس نگاه آرش خارج میشوم و به آشپزخانه میروم. نفس حبس شده ام را بیرون میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین مشغول تعارف شیرینی است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو محمد: این جا هم مثل خونه خودتون. چه عجله ای دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خانم: لطف شما که بر ما پوشیده نیست٬ آقا محمد. بلاخره باید یک جایی بگیریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آرش جان چند وقت در ایران هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کنم یه 4 ماهی رو بتونم کنار مامان باشم ولی بعد از اون باید به آمریکا برگردم و مدرکمو بگیرم و به دنبال کار باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در چه رشته ای تحصیل کرده اید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- PHD داروسازی دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه عالی. تو این مدتی هم که ایران هستی میتونی به کارخونه ما بیای که خیلی احساس تنهایی و خستگی نکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنونم. استفاده از تجربیات شما و دکتر شکوهی برای من باعث افتخاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را روی قلبم میگذارم و با خودم میگویم: چرا نامنظم میزنی؟ آرش قراره 4 ماه ایران بمونه. اون برای ونوس اومده. مامانش بهونه است. اگه ونوس اونو نپذیره چه خاکی به سرم بریزم؟ تکلیف این دل بی صاحب من چه میشه؟ ونوس روحش هم از این ایمیلها خبر نداره. او حتی رنگ پوست آرشو یادش نیست چه برسه به اینکه خصوصیات اخلاقیش چیه! چه خاکی به سرم بریزم؟ خدایا چکار کنم. تازه دارم به عمق فاجعه |پی میبرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی درگوشم می پیچد خاک رس. تا تو باشی که خودتو بی دلیل وارد بازیهای احمقانه و کودکانه کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دورو برم نگاه میکنم. صدای کودک درونم است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت کتری میروم تا برای خودم چایی بریزم. حواسم به همه چیز است غیر از داغی کتری. بدون دستگیره دستم را به قوری میبرم. داغی آن مرا به زمان حال می آورد. سوزش عجیبی را در کف دستم احساس میکنم ولی در مقابل سوزش قلبم چیزی نیست. کاش راهی برای بازگشت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیز پذیرایی رو برای نهار میچینم. غذا خورش فسنجون ٬ خوراک مرغ ٬ سوپ جو و پلو ساده داریم غذاهای مورد علاقه آرش که به پیشنهاد من پخته شده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خانم: آقا محمد فکر میکنید یک آپارتمان 100 تا 120 متری در این حوالی متری چند قیمت میخورد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من اطلاعی در این مورد ندارم ولی حمید رضا چند ماه پیش یکی از طبقات آپارتمانشو فروخته. او بیشتر اطلاع دارد. فکرکنم یکی از واحدهاش هنوز فروش نرفته . میتونید اونو ببینید و اگر خوشتون اومد نگران پولش نباشید. حمید رضا و مریم خانم در حال حاضر شیراز هستند و تا آخر هفته برمیگردند. نگران آپارتمان نباشید من و حمید رضا براتون پیدا میکنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش: دکتر شکوهی درکار ساخت و ساز هم هستند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه. به دلیل آرتروز زانوی مریم خانم سال گذشته خونشونو که دوبلکس بود کوبیدند و سه واحد ساختند. واحد همکف منزل خودشان است و کاملا مستقل. به حیاط راه داره و حدود 240 متر است. 4 واحد دیگر که دردو طبقه بالا میباشد با در دیگری و ازخیابان پشتی باز میشوند. 117متر هستند و هرکدام یک تراس زیبا هم دارد. یکی از واحدها رو فروخته. هفته پیش حمید رضا میگفت تصمیم داره واحد دیگر را هم بفروشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو رو به من میکند و می پرسد: باران جان ظریف کاری اون واحد تموم شده یا هنوز تکمیل نشده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: عمو جان من در جریان نیستم. فکرکنم از خود بابا بپرسید بهتر باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بهانه کشیدن غذاها به آشپزخانه برمیگردم . ضربان قلبم به هزار رسیده است. دستم را روی قفسه سینه ام میگذارم٬ بالاو پایین رفتن آن را حس میکنم. نفسهایم تند و پی درپی شده است. به خودم میگویم آرام٬ آرام! تو هنوزیک ساعت نشده داری خودتو لو میدی. چطور میتونی خودتو 4 ماه نگه داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که برنجها رو تو دیس میکشم با خودم میگویم: اگر فهیمه خانم بخواد با ما همسایه بشه چطوری میتونم در کنار آرش زندگی کنم در حالیکه فرسنگها دور از او هستم؟ چطور این گره کوری راکه به دست خودم بسته ام باز کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله شهین! غذاها رو کشیدم . میتونید تشریف بیارید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین نگاهی به میز نهارخوری می اندازد و به سمتم می آید و با دستش گونه ام را نوازش میکند و میگوید قوربون دختر کدبانوم بشم. ببخشید اصلا حواسم نبود. همه زحمتها رو دوش تو افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زیبا بر لب مینشانم: خواهش می کنم. کاری نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش نگاهی به غذاها می اندازد و میگوید: خاله شهین دستتون درد نکنه تمام غذاهایی که من دوست داشتم درست کردید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش میکنم آرش جان پیشنهاد باران بود. حتی سالاد شیرازی با سس فرانسوی و سس بالزامیک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه جالب! سلیقه غذاییمون مثل همه. من عاشق سالاد شیرازی با مخلوط سس فرانسوی و بالزامیک هستم٬ ولی سالاد شیرازی رو با آبغوره و فلفل و نمک میخورند نه با سس. دوستام همه منو به خاطر مخلوط کردن این دو تا سس مسخره میکنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نمیکنم درست باشه کسی را به خاطر داشتن ذائقه متفاوت از دیگران مسخره کرد. منم این مدل سس رو دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همین موقع بهاروارد پذیرایی میشود و نگاهی به غذاها می اندازد: باران باز تو غذاهایی که دوست داشتی اُردر دادی. جای ونوس خالی که الان زنگ بزنه به پیتزا فروشی ودوتا پیتزا مخصوص سفارش بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا یادم نبود که ونوس فسنجون و مرغ خورشی دوست ندارد. در حالیکه من عاشق فسنجون بودم و در ایمیلهام هم برای آرش نوشته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز آن ایمیلی که با هم در مورد غذاهای مورد علاقمون نوشتیم یادم می آید. 4 سال پیش بود. یک طومار بلند بالا ازهم دریافت کردیم که در مورد غذاها و تنقلات مورد علاقمان بود. گفته بودم از کله پاچه بدم می آید و به بادام زمینی حساسیت دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو هم نوشته بود مخلوط سس فرانسوی با سس بالزامیک را با سالاد شیرازی دوست دارد که کلی به این حرف خندیده بودم. اهل فست فود نبود.عاشق غذاهای ایرانی بود. پیتزا پپرونی ٬ پیتزای مورد علاقه اش بود. سالاد الویه با کالباس را دوست نداشت. علایق غذاییمون مثل هم بود. هردو فسنجون خورش دلخواهمان بود. عاشق باقلی پلو با ماهیچه بودیم. دوغ را به نوشابه ترجیح میدادیم. واین یک معضل بود که غذاهای مورد علاقه من با ونوس خیلی متفاوت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irونوس عاشق فست فود و غذاهای ایتالیایی و چینی است. خدا را شکر که اوهم کله پاچه دوست ندارد. اگر روزی 4 وعده بهش پیتزا مخصوص میدادند باز هم میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگینی نگاه آرش را روی خودم احساس میکنم. ازعالم هپروت بیرون می آیم و رو به بهارمیکنم وبا نگاهی عصبانی و شاکی از این حرف بی موقع او میگویم: اصلا اینطوری نیست. ونوس هم فسنجون دوست داره. اون دفعه که پیتزا سفارش داد بهم گفت هوس پیتزا کرده وگرنه فسنجون دوست داره. تو هم اگه دوست داری اینجا غذا بخورو گرنه غذاتو تو سینی میذارم و به اتاق برو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار متعجب از این برخورد غیر مترقبه من در مقابل چند جمله ساده اخمی میکند و می گوید: لطفا غذای منو بکش میبرم بالا و تو اتاق میخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir......................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگترها غذایشان را خورده اند و به هال پذیرایی رفته اند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن روبه روی آرش نشسته ام و دستهایم را به زیر چانه ام زده ام و منتظرهستم او غذایش را تمام کند تا ظرفها را جمع کنم. در نامه هایش نوشته بود بسیار پر خور است و میتواند یک بره را یکجا بخورد ولی باور نمیکردم. بلاخره غذایش را تمام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاضافه غذاها را داخل قابلمه ها برمیگردانم. ظرفهای کثیف را داخل ظرفشویی میگذارم. حضور آرش را در کنارم حس میکنم و بوی ادوکلونش در بینی ام میپیچد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش: میتونم کمکتون کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاشقها از دستم به داخل سینک می افتند. به او نگاه میکنم فاصله صورتش با من یک وجب است. گرمای نفسهایش به صورتم میخورد. هجوم خون را درگونه هایم احساس میکنم. حس شیرینی آمیخته با تعجب و ترس مرا فرا گرفته است. با سرعت قاشقها رو جمع میکنم و به سمت ماشین ظرفشویی میروم و آنها را در سبد مخصوصشان میگذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش را از پشت سر میشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما خیلی عوض شدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهش نگاه میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه میدهد: چیزی که از شما به یاد دارم یک دختر خجالتی و تپل و گوشه گیر بود با رنگ پوستی سبزه و موهای کوتاه پسرانه که فقط از تفریحات کودکانه کتاب خواندن را بلد بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا این عوض شدن زشته یا زیبا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ فکر نمیکردم که قدتان به این بلندی و اندامتان به این کشیدگی باشه. رنگ پوستتان هم نشان دهنده هزینه بسیار زیادی است که دکتر شکوهی به سالنهای سولاریوم داده . لخت کردن موهایتان هم که جای خود دارد. بدون در نظر گرفتن رنگ موها و چشمهایتان٬ قیافه و تیپتان کاملا متفاوت از قیافه دخترهای شرقی است. همیشه از سلیقه دخترهای ایرانی در تغییر قیافشان لذت میبرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نوع تعریفش خوشم نیامد بیشتر حالت مسخره کردن داشت تا تحسین کردن. هرچند که او را دوست دارم ولی نباید به او اجازه نمیدهم که هر طور دوست دارد در مورد من قضاوت کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالیکه گره ای در وسط پیشانیم انداخته بودم به سمتش نگاه میکنم و با لحنی جدی می گویم: خودتان میگویید اون دختر کوچولو. من الان 23 سال سن دارم و قیافه اون دختر کوچولو مربوط به 11 سال پیشه. رنگ پوست و لختی موهایم خدادادیست. از اون دخترهایی نیستم که هر روز به یک سالن آرایشی و مد برم و چهره ام رو عوض کنم هراندازه هم که از قیافه ام ناراضی باشم. کشیدگی قدم هم به پدرم رفته . حتما پدرم را به یاد دارید. دوست ندارم بدون شناختن من در موردم قضاوتهای ناعادلانه بکنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معذرت میخواهم. قصدم توهین به شما نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آهستگی ازآشپزخانه بیرون میرود. چشمانم به جای گامهایش می ماند. کاملا برایم مسجل شده است که قیافه من مورد پسند او واقع نشده . خودم را مشغول جمع آوری بقیه ظروف میکنم و نزد آنها نمیروم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش و فهیمه خانم در اتاقشان مشغول استراحت هستند. با بهار به منزل میرویم. هرچند که پدر و مادرم تاکید کرده بودند که تنها در منزل نمانیم و به منزل عمو محمد برویم ولی دوست ندارم دیگر آرش را ببینم. برای امروز کافی است. بیش از حد توانم خود داری کرده ام و عذاب کشیده ام. 11 سال خودم را اسیر دنیای توهم و خیال کردم٬ زمان آزادی از اسارت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.........................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوساعتی میشود که به منزل برگشته ایم. روی تختم دراز کشیده ام و غرق در افکار بی سروته خودم هستم. با صدای زنگ موبایلم به خود می آیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صفحه نمایش را نگاه میکنم. عکس ونوس است با همون زیبایی و طنازی. هنوز هم دوستش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irونوس: باران خودتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه روحمه. انتظار داری که گوشیمو جواب بده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باران جون دستم به دامنت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده باز که به دست و پام افتادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان زنگ زدو گفت باران خسته بود و به خونشون رفته. شب زودتر به خونه برگرد تا به من کمک کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران! امشب تولد عسله. قراره همه بچه ها از کوه بریم رستوران برای شام. میتونی به خونه ما بری و به مامان کمک کنی؟ به خدا اگه واسه تولد عسل با بچه ها به رستوران نرم خیلی ناراحت میشه. یادته که اون واسه تولد من سنگ تموم گذاشت. آخر شب هم پوریا خودش منو میرسونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه! من ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جون ونوس قبول کن دیگه. به خدا جبران میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ولی زود بیا خونتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اُکی. سی یو. بای ( باشه. میبینمت. خداحافظ)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی میلی به طرف کمد لباسهایم میروم. نگاهی به لباسها می اندازم یک تونیک سفید نسبتا گشاد با شلوار جین مشکی برمیدارم. سایه طلایی میزنم و یک خط لب قهوه ای کمرنگ روی لبهای برجسته ام میکشم. موهایم را با کلیپس طلایی از زیر میبندم. یک تکه کوچک ازموهایم را از دوطرف بناگوشم رها میکنم. به قول ونوس شبیه پوکاهانتس شده ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهار!حاضر شو باید بریم خونه عمو محمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ما که اونجا بودیم. گفتی بریم خونمون. من درس دارم باران!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب تو خونه باش درستو بخون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ونوس زنگ بزن و بگو شب سر راه که میاد خونه دنبال تو هم بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در خونه رو روی ناشناس باز نکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار با غیض می گوید: چشم. برو دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین پراید سفید هاشبکم میشوم. ماشینمو خیلی دوست دارم. هدیه قبولی دانشکده ام است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنزل عمو محمد نزدیک خونه ما است. 5 دقیقه با ماشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ در را فشار میدهم. خدیجه خانم کارگر خانوادگی ما و عمو محمد در را باز میکند. به داخل میروم. هیچکس در سالن پذیرایی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام. شما هم که اینجایید خدیجه خانم! بقیه کجا هستند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا به کارخانه رفته. خانم و فهیمه خانم در آشپزخانه هستند. آقا آرش هم در اتاق استراحت میکنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاق ونوس میروم و لباسهایم را عوض میکنم. در این اتاق بهترین خاطره ام را با آرش ثبت کرده بودم. همان روز که به من برنامه word را آموخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهایم را مرتب میکنم و به سالن می آیم. همزمان با ورود من به هال آرش هم از اتاق بیرون می آید. سلامی زیر لب میکند و من هم به همان سردی پاسخش را میدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستش ناراحت هستم و دلم گرفته است. شاید هم از دست خودم ناراحت هستم ولی دلم میخواهد تمام دق دلیمو سر او خالی کنم. بدون توجه به حضور او به آشپزخانه میروم و با فهیمه خانم و خاله شهین سلام و احوالپرسی میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین: ببخشید باران جان. اول قرار نبود خدیجه بیاد واسه همین به ونوس زنگ زدم واون هم دومرتبه مزاحم شما شد. وقتی خدیجه اومد به موبایلت زنگ زدم در دسترس نبودی به خونتون هم زنگ زدم بهار گفت راه افتادی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله جون من و شما که با هم تعارف نداریم. حالا اگه کاری هست بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عزیزم. خدیجه همه چیرو روبه راه کرده. فقط موندم واسه شام چی درست کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خانم: شهین جون از ظهر کلی غذا اضافه مونده . اصرافه . همون ها رو میخوریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به هر حال باید یک چیز دیگه هم درست کنم وگرنه محمد صداش در میاد . از طرفی ونوس هم فسنجون دوست نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاله شهین. دوست دارید من لازانیا درست کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینطوری زحمتت میشه عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خودتون میدونید من آشپزی رو دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فهیمه جون من بارانو به اندازه ویدا دوست دارم. ماشالله واسه خودش کدبانوی کاملیه. وقتی کنارم هست فکر میکنم ویدا کنارمه. برعکس ونوس که اصلا علاقه ای به امور خونه داری نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما لطف دارید خاله جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواهد یک لازانیا درست کنم با فلفل دلمه ای های درشت چون آرش از فلفل دلمه ای درشت در غذا بدش می آید و رنده شده آن را میپسندد. میخواهم حسابی حالشو به خاطر حرف ظهرش بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین: پس بذار به خدیجه بگم بیاد کمکت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش: نه خاله شهین من بهشون کمک میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را برمیگردانم. آرش در چارچوب در با نگاهی مهربان وحاکی از شرمندگی به من چشم دوخته است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره هجوم خون را توی صورتم احساس میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیازی نیست خودم به تنهایی از پسش بر میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من تعارف نمیکنم. از صبح حوصله ام سر رفته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله شهین و فهیمه خانم به هال پذیرایی میروند. دست و دلم در حال لرزیدن است. کم کم دارم جلوی آرش کم میاورم. معادله هایم حسابی بهم خورده بودند و راه حلی برای آنها پیدا نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمواد لازم لازانیا رو از توی فریزر بر میدارم. درحال پوست کردن پیازها هستم. آرش روی صندلی آشپزخانه نشسته است و به من خیره شده . اشکم حسابی در آمده است. چشمام به پیاز حساسیت دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوی ادوکلونش را در کنارم حس میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیازها رو بدید من پوست کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالیکه اشکهایم روی صورتم جاری شده است بهش نگاه میکنم. باز هم دو چشم آسمانی با نگاهی مهربان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاقو و پیاز را به دستش می دهم از کنارش رد می شوم. پشتش به من است. صدایم میکند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باران خانم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش برمیگردم. نگاههایمان در هم قفل میشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من از حرفی که ظهر زدم اصلا قصد توهین به شما را نداشتم. منظورم این بود ...... میخواستم بگم ..... میخواستم بگم من ازخانمهایی که مرتبا در حال تغییر چهره هستند زیاد خوشم نمیاد که نمیدونم چرا اونطوری عنوان شد. هرچند عقاید شما به من ربطی نداره و شما اختیار دار خودتون هستید. به هر حال من معذرت میخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفش هم خوشحال شدم و هم ناراحت. خوشحال از اینکه ناراحتی من برایش مهم بوده و این کوه غروری که من میشناسم قلبی مهربان در سینه دارد و ناراحت از اینکه خبر ندارد ونوس از آن دسته دخترهایی است که مثل بارباپاپا یکسره در حال عوض شدن است. از رنگ سفید تا برنزه٬ از ابروی کمونی تا شیطونکی٬ ازمدل موی آلمانی کوتاه تا بلند . همه را در طول یکسال میتونی در ونوس ببینی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتره فراموشش کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفلفل دلمه ای هارو از توی یخچال بر میدارم. رنده را از هم توی کمد برمیدارم. چشم آرش به فلفل دلمه ای ها مانده است. آنها را میشویم و رنده میکنم. مثل همیشه قلبم به من حکفرمایی کرد و اجازه تلافی نداد. خصوصا حالا که معذرت خواهی کرده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش: چکار میکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: دارم فلفل دلمه ای هارورنده میکنم. مگرشما اینطوری دوست ندارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را روی دهانم میگذارم. این چه سوتی بدی بود من روز اول دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما از کجا میدانید که من فلفل دلمه ای رنده شده دوست دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن در حالیکه سعی میکنم خودمو خیلی عادی جلوه بدهم میگویم: ونوس بهم گفته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان میدهد: آها! یادم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 10 شب است. درست کردن لازانیایها به خیر گذشت و ما در تمام مدت غیر از صحبت در مورد نحوه پخت لازانیا با هم حرفی نزدیم. خاله شهین نگران به ساعت نگاه میکند و به من میگوید ونوس نیامد. دارم کم کم نگران میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir