الناز دختریه که توی زندگیش هیچ مشکلی نداشته. اما یه وصیت نامه کل زندگیشو عوض میکنه. یه ازدواج اجباری...با پسری که سایه شو با تیر میزنه دختر رمان ماهم عاشق میشه اما... تاوان عشق الناز ما چیه؟ پایان خوش

ژانر : عاشقانه، ازدواج اجباری

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۳۶ دقیقه

مطالعه آنلاین دنیای عسلی رنگ من
زندگيش هيچ مشکلي نداشته.

اما يه وصيت نامه کل زندگيشو عوض ميکنه.

يه ازدواج اجباري...با پسري که سايه شو با تير ميزنه

دختر رمان ماهم عاشق ميشه اما...

تاوان عشق الناز ما چيه؟

پايان خوش

این منم...

یه دختر پاک و مهربون ،بی ریا ،احساسی شروشیطون اما در عین حال مغـــــرور...

غرورمو دوس دارم...اولین چیزی که هر کسی در من میبینه غرورمه...اجازه نمیدم کسے خوردش ڪنـــه...

حتی در بدترین شرایط هم دست از غرورم برنمیدارم....

من الناز تاجیک دختر همایون تاجیک پسر بزرگ خاندان تاجیک... هیچ وقت تو زندگیم کم و کســـــری نداشتم...وضع مالیمون عــــــالی بود ینی میتونم بگم تووووووپـــــــ...بابام از تاجرای بزرگ فرش تو مشهد بود واسه خودش بر و بــــــیایی داره...:)‌

دینگـــــــ دینگــــــ دینگــــــ...

أه مردشور هر چی دانشگاه و استاد هست و ببرن ...امروز روز اول دانشگاه بود و منم دانشجوی ترم اول عمران در دانشگاه فردوسی مشــــــــــهد ...

اوفـــــــــــــــــــــــــ ڪی میره این همه راهوووووو...هـــــــــــــــــــــــــــــــۍ

یه لایه چشممو وا کردم اوووف هنوز ساعت ۷صبحه ایــــــــــــــــــش ساعت بیشعور ...دوباره رومو کردم اونور و میخواســـــتم بخوابم که یهووووو مث جت پا شدم...وای بدبخت شـــــــــدم ساعت ۷ شششششُـــد...سریع پاشودمو پریدم تو حموم...یه دوش حسابی حالمو جا میاره.حدود نیــــم ساعت طول کشید حوله لباسیمو پوشیــــــدمو اومدم بیرون...نشستم رو میز توالتم و شروع کردم به خشک کردن خرمن موهام...موهام تا باسنم میرسید....عاشق مـــــوهامم...همینطور عاشق رنگش...زیادی سیاه نبود تو مایه های قهوه ای سوخته...خب بعد میرسیــــم به لوازم آرایش...زیاد اهـــــل آرایش نبودم...فقط همون رژگونه و یه خط چشم و یه ذره کوچولو هم رژ گلبهی رنگ زدم و خلــــــــــــــــاص...خوب یه مانتو جذب مشکی،یه شلوار نسبتا تنگ مشکی با یه مقنعه مشکــــــی پوشیدمو کفشای اسپرت سفیدمم برداشتم...جلوی آیینه قدی یه نگاه به خودم میندازمو ....میریم برای توصـــــــــیف چـــہره:صورتم نہ زیاد کشیده بود نه زیاد گرد...پوستمم با اجازتون سفید بود...ابروهایی که از خودش حالت داشتو من فقط چنتا مو از زیرش ورداشته بودم...چشای کشیده طــــــــــــوسے...بینی خوشفرم و کوچیک(البته خدادادیه هـــــااااااا)با لبای خوشگلم که میشه گف قلوه ای بود و خیلی به صورتم میومد...مقنعمو طوری سرم کردم که زیاد موهام دیده نشه ...(نمیخوام همین روزای اول حراست بهم گـــیر بده)فقط واسه خالی نبودن عریضه یه چنتا تارموهامو ریختم کنار صورتم..عین کــــــره ای ها..قدمم میشه گف بلند بود و هیکلم رو فرم بود...خودشیفته نیستمااااا ولی میشه گفت خوشگل بودم و همیشه بخاطـــــــر خوشگلیم خدارو شکر میکـــــــردم....اوووووه رفتیم تو کـــــار چهره گذر زمان از یادم رفتـــــــــــــــ....وااااای خدا ساعت ۸:۳۰ شد بدو بدو از اتاقم اومدم بیــــــــرون...وقت نبود از این همه پله برم پایین واسه همین سریع از نرده ها ســـــــــــــر خوردمو رفتم پایین...

– هـــــــــــــــــــــــوووووووووووو

مامانم فک کنم هنــــوز بالاس تو اتاقش...سر سری یه چیزی خو دمو به عــــــزت خانوم خدمت کارمون گفتم به مامانم بگه من رفتم...کفشامو پوشیدمو سوئیچ ماشین خوشگلمو هم برداشتمو از خونہ اومدم بیرون...سوار آئودی آلبالویی خشگلم شدمو پیش به سوی دانشگااااااااه....خوب رسیدم به دانشگاه و ماشینو بردم تو پارکینگ و رفتم تو سالن ...اوووووفـــــ مثل اینکه هنوز کـلـــاس شروع نشده بود چون همه تو کلــــاس دور هم بودنو مشغول حرفیدن...داشتم دنبال دوستام میگشتم که دیدم اون اخر نشستن منو ســــاناز و بهنــــاز و مهـــــرناز دوستای جون جونی بودیم...از همون دوره دبستـــــان..

–سلـــــــــام به دوستای خوجیل خودم.چطورین؟؟

ساناز:به الناز خوشگله..ممنون تو خوبی؟

–ممنونم..بد نیستم...

مهرناز:خوووووووب چه خبر؟؟

–خبری نیس گلم...مهری جون تو چه میکنی ؟؟

مهـــــــــرناز:هیشکـــــــــــــار بی کار و الــــــــــــاف...

–اووووووو...خوبی بهنازی؟؟؟

+ممنون جیگــــــر....

–اگه من جیگرم تو چی هستی بهی جون؟؟؟

بهی:من خوشگل ..خوش هیکل..ناز..تو دل برو...اوووم..

– اوو...دختر ولت کنن تا صبح از خودت تعریف میکنیا...البته حقم داری خودت تعریف نکنی کی میخواد ازت تعریف کنه؟؟

یه دونه با کیفش زد تو ســــــرم و میخواست یه چیزی بگه که استـــــــــاد وارد کلاس شد و فرصت حرف زدنو از بهناز گرفت...ولی خداییش صورت ناز و هیکل رو فرمی داشت..با خنده نگاش کردم و واسش زبون درازی کردم که یه چشم غره تووووپ برام رفت...از همونایی که میگه دارم براااااات....

منم زیر لب گفتم:منتظرتم.:)

بعد رومو کردم اونورو به استاد خیره شدم...یه استاد نسبتا پیـــــــر بهش میخورد ۵۰و ۵۵باشـــــــــه...

همه بچه ها رو از نظر گذروند و گفت:من صالحی هستم.استاد شمــــا...امیدوارم بتونیم اوقات خوشی و درکنار هم بگذرونیم...کلاس من قوانین خاص خودشو داره...

از تاخیر غیر موجه سرکلاس خوشم نمیاد.وقتی مشغول درس دادن هستم انتظار دارم خوب به حرفای من گوش بدین تمام حواستون به من باشه.خوب برای آشنایی بیش تر خودتونو معرفی کنین تا بعد بریم سراغ درس...

همه به ترتیب خودشونو معرفی کردن و استاد مشغول درس دادن شد.بعد از حدود یک ساعت اعلام کرد که کلاس تموم شدو میتونین برین....

اوووووفـــــ...چقد خستـــــــه شدم...یه کشوقوسی به بدنم دادم و همین که چشامو وا کردم چهره عصبانی بهــــــناز جلو روم بود...منم یه لبخند ژکوند تحویلش دادم و تو یه فرصت جیـــــــــــــــــــــــــــــــــنگــــــــــــــ پریدم از کلاس بیـــــــــــرون...بهنازم افتاد دنبالم...

بهناز:الی اگه جرئت داری وایستا.وایستا بهت میگم...

–نه عزیزم!مگه از جونم سیر شدم؟؟

+الناز باور کن کاریت ندارم وایستا دیگه....

–نوووووچ.تو تا منو نزنی دست از سرم برنمیداری.

+به جان بهنام کاریت ندارم وایستا.

همینجوری داشتم میدوییدمو سرمم هر چند دقیقه برمیگردوندم عقــــــب.بهنام داداش بهناز بود.خیلی هم دوسش داش واسه همین وقتی میگف به جان بهنام واقعا دیگه به کسی کاری نداشت.حالا بزار یکم دیگه بدوئه.خخخخخـ...

برگشتم و پشت سرمو نگا کردمو در حال دویدن در همون حال گفتم:جان بهنام دیگــــــ......

دددددددددددنگـــــــــــــــــ....آخ آخ دماغ خوشکلم داغون شد...خدا بگم چیکارتون نکنه...آخه وسط سالن جای دیوار ساختنه؟آیااااا؟؟؟؟مسئولین رسیدگی کنن...

همونجوری داشتم با دماغ نازنینم ور میشدمو نازش میکردم که که صدای بهنازو شنیدم:الی،الناز خوبــــــــــی؟

چشامو باز کردم میخواستم بگم چته دانشگاهو گذاشتی رو سرت که با دو جفت چشم عسلی رو به رو شدم....وااااا....بهناز که چشاس این رنگی نبود...یکم دقت کردم که فهمیدم ببببببببببعله این همون جناب دیواره که سر راه من سبز شده و دماغ نازنینمو داغوووون کرده ای بیشعور چه خشگلم هس...ایــــــــــــــش اصن به من چه پسره واستاده سر راه من که چی شه مثلا؟؟؟؟؟؟همینجوری داشتم به آباو اجدادش فحش میدادم که صداش درومد و عر کرد: خانوم!خانوم محتـــــــــرم با شمام؟ چیزیتون نشد؟

ای واااااای دو ساعته دارم نگاش میکنمو فحش آبدار نثارش میکنم؟

الان این با خودش چه فکــــــــــر میکنه؟ غلط بکنه فکر کنه....

–الی خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌+چته بهی؟من خوبم چیزی نزه کـــــــه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسزه پرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم نگذاشت نه برداشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله معلومه که خوبین!دوساعته دارین بنده رو با چشاتون میخورین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعـــــــــــــــــله؟ این الان چی گف؟ میکشمت...یه نگاه به سرتاپاش کردم که باعث شد نگاهش عصبانی که بود خشمگین تر بشه....خیلی خون سرد گفتم همچین تحفه ای هم نیستی.بعدشم فکر میکردم اصلا هم حواسم به توی از خود راضی نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وییی..کارد میزدی صورتش آب پرتغال درمیومد...بهتر...کیف کردم...بچه پرو از خود راضی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره رو شو کرد به دوستش که داش ور ور مارو نگا میکرد کرد و گفت :بریــــــــم...بعدم یه نگا دگه بهم کردو رفت .ایـــــــــــش چنـــــــــدش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی بهناز کو؟کنارنو نگاه کردم ببینم این بهی کجا رفته که دیده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خانومو ...تو هپروت بسر میبرن...دستمو جلو صورتش تکون دادمو گفتم:اووووی بهناز؟ بهی؟ کوشی؟ با تو ام بهی؟!!!! بدبخت فک کنم هنوز حواسش یه جا دیگس چون گفت: ها چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– دو ساعته دارم صدات میزنم ...کجا سیـــــــر میکن واسه خودتــــــــ?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هیچی بابا حواسم نبود !تو خوبی؟ دماغت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

— اره بابا خوبم...حالا حواس جنابعالی کجا رفته بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی زد پس کلمو گفت تو رو سننه...راه بیفت بچه ها منتظرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـــــ وااااااااای راست میگی..بدو بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم با هم رفتیم سمت کافه تریا تا یه چیزیبه این شکم مبارک بدیم بخوره مهرنازو ساناز نشسته بودندو رفتیم پیششون...سانی به ما دید نداش،ولی مهری تا مارو دید بهش گفت:اوناهاش اومدن ...رفتیم سر میز نشستیم...سانی: کدوم گوری رفته بودین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهی: هیچی همین دورو برا بودیم.رفتیم مخ زنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــــــ دروغ میگه بابا .مخ زنی کجا بود بعدم از سیر تا پیاز ماجرا رو بهناز واسش تعریف کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهری: که اینطوووووووور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهی: اره مهری جات خالــــــــی یه جیگرایی بودن که نگو بازوهاشون اصن حال میداد دستتو دورش حلقه کنی و با هم برین ددر دودور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانی:اکـــــــــ حیف جام خالی بوده پســــــــــــــــــــــ.....😔

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم اندازه غــــــــــار علیصدر باز مونده بود فقط باید مواظب باشم مگس های احتمالی نرن داخل..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــــــــ جم کنین بابا ...اه اه حالم بهم خورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانی:لیاقت ندازی کهـــــــ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـــــــ بهتر که ندارم میخوام صدسال سیاه نداشته باشم اگه داشتن یه بی اف جیگـــــــــــر لیاقت میخواد...اینقدر ضایع بازی درنیارین..اونا باید لیاقت اینو داشته باشن که ما یه نگاه بهشون بندازیم...که ندارنـــــــ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بار آخرتون باشه هااااا!!!!همچین تحفه هایی هم نبودن بهی خانوم اونجوری که تو تعریف کردی...الان اینا تو ذهنشون یه پسر خوشگل مامانی و خوش هیکل و خلاصه همه چی تموم میسازن...اونایی که ما دیدیم هیچ کدوم همچین خصوصیاتی نداشتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهی: بلـــــــه تو که....سه ساعت داشتم صدات میزدم ...محو تماشا بودی😜حالا نشسته واسه من سخنرانی میکنه...بعدم الی بی انصاف نباش دیگه جیگــــــــر بودن که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگفتا...ولی بازم کم نیاوردمو گفتم: هیچم اینطور نیس.داشتم فحشش میدادم.اصنم محوش نبودم.پسره خود شیفته الانم نمیخوام راجب این موضوعچیزی بشنوم...شیرفهم شد؟؟؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه با هم سرشونو تکون دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهری: اره تو راس میگی ما دیگه نباید به این موضوع فکر کنیم .هیچ پسری لیاقت اینو ندازه ما یه نگا بش بندازیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–افرین دختر خوووووب..حالا هم بخورید بریم خونه...شب پلیه فرهاد هستین دوستان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانی: اینـــــــــــــه من چهار پایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهری:ایول دمت گرم عالیـــــــــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهی:روانیتم دختر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد همه زدیم زیر خنده و مشغول خوردن بستنی شدیمـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– خوب بچه ها...پس شب ساعت هفت اماده باشین با ماشین میریم.میام دنبالتون..همشون موافقت کردن و بعد از اتمام بستنی بلند شدیم که بریم.رفتیم طرف پارکینگ و از بچه ها خدافظی کردم.سوار جیگر خودم شدمو رفتم به سمت خونه.خونه ما تو سجاد بود یه خونه با یه عالمه درخت و 850متر زیر بنا بود...wooooooowالبته این فقط واسه خود ساختمون بودااا.دور تا دور خونه هم دختای سرو بللللللند داشت و هر ۱۰۰متر یه تیر چراغ برق بود ازینا گذشتمو رسیدم به جایی که ماشینا رو پارک میکنیم.فراری آرسام و سانتافه بابا هم پارک بود..ارسام هیچ وخت این موقع روز خونه نیست عجیه!!!آئودی رو کنار اونا پارک کردم و رفتم سمت خونه...نمای خونه سفید بودو وسط درختا میدرخشید.از در ورودی که وارد میشی اولین چیز راه پله های خشگلمون بود که به طبقه بالا می خورد حدود ۲۰تا ۲۵تا پله بود....بعد ازون جا از دو طرف دوباره ۲۰تا پله میخورد که برسی طبقه بالا.از سقف خونه یه لوستر فوق العاده و شیک و بزرگ هم اویزون بود.دست راست آشپزخونه بود و کنارشم یه سرویس بهداشتی و کنار اون یه اتاق که مواقع اضطراری ازش استفاده میشدـ..و همینطور میز ناهار خوری ۱۲نفره با صندلی های فلــــــــز طلایی.اوممممم دست چپ هم گوشه راه پله ی یه دست مبل Lبه رنگ قهوه ای سوخته .رو به رو شم تی وی روی میز قهوه ای سوخته بود کنار راهرو دو سه تا پله میخورد میرفت پایین که مال مهمونا بود و یه دست مبل سلطنتی طلایی که با میز ناهار خوری هم خونی داشت.یکم اونور تر یه دست مبل قهوه ای روشن و تیره بود و ته سالن یهL خوشگل سفید و مشکی و کنارش یه آباژور مشکی بود .خوب اینم از خونمون البته هنوز طبقه بالا مونده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان،بابا،عزت خانوم؟ کسی خونه نیس؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزت خانوم از اشپزخونه اومد بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزت خانوم: سلام الناز جان...خانوم رفتن باشگاه ولی اقا ارسام بالا تو اتاقشونن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون عزت خانوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ چیزی میخورید براتون بیارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ممنون.میوم بالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ چشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پله ها رفتم بالا...یه قسمت از طبقه بالا اون گوشه یه L قرمز بود که روش کوسن های کوچولو داشت روبه روشم یه تی وی به دیوار وصل بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق من دست راست سالنه و مبلا هم کنار اتاق منه رو به روی پله ها سه تا اتاقه یکی مال ارسام یکی هم خالیه و یکی دیگشم خالی😜سمت چپم اتاق مامان بابا بود و کنارش یه اتاق خالی دیگه داشت اما چون فضای حیاط خونه از پنجره های اون اتاق دیده میشد و نور گیر بود من بعضی وختا میرفتم اون اتاق...چیز زیادی نداش جز یه تختو کتابخونه و میز تحریر و البته پیلنوی خوشگلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقنعمو در حالی که میرفتم به سمت اتاقم در آوردمو که همون لحظه ارسام از اتاقش اومد بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+به به اجی جون گـــــــــل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام داداش جیگر .خوبی?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ ممنون خواهری تو خوبی ? دانشگاه چطور بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـــــ مرسی خوبم.دانشگاهم خوب بود جایی میری?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ میرم پایین یه چیزی بخورم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوهوم. راستی اینوخت تو خونه چیکار میکنی?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ امروز کارا کمتر بود زود تر اومدم خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ــــ ایول.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیشونیمو بوسید و در حالی که میرفت پایین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+من میرم پایین خواستی بیاا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوکــــــی داداشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رفتم سمت اتاقم.دکـــور اتاقم یاســـی و سفید بود.خیــــــــــــــــــــــلی دوسش داشتم.کنار در اتاقم حدود ۵،۶ متــــر فقط کمد دیواری بود کهـ کل طول اتاقو گرفته بود.لباسام جداگونه یه قسمت کیف و کفش بعد شال و روسری و شلوارام بعدش میــز توالت خوشگلمـ که داخل کمد دیواری جا میخورد و یه عالمه لوازم آرایشی که به طرز خوجیلی توی طبقه های کنار میز توالت چیده شده بود.البته زیاد ازش سر در نمیاوردم.ولی یه ست از همه مارکای خوب داشتم.بعد کمد مانتوهام بود و کنارش یه ایینه قــــدی بزرگ.بعدش لباس مجلسی هام و....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی عرض اتاقم یه پنجره بود که پرده های سفید با یه یال یاسی رنگــ بیوتیفول خخـ .تقریبا روبه روی میز توالتمـ تخت بزرگ دونفره خوشــــــــــــــگلم بود.یه تخت سفید با روکش یاسی و بالشتای سفید و کوسن های کوچولوی تزئینی یاسی.بایه پا تختی یاسی که جلوی تختم بود.دوتا چراغ خواب یاسی رنگم کنار تخت روی میزای کوچیک سفید قرار داشت.یه مبل یه طرف یاسی رنگ با تاج سفید هم یه گوشه اتاق بود.راســــــــــتی یه عکس اسپرت بزرگ هم بالای تخت نصب بود که توی اتلیه گرفته بودم.ژستمم اینجوری بود که پشت به دوربین وایستاده بودم و فقط نصف صورتم دیده میشد.عکسشم سیاه سفید بود😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در آخر هم سرویس بهداشتـی و حموم و خلـــــــــــــاص...😝

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسامو بایه تاپ شلوارک صورتی ناناز عوض کردمو خودمو پرت کردم رو تخت.اخ که هیچ چی تخـــــــــــت خواب ادم نمیشه.دانشگاه چی بود اوووووووق وبا این حرف خیلی سریع بدون هیچ فکری خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخیـــــــــــــــــش چه خوابی بودا.ژووووووون😍از تخت اومدم پایینو دوییدم تو دشوووویی.اووخ چشمام روشن شدا.از دشوویی که اومدم بیرون یهـــــو یه صدایی اومد.قــــــــــــارقــــــــــورررر....😮

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلل خالق اخی صدای بچه نداشتم دراومد.مامانی قربونت بره الهی الان میریم پایین یه چیزی میخوریم.خخخـ گوشیمو چک کردم ساعت ۴ بود اووفـ از اتاق رفتم بیرونو دوباره مث صبح چون حس پایین رفتن از ایــــــن همهـــــــ پله رو نداشتم از روی نرده لیــــــــــــــز خوردم یــــــوووهـــــــــــــــــــووووو😅

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان که طبق معمول مشغول حرفیدن با تلفن بود.خخخ گفتم طبق معمول یاد اهنگ ارمین افتادمــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق معمول توهستی دلیل ارامشم/طبق معمول نمیزارم اونا قاطی ماها بشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهااا یه بار دیگه همین بیتو تکرار کن باقـــــر کمــــر.....😅😂

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری قر میدادمــو میرفتم سمت اشپزخونه.منم الکی خوشمــاا!خو چیـکار کنم؟کودک درونم هنوز فعاله.خخخـ دست از قر دادن کشیدمو رسیدم به اشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزت خانوم:سلام الناز جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عزت جون چیزی داریم واسه خوردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اره.الان غذای ظهرو واست گرم میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ قربون دستت عزت جــــون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم نشستم روی صندلی میز چهارنفره توی اشپزخونه تا غذا گرم شه.عزت خانوم که غذارو آورد شروع کردم به خوردن.عیـــن چــــــے میخوردم.خو خیییلی گشنم بود!😔

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورت همون خـر خودمونه دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ای وجدان بی ادب نخیــر میخواستم بگم عین....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخی بابا خلخوب قبول توغذاتو بخور نمیـری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+قربونت وجدانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری داشتم یه نفس میخوردم یه لحظه دست از خوردن کشیدم و یه نفس عمیــق کشیدم.اها دمـــ جلو بازدمــ دوباره دمــ جلو بازدمـــ...چشمامو که بسته بودم باز کردمو با چهره مامان روبه رو شدم.یه لبخنـــــد ملیـ😊ــــح تحویلش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+دختـر توکی میخوای ادم شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وااا مامان مگه فرشتــه چشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چش که نیــــس مماخـــه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولالا مامان ماهم راه افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چیه میخواستی همونجوری بمونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه والا وجدان جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+پس خفه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایول ادب وجدان جون کاملا قانع شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چاکــــــرشما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اییــــــش منم خوددرگیـری دارما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اووویییی الـــــــی کجایی دختر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی همینجا یه گفتگوی محرمانه با وجدان داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هــــــــــــــی واالی بچم از دست رفت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه خودم فهمیدم چی گفتم و زدم زیر خنده.اخه الی خوله کی تا حالا با وجدانش حرف زده که تو دومیش باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واا خودم خوندم تو همه رمانا دخترا با وجداناشون میحرفن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+حالا اونا یه غلطی کردن توهم باید بکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوا وجدان باادب باش دیگه هی هیچی بهت نمیگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چشــــــــــــــــم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو به خودم اومدم دیدم مامانو عزت خانوم با صورتا قـــرمـــز و ســرخ شده دارن نگام میکنن..اوممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هــــــــــــین!😱😰وااای نکنه صحبتای درخشانمو با وجدان جون بلند گفتم؟مامان سرشو بالا پایین کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وااای خاکــــــــــ عالــم.اینم بلند گفتم مامان تو شنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دوباره سرشو بالا پایین کرد که ینی اره😢منم دیدم بدبختا خیلی خودشونو کنترل کردن که نخندن واسه همین گفتم:بهـرحال اتفاقیه که افتاده شماهم راحت باشین بخندین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهـــــــــــــــــو هردوشون منفجـــــر شدن هـــی خداا😒

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماکه رفتیم مامان خانــــوم.وبه دنبال این حرف از پله ها اومدم بالا و رفتم تو اتاقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوووووووووب برنامه امــروز چی بود؟اوممممم فک کنم قرار فرهاد با بچه ها گذاشته بودم.اهاا اره... سریع یه دوش گرفتم و پریدم بیرون.باهمون حوله لباسی یاسی رنگم نشستم روی صندلی میزتوالت و بعد از خشک کردن موهام با اتومو لخــــــت شلــــاقــــــــی کردم و بعدش رفتیم برای ارایش صورت!اوپس مث همیشه یکم کرم مرطوب کننده یه خط چشم بعدم یه رژ گونه اجری و یه رژ صورتی زدم به لبام.اینم از این!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میریم توکار لباس.اصولا از شلوارای گشاد خوشم نمیاد واسه همین همه شلوارام یا تنگن یا راسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اووه بلـــــه -خفه وجدان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب یه شلوار تنگـ مشکی یه تاب تونیکی بلند،یه مانتو سفید خوشگل ومامانی که جلوش فقط یه دکمه میخورد دراوردمو سریع همشو پوشیدم.موهامو ساده دم اسبی بالای سرم بستم و یه تیکه از جلوشو ریختم کنار صورتم.یه روسری سفید مشکی رو میندازم سرمو جلوشو ساده یه گره شل میزنم.اومم حالا کفش و کیف...یه کفش اسپرت مشکی بایه کیف کتابی کوچولوی مشکی تیپمو کامل میکرد.جلوی ایینه قدی می ایستم و به خودم یه نگاه میندازم.اوووفـــــ همه چــــے تکمیله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+جیگــــــری شدی واسه خودتا النازم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-tanx وجدان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت ۶:۴۰ دقیقه عصر به وقت مشهـدمقدس خخخـ😊

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گوشیمو انداختم توی کیفم با سوییچ ماشین جیگرم از اتاق زدم بیرون.خووووب با اینکه وقت پایین رفتن از این همه پله نبود اما خووب از نرده هاهم نمیشد لیـــز خورد چون دراون صورت.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+جِــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گل گفتی وجدان عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+قربانت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه همین خیلی خوشگل و شیکـــــــ و خانومانه و باوقار....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+توحلقـــــــــــــم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه وجدان.رفتم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با دیدن من یه ســـــوت زدو یه نگا به تیپم کردو گفت:کجا خانومــی؟برسونمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واا مامان!🙁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خو راست میگم دختـر.با این تیپ باید امبولانس پشت سرت راه بندازم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مـــــــامـــــــان😵

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+جــــونم؟حالا کجا میـــری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با بچه ها قرار فرهاد داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان یه چشمک😉 زدو گفت:اوکـــے مواظب خودت باشیاا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونشو بوسیدمو گفتم:خیالت راحت مامان خوشگلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+برو دیگه بلبل زبونی نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشـــــــــم.خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+خداحافظ عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم خیلی خوب مونده بود.اخه خیلی زود ازدواج کرده بود.خودش که میگه ۱۶ سالگی ازدواج کرده و تو ۱۷ سالگی هم آرسام به دنیا اومده و تو ۲۱ سالگی هم من.منو آرسام ۴ سال باهم اختلاف سنی داشتیم.هیـــــــن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها منــو میکشــــــــن ساعت ۷ شددد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریـــــــع سوار آئودی شدمو از خونه زدم بیرون.خونه ساناز اینا دوسه کوچه بالاتر از ما بود اول رفتم دنبال اون.دم در خونشون دوسه تا تک بوق زدم و سانازهم اومد بیرون.اوووفــــــ رفیق مارو باش ببین چه کـــــــرده!شلــوار تنگ سفیـــد یه مانتو جذب مشکی که دور کمـــرش یه کمربند چرم میخورد و یه شال مشکی.موهای به رنگ زغالشم از زیر شال بیرون بود.بابا فـــــدات!!!!😍😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدو شروع کرد به غــر زدن منم که اماده.باشماره سه من.۱ ۲ ۳ شــــروع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اخه احمــــق مگه نگفتی ۷.یه نگاه به ساعت انداختی؟الان ساعت ۷ و ۱۵ دقیقس.این چه وقت اومدنه جناب؟نمیومدی که سنگین تر بودی.دوساعته دم در منتظرتم میفهمــی؟؟؟دیگه الان داشتم میرفتم بالا که صدای بوقت اومد.شانس اوردی وگرنه حقت بود میرفتم بالا تا بشه واست درس عبرت😠

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اووه ساری مامازل یه نفـــــــس عمیــق بکش اها دمــــــــ😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+وا روانی واسه چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خو خره دقت کردی از اون موقع که سوار شدی یه ریز داری به اون فک مبارک زحمت میدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+برو بابا راه بیفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشـــــــــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم گازشو گرفتم ورفتم دنبال مهرنازو ساناز اوناهم نامردی نکردنو کلی غـــــــر زدن+ کلــے پس گردنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+حقته تاتو باشی سر موقع بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین بینیم بابا +پپپرووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوووب رسیدیم فرهاد -بروبچ بریزین پایین تا ماشینو پارک کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانی+سریـع لطفا -باشه بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریــع یه جا پارک پیدا کردمو جینــــــــــــــــگـــــــــــــــــــــ پارک شد.دست فرمونم عالــــــــے بود😊

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به به رفقاا جووووونم تیپ!😍😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتاد سمت ورودی خییلی شلوغ بود ولی چونکه مسئول اونجا پســرخاله گل بنده هست پس درنتیجه بازم مث همیشه تواین شلوغی با پارتی من همچی حلـــــــــه!جیـــــــــــــغ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام برتوای فرهادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جووونم پســرخاله.مثل همیشه تیپ دخترکش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهاد:بــــه سلام برتو ای شیرینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرهـــــــــــــــادجووووووونــــــــــــــم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بلــــــه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرهـــــــــــــاد جـــــــــــونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+به جـــــون الناز امشب واقعا همه میزامون پره شرمنده ولی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرهاد اذیت نکن دیگه یکی رو ردیف کن😌

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+بابا دختـر دو دقیقه زبون به دهن بگیر ببین چی میخوام بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قیافه مظلوم به خودم گرفتم.فرهاد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+قیافتم اونجوری نکن.میخواستم بگم همه میزامون پره ولی چون شما هرکسی نیستی و عزیز دلمــی به بچه ها میگم قسمت مهمونای ویــژه رو براتون اماده کنن😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عیــن خــری که بهش تیتاب داده باشن(یه چیزی میگما شما باور نکنین میخواستم نهایت خوشحالیمو درک کنین😆) خوشحـــــــــال پریدم و گونشو بوسیدم.فرهاد واسم مث آرسام بود.مث اون دوسش داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخ من قربونت بشم فرهاد.مـــــــــرررسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+کم مزه بریز وروجک.برو تا پشیمون نشدم با شهاب برین تا راهنماییتون کنه.شهـــــــاب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب یه پســر باحال بودکه به فرهاد کمک میکرد.خیلی باهاش حال میـکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+به بـــــــه چشمم روشــــــــن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفــــ بابا بار اولم که نیست میام اینجا پایه ثابتم.واسه همین همه رو میشناسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+باشه بابا نــزن مارو -ایــــــــــش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب اومد به طرفمون و گفت:جونم داداش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهاد+شهاب خانومای گلو راهنمایی کن قسمت مهمونای ویــژه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب+چشــم.بفرما ابجی الناز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوووووه بفرما دیدی گفتــم؟همه به دنبالش راه افتادیم و مارو برد قسمت مهمونای ویــژه.wooooow!اینجا محشـــــره.میزای چهار یا پنج نفره سفید توی یه فضای سبـز.یه فضای باز با یه عالمه درخت چنار خوشگل.با چراغ های سفید که فضارو روشن میکرد.پســـــــر اینجا عالیــــــــــــه😍😍😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب+خوب خانوما بفرمایید.الان میام خدمتتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون شهاب +خواهش ابجی الناز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب رفتو ماهم نشستیم روی یکی از میزای چهار نفره.اونجا ما تنها بودیم.خو معلومه اینجا ویــــــژه بودو ماهم فــــــــــوق ویـــــــــــــــژه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تــــِـــــــــــــــــــــــــــــــر خخخ😇😂

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظر من که جا بهتر از این گیرتون نمیاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهی: خو معلومه خره هرـکسی هر کسی نمیتومه بیاد اینجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ بله دیگه از صدقه سر منه.وگرنه الان باید تو خیابون میبودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانی: بله اگه شما خانوم زود تر اومده بودین که الان ما اینجا نبودیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخی بابا.اینجا که بهتر از اونوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهرناز:اره بابا.ولکنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع شهابم اومد تا سفارشارو بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب:خوب خانوما چی میخورین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من پیتزا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم پیتزا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم پیتزا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و منم پیتزا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسیار خوب نیم ساعت دیگه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الی:باشه مشکلی ندا ره. فقط میشه بگی دسشویی کجاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب: اره حتما دنبالم بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.بچه ها من برم😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانی: اوکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بلند شدم دیدم چهارتا پسر خوشگل و جیگــــــــــــر دارن میان سمت ما...فرهادم باهاشون بود .یکم که بیش تر دقت کردم یه چیزی یادم اومد.یکی ازون پسرا رو من قبل دیده بودم.اون چشای عسلی که زیر نور میدرخشید برام آشنام .اومممممم اهاااا یادم اومد این همون دیواریه که یه دفعه تو دانشگاه بهش خوردم.واااااو چه تیپے😳...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تیشرت تنگ آبی تنش بود با یه کت مشکی ساده...با لوار تنگ سیاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب: ایناهم که اینجان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شهاب ایناکین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ایما رفقای منو فرهادن.همیشه میان.مث شما از دوستان وی‌ژه اند واسه همین اینجان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بخشکی شانس.اگه شانس داشتم اسمم شمسی خانوم بود .بــــــــــــــــه رسیدن به ما همشون از دم بدنای ورزشکاری داشتناااااا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خو به تو چه?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ پپپپپپرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والاااا به تو چه ربطی داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ همینجوری میخواستم اظهار نظر کنم..اشکالی داره به نظر شما وجدان جون?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه چه اشکالی میخواد داشته باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ آفـــــــرین.پس شششششششـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب: به به رفقا...ازین ورا? اون پسره که اون دفعه تو دانشگاه بود اسمشم سهیل بود گفت: گفتیم امشب بیایم اینجا به یاد چند وقت پیش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب:کار خوبی کردین.بفرمایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه اه نکبت بیشعور.به من نگا میکنه پوز خند میزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادن سمت میزا سریع رفتم بازوی فرهادو گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فرهاد?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ جونم?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اونارو اوردی اینجا?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ چون اونا هم رفقای ویژمون هستن امشب بعد چند وقت اومدن اینجا همه میزا هم پر بود نمیتونستم ردشون کنم که برن مگه میشه?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نمیشه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+افرین دختر خوب...نگران نباش حراسم بهت هست..راستی جایی میرفتی?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره میرفتم دسشویی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+باشه با شهاب برو.مواظب خودتم باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه فرهاد.تو به کارت برس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو یه یه حالت غمگین که سرم پایین بود گفتمو و فک کنم قیافم خیلی ناز شده چون فرهاد پیشونیمو بوسید و گفت: نگران نباش الناز جونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند اطمینان بخشی بهش زدمو و اونم شهابو صدا کرد تا متو ببره.دنبال شهاب رفتمو اونم راهو نشونم داد و رف پی کارش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو شستمو اومدم بیرون که با دو جفت کفش ورنی و خیلی براق روبهروم شدم.اومدم بالا تر یه شلوار چسب سفید یه پیراهن سورمه ای که جذب تنش بود و استیناشو تا ارنج داده بود بالا.به چهرش که رسیدم قیافم در هم شد.یه پسر ازین جوجه تیغیا بود....ایشششششش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:چیه؟ خشگله چرا ماتت برده?نترس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین به نفعته بری پی کارت وگرنه جیغ میزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اوه مادمازل.اینجوری نگو میترسم.شما دخترا جز جیغ زدن مگه کار دیگه ای هم بلدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره میخوای نشونت بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ نه عزیزم خشن نشو بهت نمیاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو اشغال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اووو...فوحش نداشتیم مادمازل.قول میدم بهت خوش بگذره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا دیگه داش میومد طرفمو من بیش تر میترسیدم.سرویس بهداشتی یکم اونور تر بود.مطمئنا جیغ تو این سروصدا کارساز نیس.وای خدا حالا چیکار کنم حالا خودت کمکم کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:چیشد خشگله؟ نظرت عوض شد?قول میدم راضیت کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه چیزی به دیوار نمونده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو کثافت.بزار برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اوووو.نشد تو بام میای جوجه کوچولو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید تلاشمو میکردم جیغ بنفش که نه فرا بنفش بکشم تا بلکه کسی به دادم برسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما تنها هیچ کاری رو از پیش نبرد که بدترم کرد و منو چسبوند به دیوار.نفساش و بوی الکل دهنش حالمو بد میکرد.چشامو بستم تاچهره نحسشو نبینم.واااای خدا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ چیشد خشگله?داری لذت میبری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو برده بود بالا و محک به دیوار فشار میداد داشتم از درد میمردم.سرشو برد زیر گردنمو داشت حالمو بد میکرد.خدایا صدامو میشنوی?کمکم کن لطفا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه ناامید شده بودم که صدایی اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داری چیکار میکنی اشغال ولش کن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدو از من جداش کرد.کنار دیوار سر خوردم و افتادم پایین یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید. چشممو باز کردم تا ببینم کی منو نجات داد اما با کمال تعجب دیدم همون پسرس( دیواری که یه بار بهش خوردم)همون چشم عسلیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا هنوز در گیر بودن منم حالم بد بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه تو هم میخوای?شرمنده مال خودمه من اول پیداش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ خفه شو اشغال.بفهم داری چیکار میکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثلا اگه نفهمم چی میشه?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ اینجوری میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش محکم زد ترگو صورتش از دور دیدم مردم جمع شدن .چند نفر پسرو جمع کردن فرهادم اومد پیش من.تا رسید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الناز؟ عزیزم؟ خوبی?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط همین چند کلمه نیاز داشتم مه بپرم تو بغلش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم منو محکم بخودش فشار داد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اغوش فرهاد یه اغوش برادرانه بود.واسه همین مشکلی نداشتمـ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند دقیقه که اروم تر شدم از بغلش اومدم بیرون.بهی و سانازو مهری هم اومده بودندو با نگرانی به من نگاه میکردن.سرمو که چرخوندم با تا چشم عسلی که به شدت برق میزد روبه رو شدم.تو چشاش یچیزی بود.نگــــــــــرانی...ینی واسه من نگران شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه الان نگرانتن.زیاد بهش توجه نکن.عاشقت نشده.تو این شانسا نداری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اره راس میگی...البته خودم میدونستم لازم نبود بگی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم که یاداوری باشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ممنون از یاداوریت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهـــــــــش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز با نگرانی اومدجلوپرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+النازی خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره عزیزم خوبم نگران نباش.ببخش شبتون خراب شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+نه این چه حرفیه خواهری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهاد گفت:الناز جان خوبی عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره فرهادمن خوبم.میخوام برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدجلوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اگه حالت خوب نیست برو‌خونه من ماشینتومیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خوبم فرهاد نمیخوام شب بچه ها خراب بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+باشه عزیزم برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم بچه ها اومدنو کمکم کردن تا بریم.همه دوستای چشم عسلیه هم بودن.اووووووووووووفــــــــــــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+الناز خجالت بکش.هنوز چند دقیقه بیشتر نیست که میخواستی به فنابریاا.یادت رفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه یادم نرفته ولی خوب دلیل نمیشه به اطرافیانم توجه نکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+Oh.yes madem.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم به میز.همگی نشستیم اماده بازجویی بودم.اول بهناز شروع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز+ببینم اونارو دیدی الناز؟همونایی بودن که اون روز دیدیمشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره خودشون بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهی+خیلی بدجوووور اونموقع نگات میکردا😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خخخ اره خودم متوجه شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرناز+ببینم الی چرا اون موقع اون اتفاق افتاد؟اون پسره از کجا پیداش شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من با شهاب رفتم دشوویی بعدکه اومدم بیرون اونو جلو در دیدم.چرت وپرت میگفت.منم داد زدم که اونم منومحکم چسبوند به دیوار و بعدشم دستامو گرفت که باعث شد هیچکاری نتونم بکنم.بعدم که......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز+بعله.اقا خوشگله اومدونجاتت داد بعدشم که توبغل فرهادجووون😍بودی.ببینم الی توکه این فرهادو داری پس بیخیال دیگه همینو بچسب.بدجووور بغلت کرده بوداا.از من گفتن بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخیر سانی جوون.اون فقط مث داداشم میمونه.همینو بس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز+داداش کشکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اتفاقا فرهادفقط برام مث داداشمه.اونم به من به چشم خواهرنگا میکنه.دیگه درمورد موضوع فرهاد بحث نکن.همین که گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز+خووووووب النازجون چیشد که جنتلمن اومدنجاتت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جنتلمن کیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرناز+خودتوبه اون راه نزن همون پسرجیگره دیگه.اونی که چشاش عسلیهههههه😍😍😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا!من چه میدونم اون واسه چی اومد!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز+ای شیطون!دیدم وقتی فرهادبغلت چیجوری نگات میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا مگه چیجوری نگا میکرد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز+اگه ولش میکردن میومدفرهادو لت و پار میکرد بچم غیرتیه اوووخی😜

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرناز+اره راست میگه.بعدشم اینقدر با نگرانی و خوشگل نگااات میکررررررد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جمع کنید خودتونو توهم زدید شدید!!!!!اون فقط اومدو منو نجات داد بخاطر این کارشم ازش ممنونم.معلوم نبود اگه اون نمی اومد چه اتفاقی ممکن بود برام بیوفته.و این یعنی من یه تشکر بهش بدهکارم.همین.لطفا مسئله هارو باهم قاطی نکنید دوستان.الانم بخورید که ازدهن افتاد.قرار بود دیگه به اون فکرنکنیم.خواهش میکنم بچه ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جااانم جونم جــــذبه همه شون سراشونو تکون دادنومشغول خوردن شدن.هــــے.امشبم کوفتمون شد.راستی این یاروها دیگه نیومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+کدوم یاروها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین پسرادیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اهـــا اره نیومدن.بعدشم اصن به توچه خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره والا راست میگی به منچه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+افرین الناز خوشگلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشام یه دسر مختصرهم خوردیمو راه افتادیم که بریم.دم درفرهادودیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرهاد بخاطرامشب ممنون.ببخشید اذیت شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+این چه حرفیه خواهری!وظیفم بود.مهم اینه که توالان سالمی.اگه ارتین دیر میرسید معلوم نبود الان چه بلایی سرت می اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارتین؟؟😳

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اره ارتین دیگه فرشته نجاتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایـــــــــــــــــــــول پس اسم عاقا ارتین بود.خخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره اگه نبود معلوم نبود چی میشد.راستی رفتن؟دیگه برنگشتن سرمیزشون!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ارتین کمتر اینجورجاها میادبعد ازون اتفاق دیگه حال وحوصله موندنو نداشت رفت!سهیل و بقیه هم همین طرف نشستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اها باشه بازم ممنون شب بخیر فرهاد جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+شب توهم بخیر الی من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو پاشنه پام بلندشدمو گونشو بوسیدم😘و رفتم.عجبــــــــــــــ!!!پسره چه اخلاق مزخرفی داره هاا.خدابه داد زنش برسه.اییییییییی😁

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها قبلا رفته بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....پیش ماشین.ساعت ۱۰ بود.همیشه قبل ده خونه بودم ولی ایندفعه دیر شد.بابا اجازه نمی داد خودمم خوشم نمی اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم بچه ها سوارشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز رسوندن بچه ها رفتم به سمت خونه.دروباریموت بازکردم.ماشینو پارک کردمو رفتم بالا.باباومامان روی کاناپه جلو TV نشسته بودن.مامان کتاب میخوند و باباهم داشت کارای مجتمع تجاریشو انجام میداد.دروکه بستم هردوشون متوجه من شدن.رفتم طرفشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا+سلام النازبابا.خوبی دخترم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بابایی سلام مامان.ممنون خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان+سلام گلم.خوش گذشت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آههـــــــ از نهادم بلندشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره خوب بود مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان+پس چته؟دمقی!!!🤔

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی مامان.فقط خسته شدم.بااجازه من برم بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا+برو دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه مامان و بابارو بوسیدمو رفتم بالا.ماشین ارسام نبود پس هنوز نیومده.ارسام همیشه دیرمیادخونه.خوب پسره!چه میشه کـــرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته و کوفته ازون همه پله رفتم تو اتاقمو لباسمو سریع عوض کردمو پریدم تو تخت.آخخخخخخخخخخخ.....😴

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح بااحساس زنگ خوردن چیزی یه چشممو باز کردم.گوشیم بود.بــــــــــروبابا کی پیداش کنه.بزار زنگ بخوره.یه کش وقوسی به بدنم دادمو دوباره گرفتم خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای مرده شورتوببرن.اصن نمیخوام جواب بدم.ایییشششششش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم سه چهاربار زنگ خورد بعد طرف خسته شد دیگه زنگ نزد.منم با خیال راحتــــــــــــــــ به ادامــــــــــه خوابمـــــ رسیدم.💤💤💤💤💤😴

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره بعد یه مدت احساس کردم یه چیزی داره روصورتم وول وول میخوره.فک کردم مگسه.دستمو بردم بالا و توی یه فرصت مناسب دنگــــ چسبوندم ولی باز ازون ور صدای جیغمــــــــــ دراومد.زدم توصورت خودم😫اییییی خــــــداهمینجوری داشتم ناله میکردمو با دستم صورتمو باچشای بسته نوازش میکردم که احساس کردم صدای خنده میاد.یه لایه چشمموبازکردم دیدم ساناز نشسته روی مبل کنار تختو ریز ریز به من میخنده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کووووووفت رواب بخندی جلبک.مگه مرض داره اخه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز یهــــــویی منفجـــرشد.داشتم با چشای اندازه نلبکی نگاش میکردم.قشنگــــــ که خندیدساکت شدو منو نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این وقت صبح خونه ماچه غلطی میکنی سانی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+هرچی زنگ زدم به گوشیت ج ندادی خودم پاشدم اومدم اینجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه پپپرووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+زرنزن گمشو قیافتو درست کن گشنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به من چیکار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اومدم اینجا صبحونه بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما خیییلی غلط میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+زر موقوووووفـــــــ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم دشوویی کاراموانجام دادم دلم هوس یه دوش گــــــــــرم کرد.سریع از در بین حمومو دشوویی پریدم تو حمومو یه دوش گرفتم و خیلی ریلکــــــــــس حولمو پوشیدمو اومدم بیرون.اوا!!!ساناز کو؟؟؟؟باهمون حوله از اتاق رفتم بیرون ببینم باز کدوم گوری رفته.دراتاق ارسام باز بود رفتم جلو دیدم بعــــــــله ساناز خانوم بالا سر ارسام بودوخییییلی شیکــــ قصد داشت به پارچ اب یخو روش خالی کنه.ارسام شبا لخت میخوابیدو بی نهایــــــــت هم عصبانی میشد اگه کسی موقع خواب باهاش شوخی کنه.یه بار یه شوخی خرکی باهاش کردم از دماغام دراورد.😂حالاهم قطعا سرنوشت ساناز جز این نخواهد بود.اومدم جیـــــغ بکشم بگم نه دیدم سانی نصف بیشتر پارچو خالی کرد.ارسام بدبخت مث جت پاشد سرجاش نشست.اوخی داداشی خوشگلمو.موش ابکشیده شده.بعد چند دقیقه که حافظش برگشت و موقعیتو درک کرد بایه قیافه میرغضب زل زد به سانی.هعــــــے فاتحش خوندس!یه کم که گذشت اروم از زیر پتو اومد بیرونو سانی هم از اونور دِبروکه رفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام درحال دو+سانی اگه جرئت داری وایستا.دمال از روزگارت درمیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانی±ارسام جونم بیخی دیگه.فقط یه شوخی کوچولو بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+شوخی کوچولو؟اره؟؟وایستا تا نشونت بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم خیلی سریع خودشو به سانی رسوندو گرفتش.مامان باباهم از سروصدای این دوتا اومدن بالا ببینن چه خبره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا+ععع ارسام!این چه کاریه ولش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام+اخه شماکه نمیدونی.این نیم وجبی نصف پارچو روسر من بدبخت خالی کرده مگه نمیدونین خوشم نمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سانی+نه ارسام!باورکن دیگه اذیتت نمیکنم.قول میدم دیگه تکرار نشه.چیز خوردم ارسام😅

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان+ارسام بسه دیگه ولش کن دختره بیچاررو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که عین یه مجسمه رومبل نشسته بودمو اونارو تماشامیکردم.خوحقش بود.اون از من اون از ارسام.اصن کلا این دختـر کـــــرم داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام با اصرار مامی و ددی سانازو ول کرد ولی با چشاش واسش خطو نشون میکشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم پاشدم رفتم تو اتاقم سانازهم دنبالم.نشستن روصندلی میزتوالتو مشغول خشک کردن موهام شدمـ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ببینم مگه قرار نبود دست و صورتتو بشوری بیای بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا ولی خب دیشب ازراه اومدم خوابیدم گفتم الان یه دوش بگیرم.واس توهم همچین بدم نشدااا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.