دختر قصه ما برای ادامه تحصیل رفته اتریش الان هم که داره برمیگرده باباش اصرار داره که با پسر شریکش ازدواج کنه اما راحیل دوسش نداره به خاطر همین با دخترعمو و پسرعموش تصمیم میگیرن که کسی رو برای چن وقت به عنوان شوهر راحیل استخدام کنن……

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۷ دقیقه

مطالعه آنلاین داماد اجاره‌ ای
نویسنده : فرشته آسمانی

ژانر : #طنز #عاشقانه

خلاصه :

دختر قصه ما برای ادامه تحصیل رفته اتریش الان هم که داره برمیگرده باباش اصرار داره که با پسر شریکش ازدواج کنه اما راحیل دوسش نداره به خاطر همین با دخترعمو و پسرعموش تصمیم میگیرن که کسی رو برای چن وقت به عنوان شوهر راحیل استخدام کنن……

به یک مرد مجرد در محدوده سنی 27 تا 32 سال با مدرک فوق لیسانس و بالاتر در رشته های مدیریت و تمامی شاخه های فنی و مهندسی برای استخدام در کارخانه ... با حقوق و مزایای عالی هر چه سریعتر نیازمندیم لطفا برای دریافت اطلاعات بیشتر با شماره تلفن های... تماس حاصل فرمائید با تشکر

_ وای امینه اگه بابا بفهمه من می دونم و شما دوتا

امینه _ راحیل خودتو کنار نکش همفکری هر سه ماست

امین بادی به غب غب انداختو گفت :

_ من که میگم عمرا هیچ پسری زنگ بزنه خودشو خارو خفیف کنه

همون لحظه تلفن زنگ خورد و منشیم گفت که13 نفر برای مصاحبه اومدن منم به منشی گفتم که به ترتیب بفرسته به دفترم

امین و امینه هم که دو طرف من نشسته بودن مثل سه کله پوک منتظر اون بدبختا بودیم

نفر اول

یه جوون بلند تقریبا 180 سانت قد ، لاغر چشم و ابرو مشکی ، میشد تحمل کرد اما زیاد خوشم نیومد

_ خودتون رو معرفی کنید

_ بهرام پژوهش فوق لیسانس عمران، 28 سال سن دارم ، دو سال هم تو شرکت بهنیا مشغول به کار بودم .

امین _ مجرد هستید؟

_بله

امینه _ چرا تا به حال ازدواج نکردین؟

یه لبخند مکش مرگ ما زد و به امینه نگاه کرد و گفت

_ کیس مورد علاقمو هنوز پیدا نکردم

امین هم یه چشم غره به امینه رفتو گفت

_ اگه پیدا بشه شما چیکا رمی کنید؟

بهرام بدبخت هم یه نگاه به سه تا مون انداختو گفت

_ باید فکر کنم

امین _ ممنون اقا بفرمائید در صورت نیاز باهاتون تماس میگیریم

_ ممنون خداحافظ

تا پژوهش از اتاق رفت بیرون

هر سه با هم گفتیم _ حذفه

امینه_ مردک دیلاغ پررو تا پرسیدم همچین به من لبخند زد که می خواستم چشاشو با همین پینجولام در بیارم بچه پررو

امین _ خو این چه سوالی بود تو پرسیدی ؟ یه بار دیگه ببینم همچین سوالایی بپرسی من می دونم و تو ااا

امینه _ جمع کن خودتو بابا

تا امین خواست از جاش بلند بشه در زده شد و نفر دوم با اجازه من اومد تو اتاق

نفر دوم

یه پسر تقریبا 30 ساله توپولو خیلی با نمک با یه چال رو لپ سمت راست

موهاش هم که خیلی روشن بود کلا خیلی بور بود و صد البته تیپ بچه مثبت و قابل قبول

من _ لطفا خودتون رو معرفی کنید

نفر دوم

یه پسر تقریبا 30 ساله توپولو خیلی با نمک با یه چال رو لپ سمت راست

موهاش هم که خیلی روشن بود کلا خیلی بور بود و صد البته تیپ بچه مثبت و قابل قبول

من _ لطفا خودتون رو معرفی کنید

_سید محمد علی فرهودی هستم ( ای جانم نازی ) 29 ساله دانشجوی دکتری مدیریت برنامه ریزی ( بورو گوگولی تو داری دکتر می شی؟ خاک بر سر من )از دانشگاه تهران که فعلا چندروز از هفته رو هم تو دانشگاه تهران تدریس میکنم .

منو امینه یه نگاه به هم انداختیم یه جورایی که نشون می داد خاک بر سر جفتمون .

امین _ مجرد هستین؟

حسینی یه نگاه به منو امینه انداخت و لپاش قرمز شد وسرش انداخت پایین با خجالت گفت : بله

من _ ممنون جناب بفرمائید در صورت نیاز حتما با شما تماس میگیریم

فرهودی _ ممنون خداحافظ.

تا از اتاق رفت بیرون گفتم

من_ عمرا بهش رای بدم خیلی نازه گناه داره

امینه_ اره منم قبول دارم ، منم رای نمی دم عمرا تو این باغا باشه

امین _ بچه مثبته ها ؟

من _ خو باشه نمی خوام خیلی معصوم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ خود دانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر سوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قد تقریبا 195 قیافه معمولی (زیاد چشم گیر نبود ) یه خورده خودشو گرفته بود ، تیپ اسپرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ لطفا خودتون رو معرفی کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مهران پناهیان هستم 31 ساله ، مدرک تحصیلیم هم فوق لیسناسه کامپیوتر هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

4 سال هم تو کارخونه یاتیکا مشغول به کار بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ مجرد هستین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهیان _ نه بنده متاهل هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _جناب پناهیان ما در رورنامه مجرد بودن رو به عنوان شروط قید کرده بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ به من نگاه کرد و گفت : جدی ؟ من متوجه نشده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ ممنون بفرمائین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناهیان _ خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه :همین خوب بودا فوقش یه هوو هم به نقشه اضافه میشد .( خودشم هرهر خندید )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باز روتو زیاد کردی امینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نیش باز همچنان نگام میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت 4عصر بود . چهار روز از شروع مصاحبه می گذشت اما هنوز کیس خوبو دلچسبی پیدا نشده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ بچه ها دیگه خسته شدم این اخری رو ببینیم و یه جمع بندی از بین این 120 نفر داشته بشیم بعد هم چند تا رو ببریم برای نیمه نهایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین و امینه خندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ همچین میگه نیمه نهایی یکی ندونه فکر میکنه مسابقه جهانی چیزی هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ خب خسته شدم دیگه خیلی وقتمون گرفته شد زیاد وقت هم نداریم یادتون که نرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ راحیل راست میگه امین این اخری بعد هم جمع بندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ باشه بگو بیاد تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر 121

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوووووو نیگاش کن چه قیافه با نمک و باحالی داره قد بلند ، کمتر از 30 سال ، چشم و ابرو مشکی قیافش یه خورده سوسولی بود اما خیلی بامزه بود ( البته فکر نکنید خیلی هیز هستم که هی امار قیافشون رو میدما ، نه من خیلی بچه خوبی هستم اما فعلا شرایط اقتضا میکنه این کارو کنم )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _لطفا خودتون رو معرفی کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شهرام فلاحت هستم 29 سالمه دانشجوی دکتری مدیریت صنعتی ، فعلا بی کار هستم اما پیشنهاد تدریس از چند دانشگاه ایران داشتم که رد کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین_مجرد هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت با یه حالت مثلا خجالت زده سرشون رو انداخت پایینو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه خدا قبول کنه بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو امینه یه نگاه به هم انداختیم و لبخند زدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _چرا تا حالا ازدواج نکردین ؟ ربطی به بیکار بودنتون داره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت_ می تونم راحت باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین_ خواهش می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ این تیکه رو لطفا تو مصاحبه در نظر نگیرید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما سه تا هم با لبخند سر تکون دادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ ببینین جونم براتون بگه کلا دهه 60 تو ایران مظلوم واقع شده (یه نگاه مثلا به اسمون انداخت ) خدا از سر تقصیر کارش بگذره ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهه 40 یا 50 میشن ننه بابامون ، دهه 70 هم که خدا بیشتر ازشون نگذره میشن کوچولوهای جامعه ، دهه 40 پنجاه که بزرگ بودن الان زنو شوهر و بچه زندگی دارن ، دهه 70 هم که کوچولو هستن خانوادشون خواستن از همون سن کم زندگیشون رو بسازن براشون زندگی و زن و شوهر رو اماده کردن رفتن پی زندگیشون فقط موندیم ما دهه 60 بدبختا یعنی دلم خونه از این زندگی تا به مامان میگم برو برام خاستگاری میگه کار داری؟ زندگی داری؟عرضه داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم ادای گریه رو در اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو امینه و امین دلمون رو گرفته بودیم و می خندیدیم ، خیلی باحال حرف می زد دقیقا مشکل دهه 60 رو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین گلوشو صاف کردو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فلاحت جان اگه مورد خوبی پیدا بشه چیکا رمیکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت مثلا اشک چشماشو پاک کردو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من که از خدامه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه_ ممنون جناب بفرمائید در صورت نیاز حتما تماس میگیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ ممنون خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا از اتاق رفت بیرون هرسه به هم نگاه کردیم و گفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خودشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ چه باحال بود مردم از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ فکر کنم بتونیم یه کاریش کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه خبیث به هم انداختیم بعد هم یه نگاه به افق.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ بچه ها به نظرم این سه تا خوبن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ اره اینا خوبن فقط شاکری رو هم اضافه کن ، نظر تو چیه امینه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ ببینم .... خوبن میشه یه کاریش کرد فقط مطمئنین حرفا درز نمی کنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه یه موقع لو بریم بدبخت میشیما ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ مجبوریم ، اگه این کارم نکنیم باید بشینم شما رو سرم خاک رس بریزین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ اما ریختن خاک رس به صرفه ترها..( خندید)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_ امینه یعنی شانس بیار حالتو نگیرم ... خب پس به منشی بگم با این چهار نفر تماس بگیره ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر اول جابر رستاک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ خب جناب شما حاضربه همکاری با ما هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رستاک با یه لبخند از اعماق وجودش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه شرایطش رو داشته باشم حتما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ شرایط کار اینه که شما تمام روزای هفتتون رو در اختیار ما قرار بدید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رستاک _ خب همه شغل ها همین شرایط رو دارن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ نه متوجه نشدین منظور ما 24 ساعت شبانه روزه البته اینو در نظر بگیرین که حقوق و مزایای عالی رو در نظر گرفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رستاک با قیافه گیج گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رستاک _ مگه قراره من نگهبان کارخونه بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( وای چجوری حالیش کنیم که نگورخه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ نه اقا منظور ما اینه که .. اقای محبی شما توضیح بدین (بعد هم یه نگاه خواهشمندانه به امین انداختم )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین یه نفس عمیق کشیدو گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می خوایم به مدت 5 ماه نقش همسر خانم محبی رو داشته باشین .( بعد هم یه لبخند دندون نما زد که نشونه استرسش بود )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رستاک _ چیـــــــــــــی؟ یعنی چی اقا ملت رو سرکار گذاشتین؟ مردم ابرو دارن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم بلند شدو رفت در رو هم محکم بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(وایــــــــــــــــی فقط سه نفر موندن )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر دوم حسین شاکری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هرگز اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ ببینید ما کار شاقی از شما نمی خوایم فقط کمی همکاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاکری _ هرگز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هم بلند شدو رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( بدبخت شدم وای فقط دو نفر )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر سوم روزبه سازگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه لبخند موزی _ من پول بیشتری می خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ شما می تونید چند دقیقه بیرون تشریف داشته باشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سازگار _ حتما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _خیلی طمع کاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ خیلی موزماره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ اره بهتره ردش کنیم فقط امین یادت باشه بترسونیش که کاری نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سازگار برگشت به اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ اقای سازگار بفرمائید ما در صوورت نیاز تماس می گیریم . فقط همین الان میگم اگه تماس هم نگرفتیم شما تا چند ماه تحت نظر ما هستین که خدایی نکرده ( با یه حالت ترسناک ) چیزی به کسی نگین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سازگار - خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اخرین نفر .. خدایــــــــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر چهارم شهرام فلاحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(وایــــــــــــــی فقط سه نفر موندن )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر دوم حسین شاکری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هرگز اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ ببینید ما کار شاقی از شما نمی خوایم فقط کمی همکاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاکری_ هرگز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هم بلند شدو رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( بدبخت شدم وای فقط دو نفر )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر سوم روزبه سازگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه لبخند موزی _ من پول بیشتری می خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شما می تونید چند دقیقه بیرون تشریف داشته باشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سازگار _ حتما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _خیلی طمع کاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ خیلی موزماره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ اره بهتره ردش کنیم فقط امین یادت باشه بترسونیش که کاری نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سازگار برگشت به اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ اقای سازگار بفرمائید ما در صوورت نیاز تماس می گیریم . فقط همین الان میگم اگه تماس هم نگرفتیم شما تا چند ماه تحت نظر ما هستین که خدایی نکرده ( با یه حالت ترسناک ) چیزی به کسی نگین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سازگار - خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اخرین نفر .. خدایــــــــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر چهارم شهرام فلاحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو صندلیش بلند شد و گارد گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی ؟ نکنه می خواین دل قلوه منو دربیارین برین بفروشین ؟ اره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با در موندگی دست به پیشونیم کشیدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو بیرون اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خورده خودشو جمع و جور کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ خب به من حق بدین شما مشکوکین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین_ خب جناب اگه می خواستیم دل وقلوتو در بیاریم نمی اومدیم ازت مصاحبه بگیرم که ، خوب دقت کن به قضیه برادر من ، در ضمن ما وقت خیلی کمی داریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ کار خیلی سختیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ ما واقعا بهتون احتیاج داریم اینو هم بدونین که همه جوره شما رو راضی نگه می داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ مهلت می خوام فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ ببین اقا ما میگیم نره شما میگی بدوش ما وقتمون کمه ، همین الان نظرتون رو بگید اگه نشد نهایتش تا ساعت 10 صبح فردا وقت دارین..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ باشه خانم چرا میزنی؟ فقط اگه من قبول کنم ، قراره داماد کی بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ هر وقت جوابتو گفتی می فهمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ باشه پس من فردا نظرمو میگم ، خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق رفت بیرون ما سه تا هم اومدیم کنار پنجره تا رفتنشو تماشا کنیم . وقتی که می خواست از خیابون رد بشه یه لحظه اومد به ما نگاه کنه که ناگهان به سطل زباله برخورد کرد و تا کمر رفت تو سطل ،ما سه تا هم که شوکه شده بودیم چسبیدیم به پنجره ، اون هم سریع از سطل اومد بیرون و با یه لبخند دستپاچه و دندون نما دوباره یه نگاهی به ما کردو به راه افتاد . وقتی از خیابون رد شد و خواست بره تو پیاده رو دوباره اومد یه نگاهی به ما بندازه که پاش رفت تو جوب اب . چشمامو با یه دستم گرفتمو سرمو کوبیدم به دیوار کنار پنجره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ بابا این خیلی شوطه سر دو روز بدبختم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره یه نگاه انداختم بهش اونم تا دید که همچنان داریم نگاش می کنیم سریع دوید رفت تا بیشتر سوتی نده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ شوط نیست نابوده ، چرا انقدر دستو پا چلفتیه ؟ خیر سرش داره دکتری میگیره !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ خو منم باشم ببینم شیش تا چشم دنبالمه بدتر از فلاحت دسته گل به اب می دم حتی اگه نیوتون هم باشم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ برو بابا نمی خواد طرفداریشو کنی ، به هر حال اش کشک خالته راحیل چه بخوای و چه نخوای باید دعا کنی که فلاحت جوابش مثبت باشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 9.45 صبحه هر سه تا دور تلفن جمع شدیم ، فقط یک ربع ساعت مونده و اگه زنگ نزنه باید بریم یه فکر دیگه کنیم . یهو صدای زنگ گوشی بلند شدو منشی گفت که فلاحت اومده شرکت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ راحیل سه تا نفس عمیق بکش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ چه رنگی بکشم؟ ابی یا قرمز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ امینه بی خیال ، راحیل عمرا استرس داشته باش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت که اومد تو اتاق یه گره بین ابروهاش بود . تیپش اسپرت بود بهش تعارف کردم بشینه اون هم کنار امین نشست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _سلام خوش اومدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ سلام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ خب اقای فلاحت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت با یه حالت سردرگم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ منظورم اینه که تصمیم گرفتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ اها از اون لحاظ ، بله خب تصمیمو که گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دوباره به حالت اولش برگشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فقط. ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ فقط چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ فقط اینکه چون خانوادم قضیه رو نمی دونن من تمام مدتی که نقش همسر این خانوم رو بازی می کنم نمی تونم برم پیشش خانوادم چون قدرت اینکه قضیه رو بهشون بگم رو ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ ما هم می خواستیم به شما بگیم که قضیه رو سکرت نگه دارین یعنی خانوادتون خبر دار نشن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ خب پس مبارکه (خندیدو دست زد).

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _خدا رو شکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ قبل از هر چیزی بگم که خانواده من مذهبی هستن یعنی شما باید سعی کنید خودتون رو جوری نشون بدید که مورد قبول خانوادم باشین و این خیلی سخته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ سعی خودمو میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ پس خودمو کامل برا شما معرف می کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ پس خودمو کامل برا شما معرف می کنم ، راحیل محبی هستم ، 24 سالمه ، کارشناس بیمه هستم البته اینم بگم که به زور خانواده وارد این رشته شدم چون کلا علاقه ای به ادامه تحصیل نداشتم برا همین پدرم منو فرستاد اتریش برای ادامه تحصیل که منم به محض گرفتن لیسانس برگشتم ایران ، اگه به پوششم دقت کنید می بینید که از خانواده مذهبی هستم برای همین شما هم باید کاملا مذهبی باشید ... دیگه چی بگم؟ اها و اینکه چرا شما رو وارد قضیه کردیم ... یه قضیه خیلی کلیشه ای ، پدرم خواستن با پسر شریکش ازدواج کنم .... منم چون از اون اقا خوشم نمی اومد مجبور به این کار شدم .. الان هم خانوادم خبر ندارن که من برگشتم ایران ، چون سریع قضیه ازدواج منو ردیف می کردن منم می رفتم خونه شوهر برای همین مجبور شدم بدون اطلاع بیام ایران و با همکاری پسر عمو و دختر عموم یه راه حل پیدا کنم . همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ در ضمن شما باید تو این مدت به عنوان معاون شرکت و دوست من وارد قضیه بشین ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت تو فکر بود ، یهو روشو کرد سمت امین و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب خانوادت نمی فهمن که من تازه باهات اشنا شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ نه بابا .. خانوادم با دوستای من اشنا نیستن ، تو کارای کارخونه هم دخالت نمی کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ پس همه چی ردیفه …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ نه کجاش ردیفه ، من این مدت باید کجا زندگی کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ نگران نباشید ، ما یه خونه خریدیم که شما می تونید برید اونجا ساکن بشید ، ماشین هم که امادست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ خب دست شما درد نکنه ، همه چی حل شد ، فقط من باید به درسم برسم ، نمی تونم درسو ول کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ نگران نباشید ، خب پس فردا می ریم برای شما خرید کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت _ من لباس دارما ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_ نه حتما باید لباسایی مخصوص بگیرین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(خیلی ادم پررویه)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلاحت از اتاق پرو اومد بیرون یه بولوز یقه ولایتی ( همون یقه اخوندی یا دیپلماتی ) پوشیده بود ، قیافش با اون صورت هشت تیغش اخر خنده شده بود مخصوصا با شلوار جین پاره پاره ، یه فیگوری اومد و یه لبخند ملیح زد به ما سه تا ... امینه و امینه دلشونو گرفته بودن و می خندیدن .. منم سرمو کرده بودم زیر چادرمو می خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین_ شهرام تو مدلی چیزی نبودی ؟(بعد هم با یه حالت مسخره خندید)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ بابا ما رو دست کم گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام رفت تو اتاق پرو و با یه لباس دیگه اومد بیرون این دفعه یه بولوز مردونه ساده ابی چرک پوشیده بود با یه جین سرمه ای و یه پالتو تا روی رون پا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه سرشو اورد زیر گوشمو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بابا این بنده خدا حیفه ، تورش کن دیگه دردسر هم نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام بادی به غب غب انداخت و گفت : چطوره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ میشه تحملت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام دوباره رفت تو اتاق پرو این دفعه با یه دست کت و شلوار مشکی و بلوز خاکستری برگشت بیرون که یقه بولوز رو کیپ کیپ کرده بسته بود .... منم همش فکر می کردم اگه ان یقه کیپ رو فاکتور بگیریم در کل یه کره خر خوشتیپ بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفعه بعد با یه شلوارپارچه ای طوسی و یه بولوز یقه اخوندی سفید برگشت بیرون .. یه دست کشید یه ریش نداشتش بعد یه نگاه به امین انداخت وبا یه حالت جدی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کفن میت چند تیکست امین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر 4 تا خندیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین خندیدو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بستگی به هیکل میت داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه یکی زد پس کله امین و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ امین با این چیزا شوخی نکن ، اما محض اطلاع کفن میت سه تیکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دست از لباسا رو برداشتیم ،کارتمو هم دادم به امین که حساب کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ حساب می کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ تعارف نکن تا اخر قرار همه مخارج با ماست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ باشه ، فقط راحیل خانم اخرش باباتون رو معرفی نکردین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ پدر من حمید محبی مدیر عامل بیمه ... هستن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ اوووووووووو میگم همچین مایه دار خرج میکنین پس دلیل داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ بچه ها بریم یه جایی شام بخوریم ، دارم می میرم از گرسنگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه قبول کردیم و با ماشین امین رفتیم یه سفره خونه سنتی ، وقتی رسیدیم به سفره خونه رفتیم سمت یه تخت که زیر درخت بید گذاشته بودن و اونجا نشستیم ، منو امینه کفشامونو کندیم و خودمون ول دادیم رو تخت ، امینو شهرام هم که پاهشونو از تخت اویزون کرده بودند به ترتیب کنار امینه و من نشستند . من هم خودمو جمع کردم تا با شهرام برخوردی نداشته باشم بعد هم که همه سفارش غذا دادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ بچه ها تا غذا رو بیارن یه بازی کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ خب چه بازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ پانتومیم البته همینطور نشسته که مردم به عقلمون شک نکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه قبول کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ پس خودم شروع میکنم ، بازی رو که بلدین دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه گفتیم که بلدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ یک دو سه شروع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور که نشسته بود شروع کرد به بیرون دادن نفسش وقتی دید که هیچ کاری نمی کنیم دوباره به خودش اشاره زد و دوباره تکرار کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ بازدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام سرشو به علامت منفی نشون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ نفس ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام دوباره گفت نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام پرید هوا و یه بشکن زد یعنی اینکه درسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم ادای تف کردنو در اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتمون به حالت چندش شدن جمع شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ اه پسر حالمو به هم زدی چرا هی تف میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام ابروشو اناخت بالا و دوباره تف کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ بس کن دیگه ابرومونو بردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام هم نامردی نکرد و یکی زد پس گردن امین و به حالت جدی اشاره زد به تف کردنش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ تف؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام هم دستاشو زد به هم و خندید ، دوباره برای چند لحظه مکس کرد و بعد نقشه ایران رو کشید و امینه گفت ایران ، شهرام هم گفت درسته اما صبر کنه بعد هم با کلی بدبختی اصفهانی رو بهمون حالی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره فکر کردو یه مستطیل کشید و مثلا دستگیرشو باز کرد که تابلو بود ما سه تا هم گفتیم در ، همون لحظه غذا رو اوردن اونم چند دقیقه صبر کرد وقتی کار پیش خدمت تموم شد دیس برنج رو گرفت و اورد بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ برنج ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام سرشو به حالت منفی تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ غذا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم منفی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دفعه دستشو کشید به دیس برنج امین هم بلافاصله گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم دوباره دستاشو زد به همو سرشو به علامت مثبت تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم بهمون گفت اخریه ، یهو دستاشو به یه حالت باز کرد با حالت سوالی انگار بگه کجاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ کو ؟ ( البته دوستان دقت کنید که کو به زبان مازندرانی میشه کجاست )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ افرین ، افرین ، حالا همه کلمات رو بچسبونید به هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ ها تف اصفهانی در دیس کو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ خب این یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام با یه لبخند ذوق زده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بیشتر فکر کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین یه بشکن زدو با کفشش زد به شلوارشهرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هاتف اصفهانی در دیسکو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو امینه _ چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ بابا یه ساعت اسگلومون کرد اخرش شد هاتف اصفهانی در دیس کو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام دلشو گرفته بود و می خندید و سرشو به علامت اره تکون داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خدایش خیلی به خودتون فشار اوردین ( دوباره خندید)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما هم شروع کردیم به خنده ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی یه اپارتمان 10 طبقه از ماشین پیاده شدیم ، نمای ساختمون با گرانیت مشکی کار شده بود که خیلی شیکش کرده بود ، همه با هم وارد لابی ساختمون شدیم ، نگهبان با دیدن ما بلند شد و با احترام سلام کرد ، ما هم سلام کردیم اما تا به شهرام نگاه کرد چشاش همچین گشاد شده بود که بیا و ببین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگهبان _ سلام جناب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام فوری پرید تو حرفش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اوهوم اوهوم سلام اقا خسته نباشید ( بعد با سرفه چند بار ابروهاشو انداخت بالا )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگهبان _ممنون اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین که داشت می رفت سمت اسانسور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ بچه ها بیاین دیگه ... بابا دیر شد انقدر وقتو تلف نکنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام هم هولوهولکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اره دیر شد ....( با دستاش به اسانسور اشاره کرد ) خانما بفرمائید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما هم بی خیال قضیه شدیم و رفتیم سمت اسانسور ... طبقه9 از اسانسور بیرون اومدیم، امین هم با کلید در باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ خب اینم خونه اقا شهرام ، اینجا هر طبقش دو واحده ، هر واحد هم 150 متر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاهی به خونه ای که دکور شده بود انداختم ...خوب بود اما معلوم بود که کار دکوراتور ..دو تا خواب داشت که با یه راهروی کوچیک از حال خونه جدا می شد ... حال هم با سه تا پله به پذیرایی وصل می پذیرایی که فوق العاده بود .. سمت راستش پنجره سراسری بود که.. رفتم سمت پنجره ای که به تراس وصل بود و بازش کردم .. تو تراس ایستادم ..خودمو به خاطر سردی هوا جمع کردم و دستامو زیر چادر جمع کردم ... فضای اطراف ساختمون خیلی قشنگ بود ... با اینکه درختا به خاطر زمستون لخت و عریون شده بودن اما خیلی رویایی بودن ... وقتی که خیلی سردم شد برگشتم داخل خونه .. بچه ها دور هم نشسته بودن منم رفتم کنارشون نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ خب راحیل سه شنبه اومدو تو هم دیگه مثلا باید برگردی ایران .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اره خیلی باید هواسم جمع باشه فقط شما دوتا هم باید خیلی سر بابا اینا رو گرم کنید که متوجه چیزی نشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ نگران نباش ، همچن کولی بازی براشون در بیارم که بیا ببین ، خیر سرت دوساله که نیومدی ایران ، منم که دلم برات تنگ شده خودمو می زنم به درو دیوار( خودش خندید )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ راحیل خانم یه سوال بپرسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بفرمائید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام_ یه موقع ناراحت نشین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم : خواهش میکنم راحت باشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ راستش از وقتی شنیدم که شما یه مدت اتریش بودین برام سوال شده که پوشش شما اونجا چی بوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه این سوال برام عادی شده بود ، هر وقت کسی می فهمید من اروپا بودم در مورد پوششی که اونجا داشتم ازم سوال می پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اقا شهرام حقیقتش اینه که من چادرو خیلی دوست دارم و پوشش اولم تو ایران چادره ، اما تو اروپا چون مردم هنوز با حجاب و مسلمونا کامل اشنا نشدن من چادر نمی نداختم رو سرم ، پوششم روسری و شال بود اما جوری بودم که کمبود چادر رو احساس نکنم ، با این حال بازم کمی احساس ناراحتی میکنم چون یه جورایی دورنگو دورو می شم و اینو خیلی دوست ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ خب چرا اصلا چادر سرتون می ندازید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به امین و امینه انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اولین عاملش اعتقاد قلبیمه و اینکه خودم در مورد این قضیه تحقیق کردم و خیلی چیزا رو به چشم خودم دیدم با اینکه چادر کمی دستو پا گیره اما به من ارامش میده ، تو تابستون گرمه و تو زمستون نگه داشتنش سخت اما ارامشی که با چادر دارم جور دیگه ای پیدا نکردم ( دوستان غیر چادری من همه رو دوست دارم اما نظر راحیل خانم اینه .. بیاین به عمه های هم احترام بذاریم2 27)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دومین عامل هم خانوادم بودن چون خیلی پایبند به دین هستن ، (ابرو هاشو به یه حالتی انداخت بالا ) اینجوری هم نگاه نکنین نه خشک مقدسن و نه ریا کار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ درسته ، همه دخترای خانواده پوششون رو خودشون انتخاب کردن ، مثلا خود من چادر رو انتخاب نکردم و خانواده هم مشکلی نداشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین هم با افتخار گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اما همه با حجب و حیا هستن و حجابشون رو دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ منم چادر رو خودم انتخاب کردم نه با فشار خانواده ، به پوشش دیگران هم احترام می ذارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ اقا اصلا بی خیال بذارین یه خاطره از طرف دوستم بگم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگفت ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﺎمانم ﺑﻬﻢ ﺷﻚ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﺸﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺑﻴﺎﺩ ﻧﺼﻴﺤﺘﻢ ﻛﻨﻪ ، ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻇﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻧﻤﺎﺯﺷﻮ ﺧﻮﻧﺪ ﻧﺎﻫﺎﺭﺷﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﻛﻲ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﭘﻴﺸﻢ ﻳﻪ ﺳﻴﺐ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ : عزیزم ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺐ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ؟ گفتم بله دایی گفت ﺩﻳﮕﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻧﻜﺶ!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ ای جان چه دایی با حالی داشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ اقا یه چیز دیگه ، قبول دارین واقعا شانس آوردیم همه بیماریها رو خارجی ها کشف میکنن و اسم خودشونو میذارن روش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ چطور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام خیلی جدی به ما نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ اگه ایرانی ها کشف میکردن مثلا بجای پارکینسون باید میگفتیم مرض کامبیز یا درد حاج مرتضی وبرادران به غیر مجتبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمونو ول دادیم رو مبل و خندیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ ای تو روحت شهرام مردم از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام با دندوناش لب پایینشو گاز گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هییییییین بی تربیت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 10 صبح بود که با شهرام وارد فرودگاه شدیم ، قرار بود شهرام تا قبل اومدن بابا اینا همرام باشه ، امین و امینه هم که همراه فک و فامیل می اومدن استقبالم ، ساعت 12 هم که هواپیما می نشست رو زمین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این شهرامه همش تو دست و پا بود مثل بچه اردکا که دنبال مامانشون هستن اینم دنبال من بود هی حرف میزد ،غر می زد ، کلا رو مغز من پیاده روی می کرد . از وقتی که دیدمش به این فکر میکنم این بشر چجوری امتحان دکتری رو قبول شد ، اصلا چجوری تو مصاحبه ردش نکردن . باور کنین خیلی حرفه .همینجوری که من می رفتم اینم پشت من داشت می اومد یهو ایستادم و رومو کردم بهشو با تشر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ساکت میشی دکتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین مثل سکته ای ها بهم نگاه کرد، دهنش باز مونده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم با حرص نگاش میکردم که گوشیم زنگ خورد منم با کلی دردسر از تو کیفم درش اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بفرمائید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ سلام راحیل ما راه افتادیم سمت فرودگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ای تف به این شانس ، اخه چرا انقدر زود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو که گفتم چشای شهرام گشادتر شد، الان میگه چقدر این دختر بی تربیته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ چیکار کنم؟ زن عمو ذوق زده بود گفت باید زودتر راه بیافتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو الان با کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه _ من و امین با هم داریم میایم اخه من بهونه اوردم که می خوام برم خونه چیزی بردارم برا همین ما زودتر جیم شدیم ، فکر کنم منو امین تا نیم ساعت دیگه باشیم فرودگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه منتظرتون هستم خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام هنوز داشت مثل بز بهم نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام – کی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوفی کردمو سرمو چرخوندم یه سمت دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ امینه بود میگفت همه راه افتادن تا یه ساعت دیگه هم می رسن ، حالا من از ساعت 11 تا 12 کجا برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ فکر کنم شما اگه برین تو اب دریا برا شنا اب دریا بخشکه . ببین الان دو تا بدشانسی می تونی داشته باشی ، اول اینکه مامانت اینا زودتر بیان دومم اینکه هواپیما تاخیر داشته باشه ، اونوقت چه شود ... ابروهاشو برا حرص من چند بار انداخت بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بس که این بشر حرصمو در می اورد دیگه تحویلش نگرفتم . جهنم بذار فکر کنه من از دماغ فیل افتادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

20 دقیقه گذشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شما چرا پیشنهاد ما رو قبول کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کپ کرد بعد هم با استرس چشاشو به سقف سالن انتظار انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اوممممممم. خب......... به دلایل مختلف ( یه لبخند دندون نما زد )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یه دلیلشو به میشه بگین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو چرخوند سمت در ورود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یه دلیل اینکه ....( بعد دستاشو تو هوا تکون داد و سریع به من گفت )بچه ها اومدن ...بریم پیششون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال قضیه شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امینه بدو خودشو رسوند به ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ راحیل بدبخت شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ احمدی هم داره میاد استقبال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو کشیدم به پیشونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من _ باید خیلی زود قضیه رو جمع و جور کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شهرام نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شما باید فردا خیلی به بابام نزدیک بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ من این پوریا احمدی رو میشناسم لابد یه نقشه ای تو سرش هست که انقدر زود اومده جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ ای بابا به منم بگین احمدی کیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین _ همین خواستگار سمجه دیگه ... پسر شریک عمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام یه ابروشو انداخت بالا و رفت تو فکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ امین یادت باشه به من زنگ بزنی بگی کدومه چه لباسی داره که منم ببینمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه فقط تو یه میس بنداز که من یادم میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام سرشو تکون دادو گفت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو نگام رفت سمت ورودی و با جیغ گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای مامان اینا ... بدبخت شدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر کس دویید به یه سمت ، منو شهرام دویدیم پشت یه ستون که پنهون شیم ، امین رفت کنار بابا اینا ... امینه هم خودشو رسوند به ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بچه ها شما همینجا باشید ( بعد روشو به من کرد ) هر وقت هواپیما نشست و مسافرا خواستن بیان تو سالن من حواسشون رو پرت میکنم تو هم قاطی مسافرا شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هم رفت پیش بقیه ، قایمکی به بابا و مامان نگاه کردم ، الهی قربونشون برم چقدر دلم براشون تنگ شده بود نگام به امین افتاد که با رنگ پریده نشسته بود رو صندلی کنار بابا و یه جایی رو نگاه می کرد رد نگاشو گرفتم ..... وایییییی.... نشستم رو زمین . دستمو کوبوندم رو سرم ، شهرام بهم نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام _ چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجز به چمدونام که وسط سالن ولو شده بودن اشاره کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چمدونام ....وسط سالنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم دستشو کوبوند رو سرش ، نگاه مردم به ما بود ، زود بلند شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حالا چیکار کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو کشید به لپاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من میارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه ببیننت همه چی خراب میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نترس جوری میرم که نفهمن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدون دقیقا با صندلی انتظار 15 متر فاصله داشت . بابا اینا هم که رو صندلی اول بودن ... دور چمدونا هم خالی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام_بادبزنی چیزی نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخه تو این زمستون بادبزن برا چی داشته باشم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو کیفتو بگرد شاید پیدا شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میگم ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.