رمان اگه بدونی به قلم نیلو جون
درباره ی یه دختر که از یه خانواده متوسطه … دختری که بخاطر زندگی پدرش زندگی خودشو تباه میکنه!!…. پدر سوگند قصه ما که یه راننده تاکسی سادست به جرم قتل محکوم به اعدام میشه در این بین پسر مقتول شرطی میذاره که این خانواده به کلی متعجب میشن!! ….پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳۰ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
درباره ی یه دختر که از یه خانواده متوسطه … دختری که بخاطر زندگی پدرش زندگی
خودشو تباه میکنه!!…. پدر سوگند قصه ما که یه راننده تاکسی سادست به جرم قتل محکوم به
اعدام میشه در این بین پسر مقتول شرطی میذاره که این خانواده به کلی متعجب میشن!! ….پایان خوش
باورم نميشه. چرا اينجوري شد؟ چرا يدفعه همه چي بهم ريخت؟ چرا انقدر زود همه چي خراب شد؟
باور کردن اين که الان پدرم مکوم به اعدامه برام خيلي سخته.. اونم به جرم قتل. پدر من ازارش به يه مورچه هم نميرسيد چه برسه به يه ادم.. هنوزم نميدونم رابطه ي پدر من که يه راننده تاکسي ساده بود با شاهين جهانبخش، يه ادمه تيلياردر چي ميتونست باشه؟
توي تمام اين مدت منو مادرم به هر دري زديم که سر و ته اين قضيه رو بفهميم، نتيجه اي نگرفتيم.
ديگه واقعا نميدونستم بايد چي کار کنم.؟
من مادرم تنها و بيکس توي اين شهر بزرگ. انقدر بيکس بوديم که حتي يه فاميلم براي اينجور وقتا نداشتيم. با اين که کوه درد بودم ولي براي دلگرمي مامانمم که شده بود خودمو کنترل ميکردم. بغضي که تمام روز توي گلوم جمع ميشه. شبا توي تختخوابم ميشکنه و راه تنفسمو باز ميکنه. ديگه هيچ راهي نمونده که نرفته باشيم جز يه راه. اونم گرفتن رضايته. اما اينم نميشه ما که پولي نداريم. حتي خونمونم اجارست.
اگرم بتونيم جور کنيم بازم يه مشکل وجود داره. اين خانواده انقدر پول دارن که يه ميليارد براشون پول خورده. واي خدا دارم ديوونه ميشم.
چقدر خستم. از اين همه پستي بلندي هاي زندگي که داره خوردم ميکنه. از اين همه مشکلات که روي دوشم تلمبار شده. تنها نور اميدم حرفه اقاي سعيدي (وکيل پدرم) بود. سعي کردم باز حرفشو به ياد بيارم.
“پسر دوم اقاي جهانبخش فردا ميرسن ايران. اگه بتونين از ايشون رضايت بگيريد پدرتون ازاد ميشه” تا اونجا که از وکيل پدرم شنيدم جهانبخش دو تا پسر داره. پسر بزرگش به اسمه اشکانه که ظاهرا رابطه ي خوبي با پدرش نداشته. حتي حاظر نشد براي مراسم ختمه پدرش به ايران بياد. ولي برعکس اون برادر کوچکترش يعني اشوان فوق الهاده پدرشو دوست داشته. و وقتي خبر مرگ پدرشو ميفهمه حسابي عصباني ميشه و اين يعني. خوشا به حال ما. بدبخت بوديم بدبخت ترم شديم. حالا کلي بايد از اين اقا خواهش کنيم. اما بازم ارزششو داشت. موضوع سر زندگي عزيز ترين کسمه. يعني پدرم.
با اين که امکانش خيلي کمه اما بازم اميدوارم. بازم دلم به خدا گرمه..
_ سوگند. سوگند. کجايي؟
اين صداي خسته ي مامانم بود که مثل هميشه داشت بلند بلند صدام ميزد جواب دادم:
_ بله مامان جان تو اتاقم.
بعد از چند لحظه در اتاق باز شد. چهره ي مامانم خسته تر از هميشه رو به روم قرار گرفت: _ سوگند مادر يادت نره فردا حتما برو به ديدن پسر اقاي جهانبخش.
سرشو انداخت پايين و ارام زمزمه کرد:
_ اين اخرين اميدمونه.
لبخنده بي جوني براي دلگرميش زدم و مثل خودش اروم گفتم:
_ باشه ماماني ميرم. نگران نباش. تو رو خدا انقدر غصه نخور ايشالا رضايت ميده.
_ باشه سعي ميکنم. تو هم بگير بخواب صبح بايد زود بيدار شي. شب بخير.
_ شب بخير عزيزم.
از اتاق خارج شد. و منو با يه دنيا فکر خيال رها کرد. دلم خيلي گرفته بود. احتياج داشتم با يکي حرف بزنم. ياد لاله افتادم. بهترين و صميمي ترين دوستم. گوشيمو برداشتم و به گوشيش زنگ زدم.
بعد از چند بوق متوالي برداشت.
_ به سلام دوستم خوفي؟
_ سلام لاله. خوبم ممنون. تو چطوري؟
_ وقتي با تو حرف ميزنم عالي. حالا چه خبر؟ مامانت چطوره؟ از بابات خبر داري؟
_ مامان که داغون. بابامم که خيلي شکسته شده لاله.
_ الهي بميرم. راستي رضايت چي شد. تونستيد کاري کنيد؟
_ هنوز که چيزي معلوم نيست. فردا ميرم با پسرش حرف بزنم. دعا کن رضايت بده لاله.
_ ايشالا همه چي درست ميشه عزيزم غصه نخور. راستي فردا ميخواي بري ميگم سروشم باهات بياد.
_ نه نه. اصلا.
_ چرا گلم؟ اون يه جورايي نامزدت ميشه بايد تو اين شرايط کنارت باشه.
_ نه لاله. ازت خواهش ميکنم چيزي بهش نگو؟ ميخوام فردا تنها برم. قول بده که چيزي بهش نميگي؟
لاله نفسشو با کلافگي بيرون داد و گفت:
_ باشه خانوم لجباز.
_ناراحت نشو. اينجوري بهتر.
_ باشه عزيزم درکت ميکنم.
_ مرسي. ديگه بهتر بري بخوابي شب بخير.
_ شب تو هم بخير. به مامانت سلام برسون.
_ حتما تو هم همينطور.
_اگر مشکلي هم پيش اومد به منو سروش اطلاع بده.
_ باشه عزيزم. خدافظ
خدافظ_
تماسوقطع کردم و به اميد فردا سرمو روي بالش فشوردم. مثل هميشه قبل از اينکه بيهوش شم
تمام اشکامو به بالشتم هديه دادم. و يکم اروم شدم.
با صداي زنگ ساعت از خواب پريدم. ساعت تقريبا هشت بود. اگر
چه دل کندن از رختخواب برام خيلي سخت بود ولي بازم خودمو ازش جدا کردم. بعد از شستن دست و صورتم و خوردن يه صبحونه ي مختصر اماده رفتن شدم. داشتم بند کتونيمو ميبستم که مامان اومد جلوي در و همونطور که به در تکيه داده بود گفت: _ ميخواي باهات بيام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه ماماني لازم نيست خودم ميرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سوگند مامان سعي خودتو بکن اين ديگه اخرين راهمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونشو ب*و*سيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگران نباش عزيزم همه چي درست ميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ايشالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت از خونه خارج شدم و به سمت خيابون رفتم و يه تاکسي گرفتم. اردرسو به تاکسي دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجايي که قرار بود برم خونه ي خوده جهانبخش بود. احتمال ميدادم وقتي بياد ايران ميره خونه ي پدرش. خونه طرفاي تجريش بود. حدود نيم ساعت بعد رسيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که شنيده بودم از ساختمون خونشون معلوم بود که از اين خر پولان. نميدونم از ديدن اون خونه ي بزرگ ترسيدم يا از اين که قرار با يه هيولا به نام اشوان جهانبخش رو به رو بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدماي سست به سمت در ورودي رفتم. در تب و تاب بودم که زنگو بزنم يا نه؟. اونقدر اين پا اون پا کردم که در حياط يه دفعه خودش باز شد. يه پسر حدودا بيست و خورده اي ساله با چهره اي که گيرايي عجيبي داشت رو به روم قرار گرفت. قدش حدودا صد و نودو بود. هيکلش فوق العاده رو فرم يکمي پر که نظر هر دختري رو به خودش جلب ميکرد با چشما و مو هاي مشکي که واقعا گيرايي عجيبي داشت. دستي که کنار چشمام تکون خورد منو از دنيا ي خواب خيال در اوورد بعد هم صداي زيباي مردونش که توي گوشم پيچيد حواسه منو سر جاش اوورد: _ حالتون خوبه خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستپاچه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هان. ب.بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ميتونم کمکتون کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي مقدمه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شما اقاي اشوان جهانبخش هستيد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک نگاهم کرد و بعد جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله خودم هستم. اما شما منو از کجا ميشناسين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميترسيدم از گفتنش اما به خودم نهيب زدم که اون هيچ کاري نميتونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبکنه. براي همين گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من صبوري هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه لحظه ساکت شد ولي بعد پوز خندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ا. واقعا من فکر ميکردم خانوم صبوري حداقل پنجاه و شصتو داشته باشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت مسخرم ميکرد. عصباني شدم اما با کنترل خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من دختر اقاي صبوري هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونم چرا ولي يه دفعه زد زير خنده. همونجور که دستاشو تو جيب شلوارش ميکرد جواب داد: _ از ديدنت خوشوقتم خانوم صبوري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طرز برخوردش خشکم زد سرمو بالا گرفتم که چشماي به خون نشستش دلمو لرزوند با لحن ترسناکي ادامه داد: _ دختر قاتل پدرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام پر از اشک شد. با صداي لرزوني گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بخدا باباي من پدر شما رو نکشته اون ازارش به يه مورچه هم نميرسه. باور کنيد اون بي تقصير.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي وحشتناکي فرياد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خفه شو عوضي. از جلوي چشام گم شو تا يه بلايي سرت نياوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم اصرار کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ازتون خواهش ميکنم اقاي جهانبخش. همونطور که پدر شما براتون عزيز بود منم پدرمو دوست دارم، تو رو خدا اونو از من نگيريد. ازتون خواهش ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرکت خشني به سمتم اومد خواستم برم عقب که محکم بازومو گرفت و عصبي سرم داد زد: _ ببين جوجه تا يه پشيموني به بار نياوردم راتو بگير برو وگرنه بد ميبيني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل يه تيکه اشغال پرتم کرد گوشه خيابون. با صداي در حياط فهميدم که رفته تو. از ته دلم داد زدم: خدا. ديگه چي کار کنم. از زمين خودمو کندم و جلوي در حياط خونشون نشستم. نمي تونستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشينمو مامانمو نا اميد ببينم نميتونستم به مرگ پدرم. عزيز ترين کسم فکر کنم. نه. هر جور شد بايد رضايت بگيرم. تقريبا نيم ساعتي اونجا نشستم. اما اين سنگ دل بيرون نيومد. ديگه داشتم نا اميد ميشدم که در حياط باز شد. با حرکت در بوي خوشبوي عطرش همراه با باد بخش شد. با ديدن من پوز خند مسخره اي زد و گفت: _ هنوز که اينجايي کوچولو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اقاي جهانبخش تو رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشت حرفم تموم شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خفه شو. فقط خفه شو نميخوام صداتو بشنوم. قرارمون تا دادگاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه واقعا داشتم گريه ميکردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خواهش ميکنم پدرمو ازم نگيريد من جز اون کسي رو ندارم. خواهش ميکنم رضايت بدين اون ازاد شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدجنس نگام کرد. يه نگاه مرموز. يه نگاه که معني شو نفهميدم. با لحن مرموزي گفت: _ رضايت ميخواي؟ باشه تا دادگاه شرطمو ميگم اگه قبول کردي بابات بر ميگرده اگرم قبول نکردي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوز خندي زد و به سمت ماشين گرون قيمتش قدم برداشت. اشکامو پاک کردم و با کنجکاوي گفتم: _ چه شرطي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و شيطون نگاهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عجله نکن خانوم کوچولو ميفهمي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي فکرو خيال غرق بودم که با صداي جيغ چرخه ماشينش از جا پريدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسيدم دم در خونمون با اينکه استرس داشتم ولي با حرف پسر جهانبخش يه نور کمرنگي توي دلم روشن شده بود. فقط اين وسط مامانم بود. به اون بايد چي ميگفتم؟.. پسره ي احمق واسه من شرط ميذاره. اخ که چقدر دوست داشتم اون فيس جذابشو بريزم پايين. دونه دونه اون موهاي خوش حالتشو بسوزونم ولي حيف که نميشه. حيف. با صداي مامان به خودم اومدم: _ سوگند. سوگند کجايي؟ حواست با منه؟ چي شد؟ پسرش چي گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترديد به مامان نگاه کردم. نا اميدي که تو چهرم بود به نگاه مامان منتقل شد. دلم نميخواست اينجوري ببينمش براي همين سريع گفتم: _ سلام مامان جان چرا هولي؟ يکم اروم باش الان برات همه چي رو توضيح ميدم. رفتم پيش پسرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون قراره روز دادگاه شرط رضايتشو بهمون بگه با قبول کردن شرطش بابا ازاد ميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان مشکوک نگاهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شرط؟ چه شرطي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اونطوري نگام نکن مامان. چيزي به من نگفت. خودمم هنوز نميدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب به نظرت چه جور ادمي ميومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچي بايد ميگفتم. ميگفتم از چهره ي اون پسر رواني بودن ميريخت.؟ بازم حفظ ظاهر کردم و جواب دادم: _ ادمه بدي به نطر نميومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم ميرفتم تو اتاقم که مامان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سوگند مطمئن باشم که همه چيزو بهم گفتي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اره ماماني تو رو خدا انقدر مشکوک نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت به اتاقم پناه بردم. لباسامو سريع عوض کردم و با خستگي روي تختم افتادم. طولي نکشيد که به خواب عميقي فرو رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي زنگ گوشيم از خواب پريدم. صفحه گوشي رو نگاه کردم و با ديدن اسم شادي تو دلم گفتم ” بر خر مگس معرکه لعنت” جواب دادم: _ سلام مزاحم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي شادش تو گوشم پيچيد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام عقشم؟ خوفي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اگه ميذاشت بخوابم خوب بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پاشو خودتو جمع کن خير سرت بابات تو زندانه ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگو شادي هر کاري بگي کردم. حتي مجبور شدم از پسر يارو کلي درو وري بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جدي؟ رفتي سراغش؟ تعريف کن ببينم چي شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام اتفاقاتو براي شادي تعريف کردم. اونم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگفت شرطش چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه گفت روز دادگاه ميگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بازم به نطر من ادمه خوبيه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ادمه خوبيه؟ چرت نگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه به خدا اخه با يه شرط داره از خون پدرت ميگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اره ولي بستگي داره شرطش چي باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ايشالا که خير دختر نگران نباش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکم ديگه حرف زديم و بعد تماسو قطع کردم. حرف زدن با شادي هميشه حالمو خوب ميکرد چون کلا دختر شاد و سر زنده اي بود باعث شاد شدن بقيه هم ميشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه هفته مثل برق و باد گذشت. و بالاخره روز داداگاه شد. تمام هفته فکرم مشغول بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم هر چه زود تر پدرمو ازاد کنم. تصميمو گرفته بود. حاضر بودم هر کاري بگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبکنم حتي اگه بگه تو بايد بميري. ميميرم. اونقدر پدرم برام مهم بود و دوستش داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه حتي جونمم کم بود براش. خودمو واسه همه چي اماده کردم. واسه بدترين شرايط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر مقابل زندگي پدرم در مقابل زندگي مادرم. اينبار منو مامان به همراه لاله و سروش به دادگاه رفتيم. سالن دادگاه از هميشه شلوغ تر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم چرخوندم تا ببينم ادمه مغروريي به نام اشوان جهان بخشو پيدا ميکنم يا نه. اما موفق نشدم، با صداش تقريبا دو متر پريدم هوا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دنبال کسي ميگردي جغله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و ديدم دقيقا پشتم وايستاده. با ديدن چهرش باز دلم ريخت. اخه لامصب هيچي کم نداشت. با تيپاي اسپرتي يم که ميزد واسه خودش چيزي ميشد. اين بار يه شلوار مشکي اسپرت با پيراهن مردونه مشکي استين پاکتي پوشيده بود. اصلا نميدونم چرا برام اين چيزا مهم بود. خير سرم پدرم تو زندان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي کردم بيشتر از اين خودمو ذايه نکنم. خيلي جدي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام اقاي جهانبخش. من و خانوادم اماده اي که شرط شما رو بشنويم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ادبت منو کشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد جدي و خشن ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به خانوادت بگو بيان اينجا تا من شرطمو بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست به مامان اينا اشاره کردم تا به سمت ما بيان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهممون مشتاق به لباش چشم دوختيم. شروع کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب خانوم صبوري همونطور که به دخترتون گفتم من براي رضايت يه شرط دارم. اميدوارم خودتونو واسه همه چيز اماده کرده باشين. شرط من اينه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره نگاه بدجنس و مرموزي که به شيطنت ميرفت به من انداخت و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اگر دخترتون راضي شه با من ازدواج کنه منم رضايت ميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقريبا هنگ کرده بودم. اين داشت چي ميگفت. مامان با بهت بهش نگاه ميکرد. لاله هم مثل مامان. اما سروش با غضب گفت: _ چي داري ميگي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشوان پوزخندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شرطمو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش-بهتره ديگه خفه شي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشوان خونسرد نگاهش کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهتره تو هم مواظب حرف زدنت باشي که واست گرون تموم نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله-اقاي جهانبخش اين عادلانه نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشوان همونطور که داشت ميرفت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اين فقط يه پيشنهاد بود مجبور نيستيد قبول کنيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حالت گيجي در اومدم. مرگ و زندگي پدرم دست من بود. براي همين بلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ وايستيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشوان ايستاد و به سمتم برگشت. و دوباره همون نگاه. سعي کردم نگاش نکنم. ادامه دادم: _ من شرطتونو قبول ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله و سروش دو نفري گفتن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سوگند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع مامان بخش زمين شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانو به همراه بچه ها به بيمارستان منتقل کرديم. فشارش خيلي پايين بود. بهش سرم وصل کردن، وقتي بهوش اومد صدام زد. به سمتش رفتم: _ جونم ماماني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي ميکرد واضح حرف بزنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اينکارو با زندگيت نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عزيزم ابن تصميم خودمه. من خودم اين راهو انتخاب کردم. قرار نيست بميرم که قرار ه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازدواج کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ گولم نزن تو خودتم خوب ميدوني اون ميخواد ازت انتقام بگيره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه ماماني هيچي نميشه بهم اعتماد کن. من تحمل ميکنم. من زندگيمو با اون ميسازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پس سروش چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنيدن اسم سروش احساس گ*ن*ا*ه کردم. اون خيلي بخاطر من اذيت شده بود. حقش نبود ولي من چاره ي ديگه اي نداشتم. بايد اينکارو ميکردم. محکم جواب دادم: _ براي اون از من بهترم پيدا ميشه. اون منو درک ميکنه مطمئنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق خارج شدم تا مامان استراحت کنه. که يه دفعه سروش جلوم سبز شد. و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سوگند تو که واقعا نميخواي اين کارو کني؟ بگو همش دوروغ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پايين و اروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ متاسفم سروش. ولي من مجبورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوز خند عصبيه زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مجبوري؟. مطمئن باش بابات حاضر بميره ولي تو اين حماقتو نکني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من اين حماقتو ميکنم. چون اين زندگي خودمه. خودمم ميدونم بايد چي کار کنم. نميخواستم باهات بازي کنم. اين تقصير من نيست که دنيا انقدر بي رحمه. خواهش ميکنم درکم کن. خواهش ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش عصباني نگاهم که و با حرص ازم دور شد. همون موقع لاله کنارم ايستاد و با صداش منو به خودم اوورد: _ سوگند تو نبايد اين کارو بکني. خودت داري زندگيتو خراب ميکنه. اين بابايي که من ديدم مثل ادماي رواني ميمونه. با چشاش ادمو درسته قورت ميده. اون ميخواد اذيتت کنه. خودتو ننداز تو چاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لاله من حاضرم هر کاري بکنم تا بابام از زندان بياد بيرون. خودت وضع زندگيمونو نگاه کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه بابا بره. من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گريه ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من مامانمم از دست ميدم. ديگه زندگي کردن برام هيچ معنايي نداره. خودتو بذار جاي من. تو بودي چيکار ميکردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکم ساکت شد و بعد جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چي بگم والا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروش رفته بود. منو و لاله مامانو به خونه اوورديم. از لاله کلي تشکر کردم اونم گفت: _ سوگند اين حرفا چيه؟. من مثل خواهرتم. درسته تو داري اين حماقتو ميکني ولي من هنوزم با توام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوزم پاي دوستيمون هستم. پس خواهشا انقدر تشکر نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونشو ب*و*سيدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه عزيزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اميدوارم درست تصميم بگيري دلم نميخواد پشيمون ببينمت سوگند. خوب به کاري که ميخواي بکني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کن. من ديگه بايد برم عزيزم خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو هفته مثل برقو باد گذشت و حالا من سوگند صبوري براي نجات پدرم دارم زندگيمو خوشبختيمو ارزوهامو با زندگي پدرم عوض ميکنم. نميدونم چي در انتظارمه، اخر اين نفرت چي قراره بشه، نميدونم اين پسر رواني چه نقشه اي تو سرشه. هنوزم نميدونم رابطه ي شاهين جهانبخش با پدرم چيه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين چه بازيه؟ خسته شدم کي تموم ميشه؟ اصلا چه جوري ميخواد تموم شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم براي اين اتاق کوچيکم تنگ ميشه. ميدونم بايد انتظار بدترين چيزا رو داشته باشم. توي چشماي مشکي اشوان نفرت و انتقام فرياد ميزنه. خدايا اين چه امتحانيه که منو توش قرار دادي؟ خدايا خودت کمکم کن. ولي. ولي از حق نگذرم همون چشماش که پر از نفرته، هر دختري رو به زانو در مياره. و من قرار از امروز زن اون به حساب بيام. ولي ميدونم زندگي زيبايي در انتظارم نيست بايد منتظر بدتريناش باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي مامان به خودم برگشتم. چقدر عقربه ها ي ساعت سريع حرکت ميکنن. حالا موقع رقم خوردن سرنوشت منه. بايد با اين اتاق خدافظي کنم. دلم براش تنگ ميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم لباسامو از کمد در اووردم الان تو اذر ماه هستيمو هوا سرد شده براي همين بافت طوسيمو با يه شلوار طوسي جذب و يک کيف مشکي برداشتم شال بافتمم انتخاب کردم. درسته دارم پا توي بدترين موقعيت ميزارم ولي نميخوام فکر کنه ميتونه زجرم بده ميخوام حتي شده سعي کنم محکم باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو ي اينه يکم ارايش کردم. همونطوري که به کارم ادامه ميدادم ياده يکي از اهنگاي سياوش قميشي اوفتادم که خيلي دوسش داشتم. براي اين که يکم از استرسم کم بشه از تو ي گوشيم اهنگو پلي کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irب*و*سه ي باد خزوني با هزار نا مهربوني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير گوش برگ تنها ميگه طعمه ي خزوني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگ سبزو تر و تازه رنگ سبزشو ميبازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرق ب*و*سه هاي بادو وحشت روزاي تازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميکنه دل از درختو ميشه اواره ي کوچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچه اي که يادگاره روزاي رفته و پوچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميشينه گوشه ي کوچه چشم به اسمون ميدوزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميکنه ياده گذشته دلش از غصه ميسوزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرژه اجريمو با رژ گونه اي به همون رنگ به ارايشم اضافه کردمو با ريمل مژه هامو حالت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irياد روزايي که کوچه زير سايه ي تنم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهربون، درخت عاشق م*س*ته عطر نفسم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهمه من از ب*و*سه ي باد چي بگم اي دادو بي داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه زرديو تباهي مردنو رفتنه از ياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهمه من از ب*و*سه ي باد چي بگم اي دادو بيداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه زرديو تباهي مردنو رفتنه از ياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم تو اينه خيره شدم و بازم زمزمه وار گفتم ” محکم باش”
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهمه من از ب*و*سه ي باد چي بگم اي دادو بي داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم زرديو تباهي مردنو رفتنه از ياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چيز تکميل بود. ديگه بايد ميرفتم. لاله و شادي جلو ي در منتطرم بودن با مامان از خونه خارج شديم و به سمت ماشين لاله رفتيم. لاله با ديدن ما از ماشين پياده شد و سعي کرد لبخندشو طبيعي جلوه بده. ارم گفت: _ به به عروس خانوم بزنم به تخته يه بار ما تو رو با ارايش ديديم بيرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لاله باز شروع کردي؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب اخه دختر خوب نگفتي يه ذره ارايش ميکني خدا قهرش ميگيره. قرانش غلط ميشه؟. تيپو برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي دلخوري به مامان اشاره کردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لاله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه. باشه. سوگي جووون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو به مامان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام مادر جون خوبي؟ به سلامتي اين ورپريده هم که داره ميپره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با صداي لرزوني گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام لاله جان. من فقط ميتونم دست اين دخترو بب*و*سم مادر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکاي مامان اروم رو گونه هاش جاري شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي محضر بوديم اروم کنار اشوان نشستم. برق نفرت تو چشماش پيدا بود. ولي انکار نميکنم با او پوزخندي که گوشه ي لبش داشت و با اون تيپ اسپرت غير رسمي که مطمئنم براي اذيت کردن من پوشيده بود خيلي خيلي جذاب شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه کت اسپرت مشکي با يه تيشرت مشکيو شلوار لي تنگي به رنگ زغالي به اضافه ي کفشاي کالج مشکي تيپ امروزش بود. با صداي عاقد دست از جستجوي اشوان برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عروس خانوم براي بار سوم تکرار ميکنم بنده وکيلم؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا با يه جواب ميتونستم زندگي خودمو نابودو زندگي پدرمو نجات بدم. اره اين تصميم من بود. صداي زمزمه مانند اشوان منو متوجه خودش کرد: _ جوجو زيادي تو رويا سير نکن تو خونه وقت برا رويا پردازي زياد داري. وقت ندارم اون فکتو کار بنداز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدامو صاف کردم سعي کردم حرفاي اشوان روم تاثير نداشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ با اجازه ي پدر و مادرم. بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهيچ صداي دستي نمي يومد. چقدر ساکت. اشکاي مامانم دوباره راهي شد. ب*غ*لم کرد و صورتمو ب*و*سيد همش ازم ميخواست ببخشمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم به اشوان افتاد که با اشاره ي عاقد در جعبه ي توي دستشو باز کرد يه حلقه از توش در اوورد و روي پام گذاشت. با تعجب بهش خيره شدم. پوزخندي زد و گفت: _ دستت کن نکنه توقع داري با جمله هاي عاشقانه حلقتو دستت کنم؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حلقه ي کف دستم نگاه کردم. يه حلقه ي ساده که روش با چند تا نگين تزئئن شده بود. بي هيچ حرفي حلقه رو دست راستم کردم که اشوان با صداي عصباني گفت: _ نه بابا خيلي اکي (اکبند) حتي نميدوني حلقرو بايد دست چپت کني. معلومه با يه احمق سر و کار دارم پوز خندي زد و ادامه داد: _ ولي غصه نخور خودم ادمت ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي دلم شکست. انقدر خوردم کرد که از خجالت نميتونستم سرمو بلند کنم. دلم ميخواست بشينمو همون جا زار بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي عاقد از جا بلند شديمو کاراي عقدمونو تموم کرديم. شناسناممو که الان اسم اشوان توش به عنوان شوهرم حک شده بودو از عاقد گرفتم و توي کيفم گذاشتم. به طرف مامانو شاديو لاله رفتم. با مهربوني مامانو توي اغوشم گرفتم و مثل اون اروم اشک ريختم که صداي اشوان توي گوشم پيچيد: _ اخ که چه صحنه ي زيبايي شده محکم تر مامانتو ب*غ*ل کن چون شايد ديگه هيچ وقت نبينيش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس از مامان جدا شدم و بهش نگاه کردم از حرفاش ترسيدم. متوجه حالتم شد که گفت: _ نترس جوجو خواستم يکم بترسونمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خيلي سريع به طرف مامان اومد و با يه حرکت دست مامانو ب*و*سيد. فکه هممون چسبيد به زمين و لي اون تنها خيلي خونسرد به من گفت: _ پايين منتظرتم زود بيا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز مامان خدافظي کرد و از محظر خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرکتش خيلي تعجب کردم ولي فکرو درگيرش نکردم چون به ديوونه بودن اين پسر شکي نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها رو ب*غ*ل کردم. لاله همونطور که اروم اشک ميريخت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دختر زياد از اين شوهرت خوشم نمياد ولي هر وقت تو هر ساعتي کارم داشتي موبايلم روشنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهام تماس بگير. از بابت سروشم ناراحت نباش تو مجبور بودي اون درکت ميکنه. ما هميشه پشتتيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ب*غ*ل لاله فرو رفتم که شادي به شوخي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوووو انگار ميخواد بره ديگه بر نگرده. نگاش کن تو رو خدا با سر افتاده تو حوضه عسل دو غرتو نيمشم باقيه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاله با خنده يه دونه زد تو سر شادي و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لال بميري دختر که انقدر چرت پرت نگي اون زبون کش تنبونتو گاز بگير که همه جا در ميره از تو دهنت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشادي با حالت قهر از لاله رو برگردوند و اومد تو ب*غ*ل من و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سوگند جوون ما خيلي چاکر شما هم هستيما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم پشتش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ميدونم اتيش پاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با بغض به دوتاشون گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ازتون بابت همه چيز ممنونم. بچه ها مراقب خودتون باشيد دوستتون دارم. خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازشون جدا شدم. صداي خدافظيشونو با بغض شنيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدماي سنگين به طرفه پورشه ي اشوان رفتم. به در تکيه داده بود. با ديدن من سوار شد. منم کنارش نشستم. با يه حرکت ناگهاني ماشينو به حرکت در اوورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونجور که فهميدم خونه ي خود اشوان الهيه بود توي يه برج 17 طبقه که اخرين طبقه يعني پنت هاوس برج مال اشوان بود. اسم برج اشکان بود. از ذهنم گذشت چقدر با اشوان هم قافيست. ياد برادرش اوفتادم. توي اسانسور هيچ حرفي بينمون رد و بدل نشد تقريبا اخرين صحبتمون توي محضر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا الان دوتامون لال موني گرفته بوديم. وارد خونش شديم. خونه اي که با سليقه ي کاملا اسپرتي چيده شده بود. به دنبالش راه افتادم که دم در يه اتاق ايستاد و به داخلش اشاره کرد و گفت: _ اين اتاق توا. وسايلتو بذار بيا تو پذيرايي کارت دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدماي اروم وارد اتاق شدم. اتاقي که در نگاه اول خيلي شيک تر از اتاق خودم به نطر ميرسيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع اماده شدم يه شلوار جين با يه سارافون و شال پوشيدم و از اتاق خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي کاناپه دراز کشيده بود و داشت تلويزيون تماشا ميکرد با ديدن من روي مبل نشست و اشاره کرد که کنارش بشينم. با مکث کوتاهي کنارش نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتم چرخيد و با چشماش به چشمام زل زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بايد يه سري قوانينو بهت گوشزد کنم پس خوب گوشاتو باز کن ببين چي ميگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که سرم پايين بود اروم به نشونه ي مثبت تکونش دادم. شروع کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ قانون اول اون حلقرو هيچ وقت از دستت در نمياري. قانون دوم هيچ کس نميدونه من ازدواج کردم. اينجا تو زن من نيستي. خدمتکارمي. هيچ کس نبايد از اين ازدواج با خبر بشه مفهومه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره مظلومانه سرمو تکون دادم. و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_يکي ديگه. اون اتاق رو به رويي اتاقت، اتاق منه هيچ وقت پاتو تو حريم من نميذاري. تحت هيچ شرايطي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ضمن دخالت تو کارام نميکني. اگه جونتو دوست داري به دستو پام نپيچ وگرنه واست بد ميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هر شب با يکي از دوست دخترام ميام خونه تو فقط نقش يه خدمتکارو داري همين و بس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي اونا ميان حق نداري از اتاقت خارج شي. به هيچ وجه حق بيرون رفتن از خونه رو هم نداري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتي اگر دوستام بيان اينجا فقط مياي پذيرايي ميکني و برميگردي تو اتاقت سعي کن با هيچ کدومشون گرم نگيري وگرنه بد ميبيني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اينجاي حرفش که رسيد نزديکم شد. بوي تند عطرش توي مشامم پيچيد. حرکت دستشو روي بدنم حس کردم. ضربان قلبم بالا رفت. دستشو با حرکتي سريع پس زدم. خنديد و خونسرد گفت: _ اوه اوه. چه زودم وحشي ميشه. به قيافه ي جوجوت نميومد که انقدر هار باشي. ولي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگران نباش خودم رامت ميکنم کوشولو. اخرين و مهم ترين قانون من وقتي بهت احتياج پيدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنم بايد مثل يه دختر خوب باهام را بيايو مثل الان وحشي بازي در نياري چون اونوقت اون روي من بالا مياد پس مراقب رفتارت باش. البته نميخواد بترسي. فعلا باهات کاري ندارم تا وقتي از دوست دخترام خسته نشدم سراغت نميام چون اصلا اش دهن سوزي نيستي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد و به سمته اتاقش رفت ولي دم در اتاقش که رسيد. دوباره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ يادت نره مراقب رفتارت، کارات، حرفات جلوي بقيه باش چون اگه بخواي حالگيري کني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا منو ضايع کني بد حالتو ميگيرم خانوم کوچولو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي بسته شدن در نفس اسوده اي کشيدم و با زحمت خودمو به اتاقم رسوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقريبا بعد از نيم ساعت صداي بهم خوردن در ساختمون، فهميدم که از خونه رفته بيرون. با ارامش از اتاقم اومدم بيرون. سعي کردم اينبار با دقت بيشتري اطرافمو زير نظر بگيرم. خونش تقريبا 200 متر به نظر ميرسيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سه تا اتاق خواب. اتاق خودمو خيلي پسنديدم چون دکوراسيون خيلي زيبايي داشت رنگ ديواره و وسايل اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطوسي و ابي بود. البته ميدونم هيچکدوم از اينا واسه من اماده نشده بودن چون ظاهرا غير از اتاق خودش اون دوتا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق مخصوص مهمونا چيده شده بود. چشمم به در بسته ي اتاق اشوان افتاد. يه چيزي ته دلمو قلقک ميداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه پامو رو قانون اشوان بذارم و برم تو اتاقش. اما بازم ترس از اشوان مانع انجام دادن اين کار ميشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون چشماي جذاب مشکيش ديوونه بودنشو اثبات ميکرد. پسره ي احمق درست مثله خون اشاما ميمونه ادم ازش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميترسه. ولي نه. من الان حکم زنشو دارم اين حقه منه. (حق کيلويي چنده؟. ديوونه نشي سوگند اگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبفهمه بيچارت ميکنه.) خفه بابا. اصلا شوهرمه دلم ميخواد برم تو اتاقش غلط ميکنه حرف بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(احمق نباش نديدي چطوري بهت نگا ميکرد.) سرمو با کلافگي تکون دادم و به سمت در اتاقش رفتم. اروم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ فقط يه کوشولو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست گيره ي سردو تو دستام گرفتم. و اروم کشيدمش پايين. در اتاقو باز کردم. اينبار صداي اشوان توي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشم پيچيد (پاتو تو حريم خصوصيم نذار. پاتو تو حريم خصوصيم نذار. پاتو.) اه خفه شو ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط يه کنجکاويه سريع ميام بيرون. با ولع به اطرافم نگاه کردم. قاب عکس روي ديوار اولين چيزي بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه منو به خودش جذب کرد. عکسي ديوونه کننده از اشوان که ميتونم بگم يه با ديدن اون عکس يه لحظه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فکر اين که الان اون ادم شوهرمه دلم يه جوري شد. اخه لا مصب استيل بدنش، ترکيب صورتش، قدش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چيزه 20 بود. با ژستيم که گرفته بود حسابي ادمو مجذوب خودش ميکرد. روي يه مبل راحتي يکم دولا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته بود. دو تا ارانجشو روي زانواش تکيه زده بود و با دست راستش توي موهاي خوش حالته مشکيش چنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزده بود و با چشاي جذابش که تو اين عکس رنگ شيطنت به خودش گرفته بود بهم لب خند ميزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحو تماشاي تصوير بودم که با صداي تلفن شصت متر پريدم هوا نميگم چه حالي داشتم چون خودتون بهتر ميدونيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که دستمو رو قلبم گذاشته بود به سمت تلفن رفتم گوشي رو برداشتم که صداي اشوان تو گوشم پيچيد: _ الو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام بفرماييد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون جواب دادن به سلامم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب گوش کن ببين چي ميگم زود حاظر شو الان يکي از دوستام مياد دنبالت برو هر چي ميخواي واسه خونه و خودت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخر چون ديگه نميتوني من نيستم بري بيرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مگه ميخواي کجا بري؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما بدون جواب دادن به سوالم گوشي رو قطع کرد پسره ي احمق. خيلي بهم بر خورد رفتارش خيلي بد بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irا ما من تصميم گرفتم با اشوان خوب باشم تا حداقل بتونم از اين زندگيه کوفتي استفاده کنم. ميخوام بزنم تو فاز بيخيالي به طرف تي وي رفتم ماهواررو روشن کردمو زدم پي ام سي صداشو زياد کردمو با خجستگي به سمت اتاقم رفتم. تصميم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفتم يه ارايش ملايم کنمو يه تيپ توپ بزنم. بعد از يکم هنر نماييرو صورتم پالتو سفيدمو که حسابي فيت تنم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانتخاب کردم به همراه بوت سفيداي خوشگلم که پاشنه دار بود با کلاه و شال گردنم که رنگ شيريي داشت ست کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيف سفيدمم به سختي پيداش کردمو يکم از عطر سرد خوشبوم به خودم زدم. همه چيز تکميل بود. جلوي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايينه رفتمو خودمو برانداز کردم. ميتونم بگم فوق العاده شده بودم. نايس نايس. به حلقه ي توي دستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيره شدم. يه حسي بهم ميگفت درش بيار ولي باز چهره ي اشوان باعث شد از اين کار پشيمون بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر تو فکر بودم. يعني اشوان ميخواد کجا بره.؟ با کي ميخواد بره؟ اصلا به من چه؟. بره. به درک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه من که مهم نيست. (اره جون عمت.). صداي زنگ ايفون منو از تو افکارم کشيد بيرون. گوشيرو برداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرويي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بيا پايين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم مثل خودش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو کار داري تو بيا بالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اندازه ي دو ثانيه ساکت شد ولي بعد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اشوان حيوونه وحشيو ميخواد رام کنه. بايد براش ارزوي موفقيت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اينکه هميشه از کل کل کردن ميترسيدم ولي نميتونستم در مقابل توهينش ساکت باشم. واسه همين گفتم: _ حيوون خودتي اشغال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با عصبانيت گوشي رو گذاشتم. که دوباره زنگ زد. تصميم گرفتم باز نکنم. خيلي ترسيد بودم نه از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر از عکس العمل اشوان. از اون هر چيزي بر مياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ساختمون باز شد. از ترس شيش متر پريدم هوا. با ترس به شخصي که وارد خونه ميشد چشم دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشوان نبود. يه پسر قد بلند با قيافه اي نسبتا خب به سمتم اومد. با صداي لرزوني گفتم: _ شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پسر بابام. شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ منم. منم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونده بودم چي بگم. بگم زن اشوان يا بگم خدمتکارش. تو يه همين فکرا بودم که دستاي اشغالشو رو شونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم. سريع با عصبانيت دستاشو پس زدم که خنديد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه وحشي؟ رم نکن. کاريت ندارم جغله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهتر حرف دهنتو بفهمي حيوون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اوکي بابا. خون خودتو کثيف نکن. من ميلادم رفيق فاب اشوان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ واقعا براي اشوان بخاطر اينکه تو رفيق فابشي متاسفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص بهم نگاه کرد. قيافه خوبي داشت ولي بايد اعتراف کنم به گرد پاي اشوانم نميرسيد. با صداي تهديد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميزش به خودم اومدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهتر زيادي فکر نکني ممکنه مخت ارور بده. حالا زود باش من کار دارم خانومي نازاتو بذار واسه شوهرت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من شوهر ندارم پسرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ا. جدي؟ اشکال نداره خودم ميام ميگيرمت. فقط اين حرفتو اشوان نبايد بفهمه وگرنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحشتناک نگاهم کرد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زندت نميذاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکم ترسيدم ولي باز عادي يه پوزخند زدم و با دست به در خونه اشاره کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لطفا بفرماييد بيرون من الان متاهلم درست نيست با يه مرد مجرد تو يه خونه باشم. نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت بهم نگاه کرد و بعد از چند لحظه از اپارتمان بيرون رفت. پشت سرش منم بيرون رفتم. بدون هيچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفي توي ماشينش نشستم. کل راه دوتاييمون ساکت بوديم. نه اون حرف مزد. نه من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار يه پاساژ خيلي شيک نگه داشت. برگشت سمتمو با نگاه چندشش بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پياده شو خانومي رسيديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص از ماشين پياده شدم و درو محکم بهم کوبيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هوووو چته؟ دعوا داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم ميخواست بزنم لهش کنم پسره ي پرو رو. به دنبالش وارده فروشگاه شديم. محوطه شلوغ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حالا اينجوري تو عمرم نيومده بودم خريد. تمام مغازه ها پر بود از اجناسي که حاظرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرط ببندم همشون مارک دار بودن. با اشتياق به ويترين هر مغازه نگاه ميکردم. که احساس کردم يکي دستمو گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتمو ميلادو ديدم. با اکراه دستشو پس زدم خودم عقب انداختم. با عصبانيت گفتم: _ قبلا بهت گقتم که بهم دست نزني مثل اينکه متوجه نشدي. نه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بچه جوون مثل اينکه بهت خيلي رو دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت ميومد سمتم که با ترس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اصلا من هيچي لازم ندارم. خودمم به اشوان ميگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو پا گذاشتم به فرار. نميدونم چرا يدفعه اينجوري کردم. ولي خوب هيچ دلم نميخواست کنار اين انگل بمونم. برا يه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاکسي دست تکون دادم خدا رو شکر يه مقدار پول همراهم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از نيم ساعت به خونه رسيدم با استرس کل مسافت رو با اسانسور رفتم. وارد اپارتمان که شدم نفس اسوده اي کشيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع به سمت تلفن رفتم تا به اشوان زنگ بزنمو موضوع رو بگم. اما تا اومدم شمارشو بگيرم در اپارتمان باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فکر اينکه اشوانه برگشتم. داشتم سکته ميکردم. ميلاد بود. براي چند لحظه ميخکوب بهش خيره بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداش به خودم اومدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه ازت خوشم اومد خيلي کله خرابي. ولي اشتباه کردي با من در اوفتادي خانومي. دارم برات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر بهم نزديک شد که نفساشو ثانيه به ثانيه حس ميکردم. از ترس گريم گرفته بود. کاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر قوي بودم که ميتونستم پرتش کنم اونور. ولي نميشد من در مقابلش موش بودم. ديگه همه چيزو تموم شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميديم که حس کردم يه سايه اي افتاد روي ديوارم. بعدشم يه دست مردونه که ميلادو پخش زمين کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir. تازه فهميدم اشوانه اون کسي که تو دقيقه نود به دادم رسيد. با مشت و لگد افتاده بود به جون ميلاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اينکه دلم خنک شده بود ولي انقدر ظربه هاي اشوان قوي بود که يه لحظه خودمم از اشوان ترسيدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشوان با صداي خشني بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو برو گمشو تو اتاقت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر ازش ميترسيدم که سريع به دستورش عمل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام مدت از استرس ناخنامو ميجويدم. انگار اشوان ديگه انتقامشو گرفته بود چون ميلادو از خونه پرت کرد بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينو از محکم بسته شدن در فهميدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي قدماي تند اشوانو که هر لحظه نزديک تر ميشد ميشنيدم. داشتم جون ميدادم که در اتاقم با شتاب باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هيکل اشوان با تيپ و قيافه ي درهمش جلوي چشام نقش بست. بماند که نزديک بود سکته کنم. نميدونستم بايد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونموقع چيکار کنم. با چشماي به خون نشستش بهم خيره نگاه ميکرد.. ديگه داشتم خفه ميشدم که با صداي خونسردي گفت: _ بهت گفته بودم با دوستاي من لاس نزني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينبار فرياد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نگفته بودم؟.؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم ترکيد مثل يه بره بي پناه فقط با گريه اعتراف ميکردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بخدا. من کاري باهاش نداشتم اون خودش اومد خونه. درو باز کرد. من ميخواستم بهت زنگ بزنم ول. ولي تا خواستم زنگ بزنم او. اون اومد. تو. اشوان من اصلا از اون متنفرم. ازش بدم مياد. ازش. بدم مياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر ضعيف شده بودم که با زانو رو زمين افتادم و شروع کردم به گريه کردن. تمام مدت اشوان فقط بهم نگاه ميکرد و چيزي نميگفت. حتي به خودش زحمت نداد بلندم کنه. بعد از چند لحظه بي تفاوت از اتاقم خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايد مثل يه کوه محکم ميموندم و نميذاشتم غرورم بيشتر از اين خورد بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم از خودم بهم ميخورد. از ضعيف بدونم. من نبايد انقدر ضعف از خودم نشون ميدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي بهم خوردن در اومد. يعني رفته بود؟ باز کجا؟ کلا يه جا نميتونه بند بشه. به ساعتم نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir5.30. اوف اولين روز و اين همه اتفاق. تمومم نميشه. از اتاقم رفتم بيرون تا يه فکري واسه شام کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم که ه*و*س قيمه کرده بودم نميدونستم اشوانم اين غذا رو دوست داره يا نه. (به درک ميخواد بخوره ميخواد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنخوره.) همونجور که کار ميکردم دنبال وسايل مورد نيازم تو کابينتا ميگشتم گوشيم زنگ خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جونم ماماني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش غم داشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام سوگندم خوبي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوبم شما چطورين؟ بابا چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir